سه‌شنبه 21 مهر 1388/ 13 اکتبر 2009، ساعت 3 بعد از ظهر

آيت‌الله سيد عبدالعلي آيت‌اللهي کيست؟

در طوماري که به نام «نخبگان فارس» تهيه و منتشر شد، اولين امضا به آيت‌الله حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي تعلق داشت. اين امر، با توجه به شيخوخيت و شأن بلند آيت‌الله آيت‌اللهي و خاندان ايشان در جنوب ايران، موجب شگفتي شد. اندکي بعد، در پي استعلام دفتر آيت‌الله دستغيب، ايشان ماوقع را چنين بيان کردند:

بسمه تعالي

با اهداء سلام و تحيت صميمانه

روز گذشته يك نفر شيخ به نام ولدان با يك نفر از دوستان به منزل آمد و حقير را فريب شيطاني داد و اظهار نمود عده زياد از علما و ائمه جمعه امضا نموده‌‌اند نامه‌اي را كه همراه داشت و حتي تصريح نمود كه آيت‌الله سيد علي‌اصغر دستغيب مدظله هم امضا نموده‌، لذا حقير هم با فريب او امضا نمودم. بعد معلوم شد كه گفته‌هاي او دروغ صرف بوده. حقير آيت‌اللهي جداً عذرخواهي مي‌كنم و شرمنده هستم. آيت اللهي.

آيت‌الله حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي فرزند آيت‌الله سيد عبدالمحمد آيت‌اللهي و نوه مجتهد لاري است.

آيت‌الله حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي (1387)

مقام معظم رهبري در سفر فارس
لار، خانه آيت‌الله حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي، 19 ارديبهشت 1387

حاج سيد عبدالحسين مجتهد لاري (متولد 3 صفر 1264، متوفي 4 شوال 1342 ق./ 15 ارديبهشت 1303 ش.)، نياي خاندان آيت‌اللهي، از چهره‌هاي نامدار دوران انقلاب مشروطه و جهاد ضد انگليسي سال‌هاي جنگ اوّل جهاني است. تبار مجتهد لاري از طريق امام‌زاده رکن‌الدين، مدفون در دزفول، به حضرت حمزه فرزند امام موسي بن جعفر (ع) مي‌رسد. درباره مجتهد لاري کتب و منابع متعدد منتشر شده و زندگينامه وي بي‌نياز از تکرار است.

نگارنده نيز در آثار خود بر جايگاه برجسته اين عالم مجاهد تأکيد فراوان نموده است. در دوران همکاري با سيما فيلم و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، به عنوان مشاور علمي، هماره بر ضرورت ساخت سريالي درباره مبارزات مجتهد لاري اصرار مي‌نمودم. در هفتادمين سالگرد جهاد 1336 ق./ 1917 م. مردم جنوب، به فتواي مجتهد لاري، عليه استعمار بريتانيا مقاله‌اي نوشتم که در دو شماره روزنامه کيهان، مورخ 27 و 29 ارديبهشت 1366، منتشر شد.

پسران مجتهد لاري، سيد علي اکبر آيت‌اللهي و سيد علي‌اصغر آيت‌اللهي و سيد عبدالمحمد آيت‌اللهي، از علماي مبارز و خوش‌نام جنوب ايران در زمان خود بودند و اين ميراث به فرزندان آنان انتقال يافت.

آيت‌الله حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي از علماي مبارز جنوب است که در سال‌هاي 1341- 1343، در آغاز نهضت امام خميني (ره)، در ترغيب عشاير جنوب به قيام مسلحانه نقش مهمي ايفا نمود. اين ماجرا به قيام عشاير لر و نفر و کشتار خونين ايشان توسط ارتش حکومت پهلوي انجاميد.

دکتر کشواد سياهپور در پژوهش ارزنده و مستند خود در پيرامون قيام سال‌هاي 1341- 1343 عشاير جنوب ماجراي کشتار فجيع عشاير لر و نفر لارستان را شرح داده است.

به‌نوشته سياهپور، در پي «اوامر مطاع اعليحضرت» نظاميان تيپ 23 شيراز به فرماندهي سرهنگ اشرفي به لارستان و صحراي باغ، محل استقرار طوايف لر و نفر، روانه شدند. عمليات از 15 فروردين 1343 با پخش اعلاميه‌هايي به‌وسيله هواپيما مبني بر تسليم شدن عشاير آغاز شد. «عمليات مخصوص» از اواخر فروردين 1343 آغاز شد. پس از مقاومت‌هاي شديد، سرانجام در سحرگاه 28 ارديبهشت 1343 نيروهاي نظامي و چريک‌هاي مزدور محلي با انواع سلاح‌هاي مجهز و مدرن تيربار و خمپاره‌انداز محل استقرار مردان و زنان و کودکان لر و نفر را محاصره کردند و زير آتش شديد گرفتند. هجوم نظاميان چنان بي‌رحمانه و غافلگيرکننده بود که عده زيادي از زنان و کودکان و مردان در خواب مقتول يا زخمي شدند. در اين فاجعه 21 زن و مرد و کودک کشته و 13 نفر مجروح شدند. از تعداد مقتولين و مجروحين بيش از 20 نفر زن و کودک بودند. (بنگريد به: کشواد سياهپور، قيام عشاير جنوب، 1341- 1343، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1388، صص 543-549) اين ماجرا چنان فجيع و زشت بود که باقر پيرنيا، استاندار فارس در سال‌هاي اوّليه پس از سرکوب قيام عشاير جنوب، در خاطراتش، که در اواخر عمر در آمريکا نگاشته، کشتار طوايف لر و نفر را چنين توصيف کرد: «به درستي کار ناپسنديده و غيرشرافتمندانه‌اي بود.» (باقر پيرنيا، گذر عمر: خاطرات سياسي باقر پيرنيا، تهران: انتشارات کوير، 1382، ص 245)

زندگينامه حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي تدوين و منتشر شده است: محمدباقر وثوقي، زندگي و مبارزات آيت‌الله حاج سيد عبدالعلي آيت‌اللهي، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1386.

