قسمت اوّل

قسمت دوّم

قسمت سوّم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم

قسمت هفتم

قسمت هشتم

ادامه بحث از +

ماجراي مدحي از زبان ياران و مخالفانش

[آقاي احسان سلطاني از همکاران مدحي در «جنبش جمع ياران» درباره ماجراي جنجالي مدحي مطالبي در فيسبوکم بيان کرد که تعيين صحت و سقم همه آن برايم ممکن نيست. در برخي موارد توضيحاتي افزوده‌ام. معهذا، از آنجا که اين مطلب شايد بعدها بتوان سرنخ‌هايي براي کشف حقيقت به دست دهد آن را عيناً درج مي‌کنم. شهبازي]

احسان سلطاني: با سلام و عرض ادب. در خصوص محمدرضا مدحي، به عنوان کسي که در خارج از کشور به نوعي در اين دو سال نزديک به وي بودم، بايد توضيحاتي را به حضور هموطنان عزيز برسانم. از آنجا که صفحه استاد مخاطبين خاص خود را دارد، لذا برآن شدم که اين مسائل را با دوستان اينجا در ميان بگذارم.

من از فروردين سال 89 بطور حضوري به مدحي در بانکوک ملحق شدم و نزديک به شش ماه در آپارتماني که اکثراً ديپلمات‌هاي اروپايي در آن زندگي مي‌کردند، به نام ستهورن گالري واقع در خيابان سيلم 19، به همراه وي و همسر و دو فرزندش، که وي را همراهي مي‌کردند، زندگي کردم. اين آپارتمان را آمريکايي‌ها به وي پيشنهاد کرده بودند چون از امنيت بالايي برخوردار بود. مدحي يک بار در ارديبهشت 88 پيش از انتخابات توسط يک تيم مسلح آمريکايي در بانکوک بازداشت شد و به سفارت آمريکا انتقال داده شد و 72 ساعت به همراه زن و بچه‌اش در آنجا نگهداري شد. پس از آن سفرهاي وي و ارتباطاتش شکل تازه‌اي پيدا کرد. اين که چرا مدحي از ايران خارج شد، همان مسئله‌اي که رسانه‌هاي داخلي از بيانش عاجزند، خود نکته مهمي است که نشان مي‌دهد مدحي نه عامل نفوذي نظام بود بلکه با هدف مقابله با نظام از کشور با هدايت تيمي در داخل به خارج فرستاده شد.

مدحي از تصفيه شده‌هاي قتل‌هاي زنجيره‌اي در سال 1377 است. مدحي يکي از نزديک‌ترين افراد به فلاحيان بود. مدحي آدم دست و پا بسته‌اي نبود. عکسي از وي دارم در بيمارستان که الهام و سعيدلو به ملاقاتش رفتند و الهام در حال بوسيدن پاي وي است. از فيلم‌ها، عکس‌ها و صداهايي که با وي و فلاحيان ديدم به جرئت مي‌توانم بگويم فلاحيان و مدحي مثل دو عاشق با هم بودند و هستند. شايد نزديک صدها ساعت مشاعره و ردوبدل کردن اشعار حافظ در ساعات پاياني شب تا صبح به صورت فيلم و صدا بين مدحي و فلاحيان موجود است. خودش مي‌گفت پرونده مجيد شريف را گردن وي انداختند و فلاحيان اگر نبود چه بسا به سرنوشت ديگر متهمان قتل‌ها دچار مي‌شد. براي همين خودش را مديون فلاحيان مي‌دانست. در جريان اصرار ميردامادي بر پيگيري دو قتل ديگر، يعني شريف و دواني در سال 1381، مي‌گفت با اسلحه به اتاق کار ميردامادي رفته و اسلحه بر ميزش گذاشته و گفته اين حکم رهبري است که پرونده بسته شود و ديگر حرفي از آن در تريبون‌هاي رسمي زده نشود.

[ادعاي فوق صحت ندارد. مواضع رهبري در قبال قتل‌هاي زنجيره‌اي را در ماجراي چالش قلمي با روح‌الله حسينيان بر سر پرونده فوق شرح دادهام. + شهبازي]

آنطور که ديدم با سعيد امامي عکس زياد داشت. جالب اين که در تصويري هر دو در خانه‌اي ميان چند دوست ديگر معمم بودند و در چند لباس نيز با عبا در عکس‌هاي خصوصي ديده مي‌شدند. از زماني که در برنامه نوري‌زاده سياست خود را تغيير داد و عليه رهبري حرف زد (چون تا پيش از آن حرف نمي‌زد) فلاحيان در تماس با وي گفته بود که خودم خوراک مي‌دهم فلاني را بزن. حتي در خارج نيز رابطه‌اي بسيار مستحکم با وي داشت. فلاحيان وي را رئيس خطاب مي‌کرد.

[ادعاهاي فوق اغراق‌آميز بنظر مي‌رسد. روابطي ميان مدحي با فلاحيان و سعيد امامي وجود داشته، ولي دليل يا قرينه‌اي نيافتم که تمامي ادعاهاي آقاي سلطاني را تأييد کند. مدحي از تصفيه شده‌هاي سال 1377 نبود و قطعاً در ماجراي قتل‌هاي زنجيره‌اي نقش نداشت. اين مسئله را در پاسخ‌هايم به آقاي سلطاني مطرح خواهم کرد. شهبازي]

مدحي پس از اين که در سال 77 از وزارت اطلاعات تصفيه شد مدتي شرکتي به نام رضا جم استون در بانکوک از سال 78 ثبت کرد و خود را از اين فضا عقب کشيد، اما در سال‌هاي 81 و 82 با پشتيباني علي فلاحيان و آيت‌الله اروميان به خبرگان رفت و مسئوليت رياست دفتر آيت‌الله اروميان را بر عهده گرفت. در همان جا طرحي مطرح نمود با نام کميته تقويت و جلوگيري از تضعيف نظام که اين کميته بازوي اطلاعاتي و اجرايي کميسيون تحقيق را بر عهده مي‌گرفت. اين طرح در همان سال در جلسه کميسيون تحقيق به تصويب مي‌رسد و مدحي به رياست آن گمارده مي‌شود. در پرونده نظارت از قوه قضائيه و حفاظت اطلاعات تيم مدحي متشکل از 17 نفر توسط حفاظت اطلاعات قوه قضائيه بازداشت مي‌شود و اين موضوع به جنجالي رسانه‌اي در آن سال‌ها تبديل مي‌شود که اکثريت سايت‌ها اخبار مربوط به آن را حذف کرده‌اند. مدحي خود مي‌گفت اصلاً اين کميته را درست کرديم که بر روي زيرمجموعه‌هاي رهبري تحقيق کنيم، اگر ثابت مي‌کرديم که زيرمجموعه‌ها فاسدند و رهبري برخورد نمي‌کرد يا توان برخورد نداشت عملاً با اين کار رهبري را مي‌زديم. به هر روي، حفاظت اطلاعات قوه قضائيه به مدحي اتهام مي‌زند که بدون حکم از خبرگان به بازرسي مسلحانه از دفاتر قوه قضائيه و حفاظت آن اقدام کرده و بازداشتگاه خصوصي داشته است و همينطور اتهام ربودن يک پرستار را به وي منتسب کردند که البته هيچ وقت ثابت نشد.

مدحي در شهريور 83 بازداشت شد و در جريان آن بازداشت ابوالفضل سپهر هم کشته شد. نامه خبرگان رهبري مبني بر اين که آن‌ها از طرف کميسيون تحقيق براي نظارت و بازرسي از قوه قضائيه حکم داشتند نيز موجبات آزادي اين تيم را فراهم نکرد و نهايتاً کميسيون تحقيق به رهبري نامه نوشتند و در همان سال‌ها نيز در گزارش کميسيون اصل 90 موجود است که مدحي و اعضاء آن تيم با دستور مستقيم رهبري از بازداشت آزاد مي‌شود.

پس از اين بازداشت مدحي فعاليت‌هاي خود را در کميسيون تحقيق به شدت کاهش مي‌دهد اما به شکل عجيبي چند ماه قبل از خروج وي (بهمن 86 که از کشور خارج شد) در آذر ماه شبکه پنج يک مستند دو قسمتي از وي زماني که در حج بود را منتشر نمود. مدحي پس از آن دستگيري و آزادي از فضاي کاري دوباره عقب مي‌کشد و مجدد به فعاليت اقتصادي روي آورد و به گفته خودش سعي کرد در سکوت به شناسايي و دعوت از همفکرانش براي ايجاد يک مجموعه اطلاعاتي اقدام کند.

در سال 86 هيچ دليلي براي ترک کشور نداشت اما به صورت کامل کشور را ترک مي‌کند. ابتدا به دوبي مي‌رود اما پس از چند ماه از آنجا اخراج مي‌شود و به بانکوک مي‌رود. در تانزانيا به صورت شراکتي معدن سنگ قيمتي داشت که مي‌گفت با اطلاعات غلطي که به وي دادند چوب حراج به آن زد و آن را فروخت. با هدايت دبير اوّل سفارت اسپانيا در بانکوک به اسپانيا مي‌رود و براي 2 ماه در مادريد ساکن مي‌شود اما پس از تلاش براي خريد هواپيماهاي ام دي براي ايران تمام حساب‌هايش در يو بي اس زوريخ و دو بانک تايلندي بلوکه مي‌شود و املاکي را که در مادريد خريده بود همانطور بي‌صاحب رها شده است. تا جايي که مي‌دانم هنوز نزديک يک ميليارد دلار در زوريخ و بانکوک پول بلوکه شده دارند. اسنادش را ديده بودم چون چند ماه موقت مدير شرکت رضا جم استون در بانکوک بودم. من به دعوت وي که مي‌گفت در صدديم تيمي در خارج ايجاد کنيم که بتوانيم منسجم به انتشار اخبار و اطلاعات عليه حاکميت اقدام کنيم به بانکوک رفتم.

مدحي سواد سياسي نداشت و اصلاً بگويم هيچ خط ثابتي نداشت. بارها مي‌گفت اگر همين الان رهبري قانع شود که من برگردم و همان مسئوليت قبلي را داشته باشم بازخواهم گشت. من پس از اين که متوجه شدم در باز گرداندن ريگي يکي از نقش‌هاي اصلي را ايفا کرده است و به چند دليل ايستگاه‌هاي سپاه را در کشورهاي عربي لو داده است از بانکوک بازگشتم، نه به اين دليل که چرا ريگي بازگردانده شده بلکه به خاطر اين که چطور با سرويس‌هاي عربي روابط ارگانيک دارند و در يک زد و خورد با سپاه قدس اطلاعات حساس و نيمه حساس کشور را به عرب‌ها مي‌دهند و در قبالش ريگي را درخواست مي‌کنند که خودشان قهرمان دستگيري وي باشند.

مدحي در بانکوک شديداً تحت نظر بود و عملاً نمي‌توانست کاري براي نظام بکند، در ثاني راست مي‌گويد که سفري به آمريکا داشت و همينطور به عربستان. عکس مشترک نوري‌زاده با وي در همان سفر عربستان گرفته شده است. نوري‌زاده اوّل اصلاً او را نمي شناخت، بعداً طي مکالماتي که کردند قرار شد همديگر را در سوئيس ملاقات کنند و نوري‌زاده يک روبي از وي گرفت به ارزش تقريبي تقريبا 300 هزار دلار، و در تضادي آشکار که در برنامه قبلش گفته بود مصاحبه مدحي را با روزآنلاين ديده است و دوستش رضا؟ مدحي را به وي معرفي کرده در برنامه بعدي يک دفعه مدعي مي‌شود مدحي با نام مستعار «محقق» سال‌ها اطلاعات حساس از داخل براي وي مي‌فرستاده است. به دو مصاحبه اوّل مدحي با نوري‌زاده رجوع کنيد به صحت گفته‌هايم پي خواهيد برد.