 


جمعه، 17 مهر 1388/ 9 اکتبر 2009، ساعت 9 بعد از ظهر

شيراز در بحران

اهانت به آيت‌الله دستغيب را محکوم مي‌کنم!

متن کامل براي چاپ به صورت فايل PDF

توهين هدفمند به حضرت آيت‌الله حاج سيد علي‌محمد دستغيب و تهاجم به ساحت مقدس مرجعيت شيعه را محکوم مي‌کنم و خواستار پايان يافتن سريع تحرکات کانون‌هاي مشکوک و فتنه‌گر براي ايجاد آشوب و سرکوب سازمان‌يافته در شهر شيراز و استان فارس هستم.

شيراز در وضع بحراني است. در پي مواضع آيت‌الله سيد علي‌محمد دستغيب در اجلاس اخير مجلس خبرگان رهبري، و پيش و پس از آن، در هفته گذشته تهاجمي شديد عليه وي در شيراز آغاز شده. اين تهاجم با سخنان حجت‌الاسلام ايماني، امام جمعه جديد شيراز، [1] و تهيه طوماري با نام «نخبگان فارس»، که امضاي گروهي از ائمه جمعه و مديران و کارشناسان دولتي در آن درج شده، [2] و سرانجام در چهارشنبه 15 مهر با صدور اطلاعيه شيخ محي‌الدين حائري شيرازي، امام جمعه سابق شيراز که اکنون در قم ساکن است، [3] و سخنان محمدباقر ولدان به اوج رسيد. ولدان طلبه‌اي جوان است که در سال گذشته رئيس شوراي سياست‌گذاري ائمه جمعه استان‌هاي فارس و کهگيلويه و بويراحمد شد. ولدان گفت: «شايد صانعي و دستغيب دچار اختلال روحي و رواني شده‌اند»، «بايد صانعي و دستغيب را احضار و از آنان امتحان علمي گرفت»، «بعضي با ناچيز علم‌هايي که دارند هياهو به راه انداخته‌اند»، «بايد اين ننگ را از چهره شيعه پاک کرد و با صانعي و دستغيب برخورد کرد.» روزنامه سبحان، به مديرمسئولي محمدعلي حياتي نماينده لامرد در مجلس شوراي اسلامي، اين جملات را با حروف درشت در صفحه اوّل درج کرد. مضمون پيام حائري، که هم‌زمان با انتشار طومار «نخبگان فارس» صادر شد، دعوت به برخورد با آيت‌الله دستغيب است. حائري نوشته:

«مي‌گويند چرا نخبگان فارس چنين بيانيه‌اي نوشتند. نخبگان فارس کارت خود را نشان دادند و اگر نشان نمي‌دادند مؤاخذه مي‌شدند. نشان دادند تا طرف مقابل از توهّم خارج شود. آن‌ها که نشان ندادند به طرف مقابل دشمني کرده‌اند و بايد پاسخگو باشند.»

در مقابل، تعدادي از هوداران آيت‌الله دستغيب، علي‌رغم بيانيه دفتر ايشان مبني بر عدم تجمع، [1] ديشب، پنجشنبه 16 مهر، در مسجد قبا (آتشي‌هاي سابق) در نزديکي حرم حضرت شاهچراغ (س)، برادر بزرگ امام رضا (ع)، اجتماع کردند. گروهي نيز در مسجد نو، محل فعلي برگزاري نماز جمعه، جمع شدند تا در زمان سخنراني آيت‌الله دستغيب به اجتماع فوق حمله کنند. آيت‌الله دستغيب، براي جلوگيري از درگيري، که مي‌توانست فرجامي خونين داشته باشد، در تجمع هواداران خود حضور نيافت. هم اکنون شهر در التهاب است.

محمدباقر ولدان

خاندان دستغيب

خاندان دستغيب از خاندان‌هاي معتبر شيراز است که در پنج سده اخير محبوبيت فراوان داشته. اين خاندان از دوره صفويه علما و حکما و شعرا و قضات و رجال سياسي فراواني به شهر شيراز تقديم کرده. در زمان صفويه، علماي اين خاندان، مانند ميرزا صادق و پدرش، قاضي‌القضات شيراز بودند. ميرزا صادق پسرعموي ميرزا نظام دستغيب است. ميرزا نظام از شعراي شيراز بود که در جواني، سي سالگي، در گذشت (1039 ق.) و در حافظيه مدفون شد. ديوانش بالغ بر سه هزار بيت است. هم‌زمان، ميرزا جعفر دستغيب، متولي امام‌زاده ميرمحمد (س)، برادر امام رضا (ع)، بود. ميرزا طاهر نصرآبادي اصفهاني مي‌نويسد:

«آباي ايشان به غيرفضيلت حالتي داشته‌اند که اوليا را دست دهد... شهرت ايشان به دست غيب سبب آن است که شخصي از عناد شجره‌اي از او طلبيده، از غيب دستي پيدا شده، شجره ايشان را آورد.» (محمدطاهر نصرآبادي، تذکره نصرآبادي: تذکره الشعرا، با مقدمه و تصحيح و تعليقات محسن ناجي نصرآبادي، تهران: انتشارات اساطير، چاپ اوّل، 1378، ج 1، صص 268، 383-385)

آن «حالت» معنوي، که صاحب تذکره نصرآبادي بدان توجه کرده، در آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب، نخستين امام جمعه شيراز پس از انقلاب، عيان بود. آيت‌الله شهيد دستغيب از جواني امامت جماعت مسجد جامع عتيق، کهن‌ترين مسجد شيراز در مجاورت حرم شاهچراغ (س)، را به دست داشت و دعاي کميل ايشان هماره جمعيت فراواني را جلب مي‌کرد.

ميزان محبوبيت خاندان دستغيب را از آراء آنان در انتخابات فارس و شيراز مي‌توان دريافت. در انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان رهبري (24 آذر 1385) ترتيب آراء چنين بود: سيد علي‌اصغر دستغيب 1181783 رأي، سيد علي‌محمد دستغيب 883918 رأي، احمد بهشتي 583486 رأي، محمد صادق (محي‌الدين) حائري شيرازي 478887 رأي، اسدالله ايماني 453222 رأي. کل آراء استان فارس يک ميليون و 928 هزار و 856 رأي گزارش شده بود. [1] در انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي (24 اسفند 1386) دو تن از اعضاي خاندان دستغيب به مجلس راه يافتند: دکتر سيد احمدرضا دستغيب پسر آيت‌الله سيد علي‌اصغر دستغيب (نماينده اوّل شيراز) و مهندس سيد احمدرضا دستغيب.

سيد علي‌محمد دستغيب، از نوادگان ميرزا هدايت‌الله دستغيب مجتهد شيرازي، عالم نامدار فارس در دوره قاجاريه، و خواهرزاده آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب (شهيد محراب)، است. او در سال 1349 به دستور آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب، در فضايي به شدت امنيتي که هيچ يک از روحانيون حاضر در مجلس جرئت قرائت يا حتي تأييد اعلاميه حمايت از مرجعيت امام خميني را نداشتند، اين اعلاميه را در مجلس ختم آيت‌الله حکيم در مسجد نو شيراز (1349) قرائت نمود و از آن پس دوراني طولاني در زندان و تبعيد به سر برد. مشروح ماجراي فوق را در رساله «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» شرح داده‎ ام. [1]

آيت‌الله سيد علي‌محمد دستغيب در سه دهه پس از انقلاب بيش از يکهزار طلبه برجسته تربيت نمود و هم اکنون 650 الي 700 طلبه در کلاس‌هاي حوزه علميه وي حضور دارند. مسجد قبا محل حضور و پرورش نيروهاي انقلابي کثيري بوده است. بيش از هفتصد تن از فعالين مسجد قبا در دوران جنگ با تجاوز حکومت صدام به شهادت رسيدند که بسياري‌شان از فرماندهان و سرداران فارس در جنگ و حدود هفتاد تن روحاني بودند.

خاندان حائري شيرازي

محي‌الدين حائري شيرازي از خاندان‌هاي روحاني قديمي و شناخته شده فارس، مانند دستغيب و محلاتي و فالي و آيت‌اللهي و غيره، نيست. پدر وي، شيخ عبدالحسين حائري، روحاني گمنامي در شيراز بود. پدر شيخ عبدالحسين فردي است به‌نام محمدطاهر که گويا در کربلا زندگي مي‌کرد. محمدطاهر به شيراز مهاجرت کرد و از يکي از خاندان‌هاي تاجر شيراز، موسوم به نمازي، زن گرفت. خانواده فوق در دوران رضا شاه نام خانوادگي «حائري» را برگزيد. (گفتگوي آيت‌الله محي‌الدين حائري شيرازي با کيهان فرهنگي، سال بيستم، شماره 207، دي 1382، ص 6) *

در دوران پهلوي، شيخ صدرالدين حائري شيرازي (1309-1383) امام جماعت مسجد سپهسالار (امام خميني کنوني) در شيراز، واقع در فلکه شهرداري نزديک به بازار وکيل، بود که زير نظر اوقاف اداره مي‌شد. در زمان قيام 15 خرداد 1342 شيخ صدرالدين حائري چهره‌اي سرشناس نبود و در فهرست کساني که به عنوان محرک اصلي دستگير و به تهران اعزام شدند جاي نداشت. روحانيون و فعالين سرشناس شيراز که در جريان حمله شبانه 15 خرداد 1342 دستگير و با هواپيماي داکوتاي ارتشي به تهران اعزام شدند عبارت بودند از آيت‌الله شيخ بهاءالدين محلاتي و پسرش شيخ مجدالدين محلاتي، جلال‌الدين آيت‌الله‌زاده (برادر آيت‌الله محلاتي)، آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب و پسرش سيد هاشم دستغيب، و سيد مجدالدين مصباحي. در آن زمان، مصباحي سرشناس‌ترين واعظ شهر در حمايت از نهضت امام خميني بود. (بنگريد به اسناد مندرج در: نفس مطمئنه، ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب، تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378) صدرالدين حائري، مانند بسياري از روحانيون شيراز، از اوائل سال 1342 در نهضت امام خميني فعال شد و اين امر به برکناري وي از امامت مسجد سپهسالار و خانه‌نشيني‌اش انجاميد. شيخ محمد صادق (محي‌الدين) حائري (متولد اسفند 1315)، برادر کوچک، تا سال 1348 در فعاليت‌هاي سياسي حضور نداشت. او در اين سال، به دعوت رجبعلي طاهري و ديگران و تشويق برادر بزرگش، سخنراني در زمينه مباحث اخلاقي در جلسات هفتگي مسجد شمشيرگرها را پذيرفت ولي به دليل حضور جوانان انقلابي در جلسات فوق در دستگيري گسترده سال 1352 وي نيز دستگير شد و چند ماه (کمتر از يک سال) زنداني بود. از آن پس، محي‌الدين حائري شيرازي از هر گونه تحرکي که شائبه فعاليت سياسي داشته باشد کناره گرفت و در قم ساکن شد. وي در حوادث سال‌هاي 1356- 1357 نيز در شيراز حضور نداشت. در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران (1357) آيت‌الله شيخ بهاءالدين محلاتي و آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب علماي درجه اوّل فارس بودند.