مدحي نفوذي نبود بلکه وي را اقناع کردند که بازگردد. بارها به من مي‌گفت که خسته شده است و اگر چراغ سبزي ببيند باز خواهد گشت. مخصوصاً اين که شعارهايي که داده بود ديگر بايد عملي مي‌کرد و توانش را نداشت که آن‌ها را عملي کند. يکي از دلايلي که من از اين مجموعه جدا شدم اين بود که دروغ زياد مي‌گفت. مثلاً ادعا مي‌کرد 20 هزار نفر در سپاه داريم. من مي‌گفتم يکي از اين نيروها در خيابان بگوييم يک شعار بنويسند، مي‌گفت نيروهاي ما شعارنويس نيستند. مي‌گفتم بگوييد شبنامه پخش کنند. مي‌گفت ما فقط مي‌خواهيم در فلان تاريخ کودتا کنيم. پس از جلسه‌اي در بايلوکس که اين را به صورت علني مطرح کرد گفتم شما باعث آبروي ما هستيد، کاري که در حد توان شما نيست و توانش را نداريد چرا به مردم قول مي‌دهيد، به اين آقايان بازي خورده هم که در فيلم ديديم عرض کردم پيش از کنفرانس پاريس که اعتبار سياسي‌تان را قمار نکنيد اگر من نزديک به اين فرد هستم مي‌دانم توان اجرايي به اين صورت که ادعا مي‌کند ندارد و آن اطلاعات مربوط به ايستگاه‌ها را نيز طي يک برنامه از پيش طراحي شده به دست آوردند آن هم براي له کردن سليماني و خاني در قدس و مسائلي از جمله ترور شهيد عليمحمدي که پس از اطلاع از اين مسائل ارتباطم را به طور کامل قطع کردم.

زماني که پس از اعترافات نمايش عامل ترور شهيد عليمحمدي عکسش را در بالاترين گذاشتم و نوشتم بالاخره اين را کسي مي‌شناسد و اطلاعاتي از وي مي‌دهد و آن پست موفق هم بود و اتفاقاً شناسايي هم شد و سوابقش درآمد، که در وبلاگم موجود است، با عصبانيت تماس گرفت و گفت اين را اينقدر همش نزن. که من دليلش را جويا شدم. در آن جدال لفظي گفت جنبش آن فرد را زده است و من هم گفتم جنبشي که ترور کند به دردي از اين مملکت دوا نمي‌کند و به صورت کلي از آن مجموعه جدا شدم. نوشته پنج ماه پيشم در اين خصوص مبني بر جدايي از اين مجموعه موجود است. اگر توجه کنيد زماني که از ترور شهيد عليمحمدي در فيلم حرف مي‌زند حرفش را قطع مي‌کنند و همينطور زماني که از پول‌هاي بلوک شده مي‌گويد.

مدحي نفوذي نبود زيرا اطلاع موثق دارم برادرانش، که يکي از آن‌ها نيروي وزارت بود، در بازداشت است. دبير اوّل سفارت بانکوک، که با وي ارتباط تنگاتنگ داشت، به تهران فراخوانده شده است و خبري از وي در دست نيست. حسين شريعتمداري در زماني که اين‌ها ايستگاه‌ها را زدند، در يادداشتي تهديد به افشاي اطلاعات پرونده مجيد شريف کرد. نمي‌دانم براي چه. آيا بازي است يا خير. اين که شريعتمداري با وي شديداً مشکل دارد حتي پس از جريان نامه کنگره به صداي آمريکا که چرا صداي آمريکا با مدحي مصاحبه نکرده و مصاحبه با راديو فردا را منتشر ننموده با بازتاب اين نامه در کيهان از او به عنوان يک عنصر دون پايه در سپاه ياد کرده بود. مدحي بارها گفته بود خسته است و مي‌خواهد بازگردد. البته چند بار به من گفت که در بهار به ايران باز مي‌گردد و کودتا مي‌کنند. شايد کودتا کرد نمي‌دانم. اما مطالب زيادي است که نشان مي‌دهد مدحي نفوذي نبود بلکه واقعاً از ابتدا با نظام زاويه داشت. پس از کنفرانس پاريس که کلاً ناپديد مي‌شود يکي از دوستان به من گفت که يک پاس اصل اوکرايني متولد ازمير براي وي گرفته است و مدحي چند روز بعد از آن کنفراس به او گفته است اوضاع خراب است بايد مخفي شود. آخرين خبري که از وي داشتم در ترکيه ساکن بود. چون پاسپورتش تمام شده بود سفارت تمديد نمي‌کرد. حتي يک بار با وي به سازمان ملل در بانکوک رفتيم با رئيس آنجا صحبت کرد و وضعيت خود را گفت و اين که مي‌خواهد بدون اين که پناهنده سياسي شود تنها داکيومنت تراول سازمان ملل را بگيرد که بتواند سفر کند چون پاسپورتش زياد برگ نداشت و نمي‌توانست ديگر زياد به سفر برود. ‌حساب‌هايش نيز به شکل عجيبي همان خرده ريزه‌ها هم در بانکوک بلوک شده بود. به نوعي محاصره شد و از طرفي هم قول دروغ زياد داده بود. به نظرم چاره‌اي جز بازگشت نداشت چون اين روحيه را نداشت که بتواند در خارج با آن وضع زندگي کند برگشت چون چاره‌اي نداشت.