شيخ محي‌الدين حائري شيرازي اندکي پس از شهادت آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب (20 آذر 1360)، از 10 دي 1360 تا اوائل بهمن 1387، حدود بيست و هفت سال، ابتدا امام جمعه شيراز و پس از شهادت آيت‌الله رباني شيرازي (17 اسفند 1360) نماينده ولي فقيه در فارس نيز شد. او در اين دوره طولاني اقتدار فراوان کسب کرد و شبکه‌اي خانوادگي از مديران را در فارس پايه‌گذاري نمود. حائري شيرازي به تأسيس حوزه علميه و پرورش طلاب و نخبگان اقدام نکرد و بيش‌تر اوقات خود را مصروف به طرح «فلاحت در فراغت» نمود. مؤسسه فوق و شرکت‌هاي اقماري آن بخش عمده اراضي مرغوب دولتي و حتي خصوصي و مراتع عشاير را در اطراف شيراز به قطعات کوچک تفکيک کرده و فروختند.

اقدامات حائري شيرازي در طول بيست و هفت سال اقتدارش در فارس او را در ميان مردم به شدت منزوي کرد تا بدان‌جا که در انتخابات سوّمين دوره مجلس خبرگان رهبري (اوّل آبان 1377) قادر به کسب رأي نشد. در انتخابات فوق افراد زير نمايندگان فارس در مجلس خبرگان بودند: سيد علي‌اصغر دستغيب با 913559 هزار رأي، سيد علي‌محمد دستغيب با 805262 رأي، احمد بهشتي با 564786 رأي، سيد محمدحسين ارسنجاني با 416875 و اسدالله ايماني با 408150 رأي. [1]

پيشينه ماجرا

در سال‌هاي پس از انقلاب، اين نخستين بار نيست که شهر شيراز به تنش کشيده مي‌شود. در سال 1364، در اوائل امامت جمعه حائري در شيراز که وي فاقد اقتدار کافي در ساختار حکومتي بود، حوادثي مشابه رخ داد. در شب قدر (خرداد) 1364 سيد احمد پيشوا (متوفي 24 بهمن 1384 در 74 سالگي)، امام جماعت مسجد نو، سخناني بيان کرد که به آشوب در شهر انجاميد. حائري از پيشوا حمايت کرد و بيت آيت‌الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب عليه او موضع گرفت. امام خميني براي آرام کردن آشوب پيام فرستاد و شيخ احمد جنتي را به شيراز اعزام نمود. آيت‌الله علي اکبر هاشمي رفسنجاني در يادداشت‌هاي يکشنبه 16 تير 1364 مي‌نويسد:

«نمايندگان شيراز آمدند و گزارشي از حوادث اخير شيراز را دادند که حزب‌الله عليه آقاي حائري شيرازي امام جمعه اقداماتي کرده‌اند به خاطر حمايت او از پيشوا که عليه انقلاب مطالبي گفته و منجر به دخالت امام و اعزام آقاي جنتي به شيراز و دادن پيام به علما و مردم شده است.» (کارنامه و خاطرات هاشمي رفسنجاني، سال 1364: اميد و دلواپسي، به اهتمام سارا لاهوتي، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1387، صص 179-180)  


* نام ديگر کربلا، يا مکان مرقد امام حسين (ع)، «حائر» است. نام «حائر» از حيره، شهر باستاني کلداني، منشاء گرفته که در همين مکان واقع بود. کساني که در کربلا متوطن بودند گاه نام خانوادگي حائري را برمي‌گزيدند مانند آيت‌الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي. آيت‌الله حائري يزدي در روستاي مهرگرد، واقع در ميبد يزد، به دنيا آمد و پس از تحصيل در اردکان و يزد در هيجده سالگي به عتبات رفت و مدتي در کربلا و سپس سامرا ادامه تحصيل داد. 


 دو‌شنبه، 13 مهر 1388/ 5 اکتبر 2009، ساعت 4 بعد از ظهر

شهبازي و معماي «سبورجيان»

جنجال مقاله ديلي‌تلگراف

روزنامه ديلي‌تلگراف در شماره 3 اکتبر 2009/ 11 مهر 1388 در مقاله‌اي ادعا کرد که احمدي‌نژاد يهودي‌تبار است. [1] در دو روز اخير، اين مقاله در اينترنت جنجالي بزرگ به پا کرده. صرفنظر از اصل مسئله، که من نيز، چون ديگران، با کنجکاوي ناظر و پيگير آن بوده‌ام، امري که مرا به نگارش اين يادداشت واداشت، برخي اظهارنظرها درباره شخص من است.

فردي در وبلاگي مطلبي مي‌نويسد و مقاله ديلي‌تلگراف را «داستان مهدي خزعلي و نوري‌زاده» مي‌خواند:

«داستاني كه مهدي خزعلي و نوري‌زاده درباره يهودي ‌تبار بودن احمدي‌نژاد ساخته‌ بودند، حالا سر از ديلي‌تلگراف درآورده؛ آن هم دقيقاً با استناد به همين دو تن! و اشاره به عكسي كه اگر شما توانستيد حروف الفبا را رويش بخوانيد من هم مي‌توانم.

تنها مستند حرف نوري‌زاده و خزعلي است كه مي‌گويند اسم خانوادگي احمدي‌نژاد سبورجيان بوده، كه به احمدي‌نژاد تغيير كرده. بعد ادعا مي‌كنند كه سبورجيان يكي از اسامي مختص خانواده‌هاي يهودي در ايران است: معني‌اش هم هست بافنده سبور كه شال بلند يهوديان است!»