من مطمئنم مدحي را خواهند کشت. اگر هم نکشند خودش مي‌ميرد. مدحي مي‌دانست اگر به اسرائيل بروند (چون يک بار با جهانشاهي رفته بود) اين بار ديگر بازگشتي در کار نيست و بايد به قول‌هايي که داده عمل کند يا همان جا بميرد. لذا پس از کنفرانس بعد از بازگشت به تايلند غيب شد و يک دفعه سر از ايران درآورد.

من براي اين که جانباز جنگ بود و شيميايي بود و خودم از نزديک شاهد بستري شدنش در غربت بودم و جاي جاي بدنش جاي ترکش بود به وي احترام زيادي مي‌گذاشتم اما پس از آن اتفاقات خب برايم ديگر ارزشي نداشت.

مهدي ايراني: عجب عجايبي!

شهبازي: جناب سلطاني. ممنون از توضيحات تان. معهذا، تصور مي‌کنم وي در مورد نقش خود اغراق کرده و به تعبير شما «دروغ» گفته. مثلاً، در ماجراي قتل مجيد شريف نقش نداشت و چنان فرد مؤثر اطلاعاتي که بيان کرده نبود. البته، ارتباطات کانون‌هايي در ايران که در دستگاه اطلاعاتي قدرتي داشته و دارند با عليرضا نوري‌زاده مبحث پيچيده‌اي است. قبلاً عرض کردم که سال‌ها پيش يکي از مقامات عالي نظام هر گونه ارتباط با نوري‌زاده را با هر بهانه به شدت منع کرده بود. ولي همين کانون با توجيهات مختلف يا پنهان ارتباط خود را ادامه مي‌داد، در حدي که نوري‌زاده به سخنگوي آنان بدل شد براي درز اطلاعات پرونده قتل‌ها و تخريب آن.

احسان سلطاني: استاد عزيز وظيفه بود. سعي کردم مطالبي را که از ايشان درباره گذشته‌اش شنيدم و همينطور مسائلي را که ديده‌ام در اين چند ماه ارتباط نزديک عيناً مطرح کنم. عرض هم کردم که در بسيار از آن‌ها دروغ مي‌گفت اما براي اين که بتوان نتيجه درستي گرفت من عين صحبت‌ها را مطرح کردم و در آخر نظر خودم را گفتم که دروغ زياد مي‌گفت. بنا به فرمايش شما، نوري‌زاده خيلي در مطرح شدن اين فرد تأثير داشت. حتي چند ماه پس از مصاحبه اولش با «بانکوک پست» و سايت‌هاي غيرمعتبر که کسي او را نمي‌شناخت نوري‌زاده او را رسانه‌اي کرد. جالب بود صداي هايهاي گريه کردن نوري‌زاده را ضبط شده‌اش را داشت که مي‌گفت: رضا جان تو رو خدا آبروي من پيش اين‌ها؟ داره ميره مصاحبه را از سر بگير. نقش نوري‌زاده را نبايد فراموش کرد. سپاس از توضيحات تکميلي شما استاد.

محمد اميددار: سلام. بزرگواران اگر دقت کنند ادعاي اطلاعات اين نبوده که مدحي را وارد جريان کرده است، بلکه در دقيقه 6 بخش چهارم «الماسي براي فريب»، حدوداً يک دقيقه پيش از پايان مستند، اگر دقت کنيد مي‌گويد دستگاه امنيتي پس از آگاهي از تشکيل «جنبش جمع ياران» سعي مي‌کند اين جنبش را، که توسط مدحي کليد خورده، در اختيار بگيرد. يعني ظاهراً از قبل و بدون اطلاع اطلاعات مدحي وارد شده و پس از اطلاع وزارت اطلاعات او را به مهره خود بدل مي‌کند. در هر صورت به نوعي نفوذ و زيرکي وزارت اطلاعات را مي‌رساند؛ چه مدحي از اوّل مهره وزارت باشد و چه پس از ورودش به مهره تبديل شده باشد.

جزييات قتل مجيد شريف

شهبازي: قتل مجيد شريف دقيقاً به اين شکل بود. قتل در روز پنج شنبه، 28 آبان 1377 انجام شد و هدايت عمليات را صادق (مهرداد عاليخاني) به دست داشت. مجيد شريف، نويسنده و محقق و مترجم آثار ضدصهيونيستي، با مادرش در يوسف‌آباد زندگي مي‌کرد و فقط براي ورزش از خانه بيرون مي‌رفت. او را به بهانه مشکوک بودن به مواد مخدر با ارائه حکم جعلي دادستاني سوار اتومبيل مي‌کنند. اتومبيل يک تاکسي بوده. وي را به پارکينگي در يوسف‌آباد مي‌برند و پس از در آوردن جوراب آمپول کلريد پتاسيم را به زير ناخن انگشت بزرگ پا تزريق مي‌کنند. مهرداد عاليخاني قتل شريف را اين گونه توضيح داده است: «برديم توي انباري. مقاومت. بيهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسي. سمت چپ عقب. عادي. در همان مسير. نيش ترمز کنار پياده‌رو. دست روي قلبش. کفش و جورابش را هم پايش کرده بوديم. نمره تاکسي را عوض کرده بوديم. (پلاک برجسته نيست.) تدارک پلاک برجسته را ديده بودم.» در اين عمليات علاوه بر عاليخاني پنج نفر ديگر شرکت داشتند که يکي راننده بود و بقيه نيروي عملياتي که دو نفر با اتومبيل ديگر تاکسي را دنبال مي‌کردند. جسد را با همان تاکسي به حوالي خانه شريف برده و در پياده‌رو رها مي‌کنند. پزشکي قانوني علت مرگ را ايست قلبي تشخيص مي‌دهد. بنابراين، قطعاً مدحي نقشي در قتل مجيد شريف نداشت. در ساير موارد قتل‌هاي زنجيره‌اي نيز چنين است. با توجه به نکاتي که درباره نقش نوري‌زاده در اين ماجرا فرموديد، تصوّر مي‌کنم مسئله بغرنج‌تر از اين حرف‌هاست.