او نتيجه مي‌گيرد:

«مسئله اين است كه تأكيد بر يهودي بودن يا نبودن پدر احمدي‌نژاد در وضعيتي كه در آن هستيم هيچ نتيجه‌اي ندارد الا اين كه بخشي از احساسات منفي كه متوجه احمدي‌نژاد هست را به سوي يهوديان برگرداند. در واقع چنين تبليغي ظاهراً دارد از ظرفيت‌هاي موجود يهودستيزي استفاده مي‌كند تا احمدي‌نژاد را بزند اما در واقع هم از بار آنتي‌سميتيزم گفتار احمدي‌نژاد مي‌كاهد، و هم پاي مقصر هميشگي يعني قوم يهود را به وسط مي‌كشد: "ببينيد! اين يهودي‌ها چه موجوداتي هستند، حتي نفي هالوكاست هم كار خودشونه!!" چنين رفتاري با اقليت يهودي ايران كه همه مي‌توانيم تصور كنيم چه وضعي دارند، مصداق عدول از مروت است. توسل به اين مسايل جداً تأسف‌آور است و مي‌تواند بالقوه خطرناك باشد. فكر كنم وضعيت سياسي كه در آن هستيم به قدر كافي روشن باشد كه براي فهمش دست‌كم نيازمند درآوردن مذهب جد و آباء اين و آن نباشيم. احمدي‌نژاد هر كس كه هست، خودش است و خوب و بد عملش را نمي‌توان پاي پدرش، يا مذهب پدرش، نوشت؛ هر كس كه مي‌خواهد بوده باشد، و به هر چيزي كه اعتقاد داشته است [1]

يادداشت فوق اندکي بعد در وبگاه پربيننده «موج سبز آزادي» انتشار مي‌يابد و در مقدمه آن نام «شهبازي» افزوده مي‌شود. مقدمه به اين شکل تغيير مي‌کند:

«اخبار عبدالله شهبازي و مهدي خزعلي و داستان‏‌پردازي‌‏هاي نوري‏‌زاده درباره يهودي تبار بودن احمدي‌نژاد سر از ديلي‌تلگراف درآورده است، آن هم فقط با استناد به خزعلي و نوري‌زاده و با اشاره به عكسي از شناسنامه احمدي ‏نژاد...»

اين در حالي است که وبگاه «موج سبز آزادي» يادداشت فوق را به نقل از «وبلاگ اينجا و اکنون» تجديد نشر داده است.

چند ساعت بعد، افزوده فوق، يعني نام من، از وبگاه «موج سبز آزادي» حذف ‌مي‌شود و مطلب به همان شکلي در مي‌آيد که هم‌اکنون در سايت موجود است. [1] اين در حالي است که مطلب اوّليه به سرعت در اينترنت نشر يافته است.

تا اينجا تصوّر کردم يکي از افراد دست‌اندرکار وبگاه «موج سبز آزادي» به اقدامي غيراخلاقي دست زده و همکارانش، پس از اطلاع، مطلب را اصلاح کرده‌اند. ولي اندکي بعد مطلبي مشابه باز از وبگاه «موج سبز آزادي» سر در‌آورد؛ يادداشتي که فردي ديگر، با همان مضمون، درج کرده و از «اخلاق و تقوا» نيز دم زده است.

12 مهر، وبلاگ «ملکوت» يادداشتي منتشر کرد با عنوان «باز هم درباره اخلاق و تقوا». در اين موعظه‌نامه بسيار اخلاقي دو بار نام «شهبازي» برده شده:

«براي اين‌که کمي به فضاي طبيعي درياي مواج انديشه بازگردم، از همين دايره‌ واژگاني استفاده مي‌کنم تا چند کلمه درباره خبر تازه‌اي بگويم که ديلي‌تلگراف بيرون داده است و پيش‌تر در سخنان عبدالله شهبازي و مهدي خزعلي درباره محمود احمدي‌نژاد ديده شده بود. مضمون اين مدعيات اين است: احمدي‌نژاد خود پيشينه يهودي دارد و اجدادش در همين دو سه نسل گذشته دين‌شان را به اسلام گردانده‌اند. و البته آماج اين سخنان شخص محمود احمدي‌نژاد است... مبناي انتقاد من از اين شيوه شنيع حمله به محمود احمدي‌نژاد، اخلاق است و تقوا... اين نوع حمله‌ها به احمدي‌نژاد مبنايي شديداً فاشيستي دارد. اين نوع رفتارها دقيقاً همان‌هاست که موسوي در آن مناظره‌ مشهور گفت. همان‌ که همگي خواستار برچيده شدن آن هستيم: روحيه‌ پرونده‌سازي و پاپوش دوختن براي افراد... نه در يهودي بودن کسي عيب هست و نه در مسيحي بودن کسي... محمود احمدي‌نژاد اگر يهودي باشد و ملتزم به قانون، عدالت و اخلاق، هزار بار شرف دارد بر مسلمان شيعه‌اي که قانون را پيوسته زير پا بگذارد، به عدالت و آزادي بي‌اعتنا باشد، اخلاق را به بازي بگيرد و در گفتار و کردارش بي‌تقوا باشد. با اين توضيحات من شيوه‌ کساني چون مهدي خزعلي و عبدالله شهبازي را ناجوانمردانه و غيراخلاقي مي‌دانم ولو حريف‌شان خود در بي‌اخلاقي نظير و عديل نداشته باشد...» [1]

چنان‌که گفتم، باز هم مطلب فوق، که مضموني مشابه با يادداشت پيشين دارد، اندکي بعد در وبگاه «موج سبز آزادي» منتشر مي‌شود و باز نام «شهبازي» تکرار! [1]