نت کارشناس: آقاي احسان سلطاني گرامي. اکثر مطالب مطول شما در باب مدحي اشتباه مي‌باشد و انشاءالله دروغي از سوي شما نيست بلکه اميدوارم ايشان شما را فريب داده باشد. در حقيقت مطالب شما دروغ‌هايي بزرگ پيچيده در لفافه‌اي از راست مي‌باشد که در يک خط انسان به سوي تکذيب مي‌رود و در سطر بعد مي‌بيند که نه، جلوه اي از حقيقت دارد. من متحيرم که دليل نشر اين گونه مطالب در اين فيس چيست و چه خطي دنبال مي‌شود؟

استاد، به عنوان شخصي که کاملاً از اين موضوع اطلاع دارم و مدحي را از خودش بهتر مي‌شناسم به شدت به شما هشدار مي‌دهم که با حداکثر ظن و شک به مطالب مندرج توسط آقاي احسان سلطاني عزيز (که احياناً ناآگاهانه مطلب را نوشته) بنگريد. مدحي داستان بسيار ساده و به شدت رسوايي دارد که کساني که ماجرا را مي‌دانند انگشت تحير به دندان گرفته‌اند که چه حماقتي بايست پشت پرده تهيه اين مستند بوده باشد. شخصي کلاهبردار، فاسد، جاعل و... که از کشور گريخت و مدتي را بندبازي کرد و دروغ گفت و آن طرف آبي‌ها را تلکه کرد و کم آورد و مشکلات به وي فشار آورد و در برگشت جور بهبود چهره وزارت را کشيد. همين. استاد، اگر مي‌خواهيد شما را مستقيم به مدحي وصل کنم.

ال سيد: سازمان‌هاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي بسيار علاقمند هستند عناصري را که به هر دليلي از نظام فاصله گرفته و به خارج گريخته‌اند برگردانند و از آن‌ها سوءاستفاده سياسي تبليغاتي کنند. آيا به نظر شما بازگشتن شهرام اميري و استقبال علني باشکوه و ظاهراً بازجويي و زندان پنهاني وي از اين سري سناريوها نبود؟ من خبر دارم که تقريباً همين برنامه را براي اميرفرشاد ابراهيمي هم داشتند که شکست خورد.

قتلهاي زنجيره اي

شهبازي: چند نکته درباره مدحي عرض مي‌کنم: آقاي سلطاني فرمودند: «مدحي از تصفيه شده‌هاي قتل‌هاي زنجيره‌اي در سال 77 است.» اين مطلب دروغ است. احتمالاً ارتباط مدحي با فلاحيان و سعيد امامي درست است و جزو شبکه فلاحيان بوده. مسئوليتش اگر به عنوان يک فرد رسيدگي کننده به پرونده قتل‌هاي زنجيره‌اي تلقي شود، قطعاً دروغ است. مواضعش در پرونده قتل‌هاي زنجيره‌اي کاملاً مشابه با مواضع آقايان حسينيان و نوري‌زاده است. [حسينيان و نوري‌زاده هر دو مدعي‌اند که قتل‌ها کار نيروهاي سياسي داخل نظام بوده نه موساد. با اين تفاوت که حسينيان آن را به جناح دو خرداد منسوب کرد و در برنامه «چراغ» به نحوي تحريک‌آميز مقتولين را «مهدورالدم» خواند و سزاوار حذف، و نوري‌زاده قتل‌ها را به مقامات عالي نظام نسبت داد.] قطعاً مدحي هيچ نقشي در قتل مجيد شريف نداشت. اصرار آقاي ميردامادي، زماني که رئيس کميسيون امنيت ملّي مجلس بودند، بر پيگيري پرونده دو قتل مجيد شريف و پيروز دواني پس از زماني است که اين دو پرونده در مرحله تحقيقات توسط تيم بازجويي کاملاً پيگيري و همه جزئيات روشن شده بود.

آقاي حميد سرمدي، معاون امنيت وقت وزارت اطلاعات که مورد حمايت و تأييد کامل آقاي خاتمي بود، مانع مطرح شدن اين دو قتل در پرونده قضايي شد. قاضي پرونده، آقاي احمدي، نيز دوست صميمي آقاي ابطحي، رئيس دفتر آقاي خاتمي، بود. لذا، اين دو قتل، مانند بسياري قتل‌هاي ديگر، از جمله قتل فجيع سه کشيش سرشناس مسيحي (مهدي ديباج، اسقف هايک هوسپيان مهر، طاطاوس ميکائيليان) در نظام‌آباد تهران (مرداد 1373) و منتسب کردن آن به سه دختر زنداني از اعضاي فرقه رجوي، که مصاحبه کردند و گردن گرفتند و سپس آزاد شدند و هم‌اکنون در بعضي مؤسسات وابسته به برخي نهادها شاغل‌اند، قتل سعيدي سيرجاني در زندان (اوائل آذر 1373)، قتل منوچهر صانعي و همسرش (28 بهمن 1375) يا قتل دکتر احمد تفضلي (24 دي 1375) و غيره، که در پرونده اثبات شده بود ولي آقاي ميردامادي به آن‌ها اشاره‌اي نکرد، مورد رسيدگي قضايي قرار نگرفت. نتيجه مي‌گيرم که ماجراي مدحي نياز به تأمل جدّي دارد. اميدوارم نيروهاي مخلص اطلاعاتي، که بينش سياسي کافي دارند، بدانند چه رخ مي‌دهد. ارتباط مدحي با نوري‌زاده محل تأمل بسيار است.

بهروز ک...: جناب کارشناس، آقا احسان خودشان اذعان دارند که جوان بودند، مدحي را اصلاً نمي‌شناختم، مطالبي را هم که تو سايتش مي‌نوشت حتي يک کلمه شو نتونستم باورکنم هرچند ظاهر کلامش فريبنده بود، وقتي هم شنيدم برگشت تعجب نکردم. استاد تشريف ندارند، جنابعالي اگر تشريف داريد و همانطور که مي‌گوييد تا اين حد مدحي را مي‌شناسيد، برايمان خلاصه‌وار بگوييد.