منشه امير، [1] روزنامه‌نگار اسرائيلي مهاجر از ايران و سردبير بخش فارسي وبگاه وزارت خارجه اسرائيل، در سايت رسمي وزارت خارجه اسرائيل پاسخي به مقاله ديلي‌تلگراف درج کرده و نظري مشابه با دو يادداشت پيشگفته ابراز داشته است. او نيز اين‌گونه برخوردها به پيشينه خانوادگي احمدي‌نژاد را «آنتي‌سميتيزم» خوانده است. منشه امير، در مقاله‌اي که تحريف‌ها و مغالطه‌هاي فراوان در آن ديده مي‌شود، مي‌نويسد:

«شوربختانه، اين نخستين و آخرين بار نيست که افراد و گروه‌ها، در مبارزات داخلي خود و يا براي توجيه کشتار يهوديان و غارت اموال آن‌ها، افرادي را به دروغ به دين يهود منسوب مي‌کنند. به ياد داريم که [امام] خميني در مبارزه با شاه فقيد و براي تحريک مردم ايران، در نطق مشهورش در مدرسه فيضيه گفته بود: "آيا شاه يهودي است؟ آيا خون يهودي در شريان هاي او جريان دارد؟ آيا مادر او يهودي است؟" در سال هاي بعد، همين ادعاهاي افتراآميز در مورد خود [امام] خميني و آيت الله منتظري و ديگران نيز گفته شد... يهودستيزان در طول تاريخ رقيبان و دشمنان خود را به شيوه‌اي به يهوديت نسبت داده‌اند تا بهره‌گيري ديني يا تبليغاتي بکنند. نه تنها در مورد خميني و منتظري و ديگران شايع کردند که آن‌ها ريشه يهودي دارند، بلکه در مورد معمر قذافي و حتي هيتلر و ديگران نيز چنين لاطائلاتي گفته شد... ايرانيان فرهيخته، که حق مسلم خويش و آزادي‌هاي خود و نيک‌بختي وطن خود را مي‌خواهند، بايد نسبت به اين توطئه‌ها و اين شيوه‌ها هشيار باشند و به بدخواهان امکان ندهند با انتشار اين گونه دروغ‌پردازي‌ها پيکار ملت ايران را از مسير راستين منحرف کنند.» [1]

اين اوّلين بار، و از زبان منشه امير، است که مي‌شنوم کسي نسبت «يهودي‌تبار» بودن به امام خميني (ره) يا آيت‌الله منتظري داده است. درباره تبار هيتلر، بيش‌تر، و قذافي، کمتر، اين مسئله عنوان شده. در اين دو مورد، بحث‌هاي جدّي مطرح است که اکنون پرداختن به آن را لازم نمي‌دانم. درباره پيشينه رازآميز هيتلر در مقاله «رازهاي پنهان صعود نازيسم» سخن گفته‌ام. [1]

درباره مضمون اين سه مطلب، فقط متذکر مي‌شوم که بحث بسيار بالا گرفته و افرادي نظراتي مشابه با دو وبلاگ فوق و منشه امير بيان داشته‌اند و عده‌اي کثير نيز به آنان پاسخ داده‌اند. براي نمونه، به مباحث مطروحه در وبگاه «بالاترين»، ذيل مقالات مرتبط با ماجرا، بنگريد. اظهارنظرهاي بسيار زياد، و از نظر کثرت کم‌سابقه، ديده مي‌شود. در اين ميان، تنها افراد بسيار اندکي با نظر سه نويسنده فوق موافق‌اند و «تبار پنهان يهودي» اين و آن رجل مهم سياسي را «مسئله شخصي» او يا بيان اين مسئله را «يهودستيزي» تلقي مي‌کنند. به‌نظر مي‌رسد، منشه امير و دوستانش مي‌خواهند از «آب گل آلود ماهي بگيرند.»

شهبازي چه مي‌گويد؟

البته که شهبازي آغازگر مبحثي به‌نام «يهوديان مخفي» Crypto- Jews و «بهائيان مخفي»  Crypto- Bahais در تاريخنگاري معاصر ايران بوده، پنج جلد کتاب به‌نام «زرسالاران» [1] و ده‌ها مقاله در اين زمينه منتشر نموده، و تاکنون به اندازه کافي به خاطر اين تحقيقات مورد «التفات» قرار گرفته. کساني که به او «لطف» داشته‌اند از همه جناح‌هاي سياسي کشور، از مقامات سابق و لاحق سياسي و امنيتي و قضايي، بوده‌اند هم در دوران هشت ساله دولت خاتمي هم در دوران احمدي‌نژاد؛ به‌رغم اين‌که شهبازي در هر دو مقطع دوستان متنفذي در سطوح بالاي دولت داشت که برخي‌شان دوست ديرين شهبازي، از حوالي سال 1349، بودند.

بنابراين، اگر هم اکنون محفلي از مقامات پيشين امنيتي- سياسي، که در ميان هواداران ميرحسين موسوي فعال است، بخواهد «در وسط دعوا نرخ تعيين کند» و شهبازي را به معرکه بکشاند عجيب نيست. بر سر اين مسئله سال‌هاست با «اين آقايان» درگير بوده‌ام. آنان، زماني که در قدرت بودند، همه‌گونه کوشيدند تا شهبازي را از ادامه اين تحقيقات منصرف کنند و زماني که نوميد شدند راه منزوي و خانه‌نشين کردن شهبازي را در پيش گرفتند.

مطرح شدن بحث فوق، آن هم با اين وسعت، براي اينان نامطبوع است. پيش‌تر اين گونه افراد را «نهان‌پيشه‌گان» خواندم و نوشتم که در همه جناح‌هاي سياسي جمهوري اسلامي ايران حضور دارند و حتي در برخي رسانه‌ها و گروه‌هاي سياسي خارج از کشور نيز هستند. [1، 2] استدلال تمامي آن‌ها، که نزد همه مقامات، از هاشمي رفسنجاني تا سيد محمد خاتمي تا محمود احمدي‌نژاد و ديگران و ديگران، تکرار کرده و مي‌کنند، همان سخنان سه نويسنده فوق است: اين مباحث را يا ناشي از «توهّم توطئه» مي‌خوانند يا از سر «تعصب».