ال سيد: به نظر مي‌رسد اظهارات اميرفرشاد ابراهيمي در مورد مدحي تا حدودي درست باشد، مخصوصاً اين که مدحي بيش‌تر مي‌خواسته خود را مطرح کند. ظاهراً يک عنصر مذبذبي بوده که فکر کرده مي‌تواند نوعي رهبري سياسي در خارج تشکيل دهد و در نهايت که در اين راه شکست خورده و افراد شناخته شده اپوزيسيون در خارج هم زياد تحويلش نگرفته‌اند برگشته به ايران و بازيگر اين نقش مسخره‌اي شده که دستگاه‌هاي اطلاعاتي برايش سناريونويسي کرده‌اند. من از اوّل هم روي آدم‌هايي مثل ايرج مصداقي و غيره حساب نمي‌کردم. اين‌ها از آن تيپ آدم‌هايي هستند که دائم در فکر مطرح کردن خود هستند. با وجود اين باور هم نمي‌کنم که مدحي از آغاز عامل اطلاعاتي رژيم بوده، حالا عامل شده.

نت کارشناس: آقاي احسان سلطاني. هنوز متحيرم از نوشابه‌هايي که براي مدحي باز کرديد. آقاي روح‌الله [روح رام] نيز ظاهراً مسائلي رو نوشته بود. نه آقاي عزيز. مدحي و اطلاعات سپاه؟ مدحي و باند سعيد امامي؟ مدحي و قتل مجيد شريف؟ مدحي و مسئوليت در حفاظت سپاه؟ از دوستان چک کردم. اصلاً در طول خلقت مدحي هيچ عضويتي حتي درباني در حفاظت سپاه نداشته. اسلحه هم از جاي ديگري گرفته. [...] مدحي تنها کمي با مهدي خزعلي تفاوت دارد. او به خارج رفت و اين در داخل ماند.

اميرفرشاد ابراهيمي: اگر مدحي و سلطاني فقط يک روز ثابت کنند که در سپاه بوده باشند من ديگر يک کلام هم نخواهم نوشت و مي‌روم تنگ خانه مي‌شينم. مثلاً يک فيش حقوقي نشون بدهند البته نه از جنس فتوشاپي‌هاي رايج‌شان : دي

[:دي= علامت خنده و :) علامت لبخند در چت است. شهبازي]

شمس ايراني آزاد: توضيحات آقاي سلطاني رو خوندم. توضيحات اميرفرشاد رو هم قبلاً و الان هم خوندم. صحبت‌هاي نوري‌زاده رو هم شنيدم. حرف‌هاي آقاي نت کارشناس رو هم خوندم. فکر مي‌کنم جناب نت کارشناس اگر مي‌توانند ماجرا را کاملاً شفاف کنند، هرچند که جمله آخر ايشان نياز زيادي به جزييات را مگر براي درک بيش‌تر شرايط نمي‌گذارد: «مدحي داستان بسيار ساده و به شدت رسوايي دارد که کساني که ماجرا را مي‌دانند انگشت تحير به دندان گرفته‌اند که چه حماقتي بايست پشت پرده تهيه اين مستند بوده باشد. شخصي کلاهبردار، فاسد، جاعل و... که از کشور گريخت و مدتي را بندبازي کرد و دروغ گفت و آن طرف آبي‌ها را تلکه کرد و کم آورد و مشکلات به وي فشار آورد و در برگشت جور بهبود چهره وزارت را کشيد.»

نت کارشناس: آقاي بهروز ک... گرامي. استاد کجا من کجا. از بد حادثه اينجا به پناه آمده‌ام.

[نت کارشناس خطاب به اميرفرشاد ابراهيمي که تازه وارد صفحه شده:] به به، امير فرشاد. خوبي؟ آقاي امير فرشاد خيلي تغيير کردي. متعلقه در اشپيگل هستن هنوز؟

اميرفرشاد ابراهيمي: بحث گول خوردن نيست. آقاي سلطاني گفته‌اند که مدحي فرمانده من بوده در تهران در ستاد حفظ نظام و... اين را لطف کنند ثابت کنند. اين گول خوردن نيست، دروغي عامدانه است و با هدف و مأموريت خاص.

نت کارشناس: حيف که نمي‌خواهم فيس استاد را شلوغ کنم وگرنه احوالپرسي گرمي با امير فرشاد مي‌کردم.

نيلوفر اسکيلاس: من هنوز به اين آدم مشکوکم و فکر مي‌کنم مدحي هنوز داره سناريو ام آي سيکس را در ايران پياده مي‌کنه.

احسان سلطاني: آقاي ابراهيمي. شما معتقديد من در سپاه نبودم؟ من نظرم را در خصوص مدحي گفتم. اصراري هم ندارم که بگويم فريب نخوردم. اما شما هم مي‌دانيد زماني که بانکوک رفته بوديد پيش آقاي مدحي بوديد. حالا حاشا کنيد مشکلي نيست. شما روزي مدعي بوديد در سپاه قدس بوده‌ايد، مدعي بوديد در دانشکده افسري دو ساله ستوان 2 شديد. همه جا هم نوشتيد. زياد مي‌شد در ارتباط با آن‌ها نوشت امام من نوشتم چوون تمايلي به درگيري با کسي ندارم. آن کساني که بايد بدانند من در کجا شاغل بودم مي‌دانند. من بخشي از اظهارات شما را در ارتباط با مدحي قبول دارم و همان‌طور که گفتم اصراري ندارم که بگويم اشتباه نکردم، اما بخشي را غير واقعي مي‌دانم و معتقدم که شما يک دفعه چرخشي آشکار در مقابل او داشتيد.