شهبازي سال‌هاست فرياد مي‌زند که پديده‌اي به‌نام «يهوديان مخفي» و «بهائيان مخفي» واقعي است، نه توهّم، و مبحثي است بسيار مهم و بنيادين براي شناخت رازهاي تاريخ ايران، از سده هيجدهم ميلادي، که هيچ ربطي به تعصبات ديني و قومي يا تعارضات سياسي امروز ندارد. در اين زمينه بارها و بارها سخن گفته. [1، 2] ولي «آقايان» باز همان حرف‌ها را با سماجت تکرار مي‌کنند تا سرانجام شايد يا شهبازي ساکت شود و يا به طريقي صورت مسئله پاک شود. شهبازي اين سخنان را از سال‌ها پيش از ظهور پديده‌اي به‌نام احمدي‌نژاد در حيات سياسي ايران مطرح کرده است.

آقاياني که «اخلاق و تقوا» را موعظه مي‌کنند و «شيوه شهبازي» را [در مطرح کردن تبار يهودي احمدي‌نژاد] ناجوانمردانه و غيراخلاقي» مي‌دانند، قطعاً نوشته‌هاي شهبازي را خوانده‌اند. آنان خوب مي‌دانند که مسئله «تبار يهودي» احمدي‌نژاد را نه شهبازي مطرح کرده نه تاکنون در تأييد آن سخن گفته. اين گونه‌اي خاص از «اخلاق و تقوا» است که آن را خوب مي‌شناسم.

پيشينه مسئله

«سبورجيان»، نه «سبورچيان»، واقعاً نام پيشين احمدي‌نژاد بوده و خانواده احمدي‌نژاد، در زماني که او کودک بود، پس از مهاجرت از آرادان به تهران، نام فوق را تغيير داد.

[افزوده چهارشنبه 4 خرداد 1390/ 25 مه 2011، ساعت 1:45 بعدازظهر:

در زمان نگارش اين مقاله، چنان مسئله «سبورجيان» اوج گرفته بود که من نيز به اشتباه افتادم و تصوّر کردم که واقعاً نام قبلي احمدي‌نژاد سبورجيان بوده است. اندکي بعد دو ايميل به دستم رسيد، که يکي از همسر رابرت تيت، خبرنگار گاردين، بود، و معلوم شد نام قبلي احمدي‌نژاد «صباغيان» بوده است. بعدها، تصوير واضح شناسنامه احمدي‌نژاد منتشر شد که نشان مي‌داد نام فاميل پيشين او «صباغيان» بوده نه «سبورجيان».

بهرروي، اين اشتباه از اهميت اين مقاله نمي‌کاهد. به دنبال يافته‌هاي جديدم و اگر مصلحت بود مقاله حاضر را بر اساس يافته‌هاي جديد بازنويسي کرده و منتشر خواهم نمود.]

مسئله نام خانوادگي اوّليه احمدي‌نژاد را نخستين بار نه مهدي خزعلي بلکه رابرت تيت Robert Tait، خبرنگار گاردين در ايران، مطرح کرد. رابرت تيت از مارس 2005 تا امروز خبرنگار گاردين در تهران بوده است. گاردين در شماره شنبه 2 ژوئيه 2005/ 11 تير 1384، يعني يک هفته پس از پيروزي احمدي‌نژاد در انتخابات نهم رياست‌جمهوري، گزارش ديدار رابرت تيت از آرادان را منتشر کرد. به‌نوشته تيت، از مأواي قديمي خانواده محمود سبورجيان در آرادان، واقع در 80 مايلي جنوب شرقي تهران، چيزي بر جاي نمانده. در آنجا بود که محمود احمدي‌نژاد کنوني به دنيا آمد. او چهارمين فرزند از هفت فرزند اين خانواده بود. خانواده سبورجيان در اواخر دهه 1950 در جستجوي زندگي بهتر راهي تهران شد و خانه‌اي دو طبقه را اجاره کرد. در اين زمان محمود کمي بيش از يک سال داشت. اندکي بعد، آنان نام خانوادگي خود را تغيير دادند. «خويشاوندان او مي‌گويند: علت اين اقدام آميزه‌اي بود از دلايل ديني و اقتصادي.» مهم‌ترين نکته در گزارش رابرت تيت همين است. تيت، به‌نقل از مهدي شاه حسيني 31 ساله که از عموزادگان محمود احمدي‌نژاد است، مي‌نويسد: «در آن زمان مهاجرت از روستا به شهر بزرگ وجه مشترک رايج کساني بود که مي‌خواستند کسي اصل و منشاءشان را نشناسد.» شاه حسيني در آرادان سکونت دارد. او به رابرت تيت مي‌گويد: «برخي مردم مذهبي‌ترند و نام‌هايي را برمي‌گزينند که بازتاب اين امر باشد.» تيت مي‌افزايد: پنهان کردن منشاء خانوادگي تعلق بومي احمدي‌نژاد را کاهش نداد. اين هفته [هفته پس از پيروزي احمدي‌نژاد در انتخابات نهم رياست‌جمهوري] شهر هفت هزار نفري آرادان، که در سايه جبال البرز واقع است، شاهد جشن خياباني به مناسبت پيروزي احمدي‌نژاد بود. رابرت تيت در آرادان با افراد ديگري نيز مصاحبه کرده است: معصومه سبورجيان 60 ساله و مهران محسني، پسر خانم سبورجيان و مسئول ستاد انتخاباتي احمدي‌نژاد در آرادان. [1]

تصوّر نمي‌کنم در آن زمان رابرت تيت به دنبال منشاء ديني و قومي احمدي‌نژاد بود ولي ناخواسته در مصاحبه‌هاي وي در آرادان مطالبي منعکس شد که امروزه توجه را جلب مي‌کند.

دوّمين مأخذي که به تبار احمدي‌نژاد پرداخت، و اين بار به صراحت او را «يهودي‌تبار» ناميد، يادداشت کوتاهي است در وبگاه نشريه يهودي جئوئيش ژورنال. در 24 اکتبر 2008/ 3 آبان 1387 وبگاه جئوئيش ژورنال، در قسمت بلاگ‌ها، مطلبي به‌نقل از فردي با ‌نام مستعار The Web Guy منتشر کرد. [1] اين بدان معنا نيست که سايت جئوئيش ژورنال مطلب فوق را تأييد مي‌کند؛ بلکه يادداشت فردي است ناشناس با ديدگاه‌هاي خود که در سايت بازتاب يافته؛ فردي که مي‌خواهد «مافياي يهودي» Jewish Mafia را، به تعبير خودش، افشا کند. در مطلب فوق سارا پالين آمريکايي، استاندار جنجالي ايالت آلاسکا، و احمدي‌نژاد ايراني يهودي مخفي خوانده شده‌اند. ادعاي فوق درباره سارا پالين، با توجه به فقه تلمودي که نسب را از طريق مادر نيز منتقل مي‌کند، و به عبارت ديگر کسي که مادرش يهودي است يهودي به‌شمار مي‌رود، درست است. سارا پالين از جانب مادر از يهوديان مهاجر ليتواني است. (مراجعه شود به مطالب متعدد در اينترنت از جمله اين آدرس) [1]

مطلب مربوط به احمدي‌نژاد به شرح زير است:

«همان‌طور که بسياري از مسلمانان دريافته‌اند، رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد مسلمان نيست. او يک يهودي مخفي است. نام خانوادگي وي احمدي‌نژاد نيست؛ سبورجيان است که نامي يهودي است. محمود سبورجيان در روستاي آرادان در نزديکي گرمسار در 28 اکتبر 1956 به دنيا آمد. در دهه 1950 خانواده او به تهران نقل مکان کردند. در اين زمان بود که خانواده يهودي سبورجيان نام خود را [به احمدي‌نژاد] تغيير داد. محمود بعدها دين اسلام را به پوششي براي استتار خون يهودي خود بدل کرد. موفقيت خانواده او، خون يهودي و پيوندهاي جامعه مخفي به او اجازه داد که قدرت فوق‌العاده‌اي در ايران و بر مردم ايران به دست آورد.»

و سرانجام در 6 بهمن 1387 مهدي خزعلي در وبگاه خود، در مطلبي با عنوان «قوم يهود در ايران»، تبار يهودي احمدي‌نژاد را مطرح نمود و اين مسئله به‌نام او شهرت يافت. [1]

پايان سخن

همان‌گونه که گفتم، من هنوز به نتيجه‌اي که مؤيد ادعاهاي روزنامه ديلي‌تلگراف باشد نرسيده‌ام. در اين زمينه نيز به شدت کنجکاو بوده و هستم. مقاله ديلي‌تلگراف برايم عجيب است. نمي‌دانم اين جنجال را چرا برانگيختند؟ آيا هدف اين نبود که موجي ايجاد کنند و با مقاله امثال منشه امير بر اين بحث نقطه پايان نهند؟ هدف اين نبود که افراد ذينفوذ و مؤثر در سياست ايران را، از هر جناح و تفکر سياسي، نسبت به اين بحث «بي‌تفاوت» و به عبارت ديگر «حساسيت‌زدايي» کنند؟ اين روشي آشنا و قديمي است. عجيب نيست که در دهه 1920 بزرگ‌ترين مبلغ «پروتکل‌هاي بزرگان يهود» روزنامه تايمز لندن بود که از بدو پيدايش پيوند نزديک با زرسالاران يهودي، و به‌ويژه خاندان روچيلد، داشت تا بدان حد که در دوران جنگ فرانسه و پروس، مردم فرانسه روزنامه تايمز را «ارگان روچيلدها» مي‌شناختند. (بنگريد به سخنراني 7 اسفند 1378 عبدالله شهبازي در دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران با عنوان «چرا پروتکل‌هاي بزرگان يهود جعلي است؟») [1]

در مقاله ديلي‌تلگراف سند جديدي مشاهده نمي‌شود. استناد به سخنان عليرضا نوري‌زاده، که پيوندهاي او با برخي محافل اطلاعاتي مرموز در داخل ايران و سازمان‌هاي اطلاعاتي غرب، به‌ويژه سرويس اطلاعاتي اسرائيل (موساد)، شهرت فراوان دارد، اعتبار اين مقاله کوتاه را به شدت کاهش مي‌دهد. با توجه به نقش نوري‌زاده در انتشار مطلب ديلي‌تلگراف، شايد اين مقاله با هدف ايجاد فضاي منفي تبليغاتي در جهان عرب عليه ايران نشر يافته و پيش‌درامد طرح‌هايي است که بايد در آينده رخ دهد؛ مانند حمله موشکي اسرائيل به ايران.

شهبازي اوّلين بار ادعاي يهودي‌تبار بودن احمدي‌نژاد را در مطلب جنجالي «قوم يهود در ايران»، نوشته مهدي خزعلي، مطالعه کرد. او نيز، مانند بسياري ديگر، کنجکاو شد و به تحقيق پرداخت و دو بار در وبلاگش، 18 خرداد و 10 مرداد 1388، ماجرا را «مشکوک» خواند. [1، 2]

در اين زمينه به تحقيق خود ادامه خواهم داد و اگر به نتيجه‌اي قابل‌اعتنا رسيدم منتشر خواهم کرد.


Thursday, May 26, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.