نت کارشناس: توضيح بيش‌تر براي دوستان اين است که مدحي از ترس دستگيري سر پرونده اروميان و جعل و فساد اخلاقي و سرقت اسناد و چند تاي ديگر به خارج از کشور رفت. چون قبلاً مثل اميرفرشاد ابراهيمي از داخل حزب‌اللهي‌ها بود و به ادبيات آن‌ها و به روش‌شان آشنا بود مدتي موج سواري و خالي‌بندي کرد. اسنادي را منتشر کرد که مثلاً وزنش را بين ضدانقلاب بالا برد. آن‌ها هم از اين پياده‌تر. حتي اين آدم موفق شد آنطرف آبي‌ها را هم تلکه کند. پس از مدتي به تنگ آمد. مشکلات غربت، عدم پشتوانه محکم مثل همسر اميرفرشاد ابراهيمي که بتواند ساپورتش کند و لينک‌هايي به وي بدهد، مشکلات جسمي و غيره باعث شد به فکر برگشتن بيفتد. و بالاخره از طريق برخي ... توانست به وزارت اطلاعات وصل شود و مجوز برگشت را بگيرد.

رسم است اين افراد توسط دوستان در وزارت اطلاعات بازداشت و بازجويي مي‌شوند و اطلاعاتشان اخذ مي‌گردد و سپس بنا به ملاحظاتي آزاد ولي تحت‌الحفظ باقي مي‌مانند و دورادور کنترل مي‌شوند. در اين مرحله، که مربوط به يکي دو ماه قبل است، برخي از دوستان جوان در وزارت براي ترميم چهره اين نانداني ما، که همچون کشتي شکسته‌اي در تندباد حوادث افتاده است، از خودشان «هوش در وکردند» و تصميم گرفتند اين سناريو را بنويسند.

نيلوفر اسکيلاس: تعجب نکنيد به زودي همه ضدانقلاب و اپوزيسيون در تلويزيون ايران بيايند و توبه کنند.

اميرفرشاد ابراهيمي: من به بانکوک رفتنم را هرگز کتمان نکردم و اصولاً رفتن من به بانکوک به دليل مأموريتم درباره کميته نجات بود و در همان روز اوّل هم ماهيت مدحي برايم روشن شد و ايشان توسط پليس بانکوک بازداشت شد و بعد از سه روز که ما بانکوک را ترک کرديم آزاد شد. تمامي مدارکش هم موجود است.

شهبازي: با پوزش از اين که مدتي صفحه را ترک کردم. بحث بحمدلله گرم است و موضع هم ظاهراً مدحي است. همان‌طور که عرض کردم، ماجراي ارتباط او با نوري زاده و اين که نوري‌زاده او را لانسه کرد در ميان خارج از کشوري‌ها جاي تأمل بسيار دارد. مانده ام که اين بازگشت به ايران براي چيست؟ آيا يک بازگشت ساده است به دليل سرخوردگي مثل شهرام اميري؟ يا يک سناريوي جديد است؟

اميرفرشاد ابراهيمي: آقاي سلطاني، شما همون عضويت در سپاه را ثابت کنيد و اين که [مدحي] فرمانده‌تان بودند، من به هر چيزي که بخواهيد اعتراف و اقرار خواهم کرد. مخلص آقاي شهبازي عزيز هم هستيم و شب همگي خوش.

نت کارشناس: ضدانقلاب خارج نشين که طبق معمول هر راست و دروغي را تکذيب مي‌کند، مخاطب عوام هم عشق مي‌کند از قدرت وزارت اطلاعات کشورش، سازمان‌هاي رقيب نيز آچمز مي‌شوند، جماعت دوآتشه انقلابي که هر روز در «بالاترين» نظام را زير و رو مي‌کنند و هر روز در آن سايت «آخوندها» را بر دار مي‌کشند و خودشان را مرکز ثقل عالم مي‌دانند هم طبق معمول ساز خودشان را مي‌زنند که خوشبختانه اقليتي کمتر از ده هزار نفر در ايران از آن مطلع مي‌شوند. خب. همه راضي. مدحي هم راضي‌تر. وجهه‌اي هم کسب کرده. تحت تعقيب هم ديگر نيست.

احسان سلطاني: آقاي ابراهيمي. شما هر وقت در سپاه قدس بودن و اين که در دانشکده افسري آموزش ديديد و ستوان 2 بوديد و مهندسي عمليات رواني خوانديد را ثابت کرديد، من هم حتماً ثابت مي‌کنم. شب شما هم خوش.

 نيلوفر اسکيلاس: استاد، من خودم در کنفرانس بيلوکس اين آقا [مدحي] شرکت کردم. علني از کودتا صحبت مي‌کرد. يک چند ماهي ناپديد شده بود. اين سايت «جنبش جمع ياران.» [+] اين سايت «مبارزان راه آزادي» است که جلساتي با مديريت همين آقاي مدحي برگزار مي‌کرد. [+]

نت کارشناس: حالا به کمک آقاي احسان سلطاني برويم. آقاي سلطاني عزيز، ناراحت نباش برادر. از شما و مدحي خالي‌بندتر همين اميرفرشاد است. تو به اميرفرشاد بگو اگر يک روز در سال 66 جبهه بودي من هم از فيسبوک مي‌روم. اميرفرشاد يادت هست تجمع جلوي دانشگاه تهران در اعتراض به دستگيري محسن کديور را؟ يادت هست ناجا اشک‌آور زد و تو رفتي با دست پوکه داغ اشک‌آور را پس از اتمام برداشتي و دستت هم سوخت و آوردي دادي به فرمانده ناجا مستقر در ميدان براي اين که سندي در دست دانشجويان نباشد؟ و همه قاه قاه خنديدند از سادگي تو؟ اين سطح تحليل و شناخت تو بود. حالا به لطف قدرت خالي‌بندي روزي با آقاي مجتبي خامنه‌اي در ماووت هستي، روزي با سعيد امامي جلسه مي‌گذاري و او به تو مي‌گويد «داش امير» و روز ديگر با آيت‌الله جنتي جلسه خصوصي و محرمانه داري. مدحي هم يکي مثل شما.

اميرفرشاد ابراهيمي: اين عکس هم براي ديدن بعضي‌ها. [+]

[اميرفرشاد ابراهيمي ارجاع مي‌دهد به عکسي از نيروهاي نظامي جوان در قصر شيرين متعلق به فروردين 1367. شهبازي]

نيلوفر اسکيلاس: «سردار مدحي مهمان گروه مبارزان راه آزادي.» [+]

ال سيد: همه‌اش پفيوزي و دروغ و ريا. از اوّل تا آخر. [...]

نيلوفر اسکيلاس: ال سيد عزيز، ما اينجا توهين نمي‌کنيم، بحث مي‌کنيم.

نت کارشناس: آقاي ال سيد، حداقل به احترام فيس استاد هم که شده به [...] توهين نکنيد. اگر واقعاً اعتقادتان اين است و مطمئن هستيد مي‌توانيد برويد در فيس خودتان يا وبلاگتان هر چه خواستيد بنويسيد و فحش دهيد.

ال سيد: اين را براي اين نوشتم که جنابعالي آن بالا حد خودت را نگاه نداشتي و بيراه زياد گفتي عزيز.

نت کارشناس [با ارجاع به عکسي که اميرفرشاد ابراهيمي لينک داده]: اميرفرشاد. توي اون عکس من نفر ششم از سمت راست نشسته هستم، استاد شهبازي هم نفر سوّم از سمت چپ ايستاده. اون گيلاس هم سيد ساجد فاطمي است. برو برادر. پيش ماها خالي نبند. ما هم از همون جوب آب خورديم برادر. سلمنا.

آرش کمانگير: اپوزيسيون خارج از کشور، از هر دسته و گروهي، هيچگاه به هيچ جايي نمي‌رسند. اگر چشم‌تان را باز کنيد مي‌بينيد ملت ايران به صورت خيلي آهسته دارند به آگاهي‌هاي عظيمي مي‌رسند که فهمش از حد شما بيرون است. مردم ايران به زودي خودشان با دست خودشان يک مسير جديد را از سر مي‌گيرند که دنيا را مبهوت خواهد کرد. [...]

شهبازي: دوستان. خواهش مي‌کنم مناقشه را کنار بگذاريد. تا به حال بحث‌ها را در محيطي آرام به پيش برده‌ايم کم و بيش. از اين به بعد هم اميدوارم اين گونه باشد. با تشکر.

نت کارشناس: استاد ارادت. ببخشيد. پيش ماها سگ اوباما شرف داره به امثال [...]

سيد ساجد فاطمي: با سلام به استاد و ديگر دوستان به ويژه برادر کارشناس و باقي دوستان از جمله فرشاد ابراهيمي که بله... آمدم مطلبي درباره مدحي بنويسم که ديشب قطع شدم ولي امروز ديدم الحمدلله آقاي نت کارشناس بياناتي صحيح درباره ايشان داشتند. آقاي سلطاني و فرشاد ابراهيمي هر دو شما همان مدارکي که از هم خواستيد را ارائه دهيد وگرنه با حرف‌هاي‌تان بيش‌تر اذهان دوستان را مشوش مي‌فرماييد. ديشب گفتم که از مدحي بگذريد و وقتتان را تلف نکنيد، ارزشش را ندارد، بحث‌ها را منحرف مي‌کند.

شهبازي: روزنامه کيهان [يکشنبه، 22 خرداد] در صفحه دوّم سرمقاله‌اي دارد درباره ماجراي مدحي. اين مقاله فاقد نام نويسنده است و با تعارفات و حواشي زياد نوشته شده. معهذا، ملخص کلام همان است که آينده نيوز استخراج کرده و تصور مي‌کنم اين ختم کلام است درباره ماجراي مدحي. اين اصل سرمقاله امروز کيهان است. [+] اين هم خلاصه‌اي از لب کلام که آينده استخراج کرده. [+] بند سوّم و بند چهارم اين سرمقاله مهم است. قسمتي از بند سوّم سرمقاله امروز کيهان:

«يک سرويس اطلاعاتي، هويت عامل نفوذي خود را تنها در دو حالت فاش مي‌کند و از عمليات نفوذ پرده بر مي‌دارد.

الف: حالت اوّل، هنگامي است که عامل نفوذي از ميانه راه جذب شده باشد. يعني ابتدا به سرويس اطلاعاتي حريف پيوسته و به خدمت آن درآمده باشد ولي بعدها به هر علت- از جمله پشيماني و عذاب وجدان- نشانه‌هايي از آمادگي خود براي بازگشت نشان داده و سرويس اطلاعاتي خودي با دريافت هوشمندانه اين نشانه‌ها به سراغ وي رفته و او را جذب کرده باشد. در اين حالت عامل جذب شده با دريافت دستورالعمل از سرويس خودي به کسب اطلاعات بيش‌تر از ميدان فعاليت قبلي، نفوذ عميق‌تر به حياط خلوت حريف و اخلال در چرخه عملياتي دشمن مي‌پردازد. از آنجا که مأموريت اين دسته از نفوذي‌ها- جذب شده در ميانه راه- بتدريج تغيير مي‌کند، احتمال شناسايي آن‌ها از سوي سرويس حريف بالا مي‌رود و سرويس شکارکننده براي پيش‌گيري از شناسايي عامل نفوذي خود، بعد از کسب اطلاعات کافي از ميدان فعاليت وي و انجام عمليات فريب روي سرويس اطلاعاتي دشمن، عامل نفوذي خود را از چرخه نفوذ بيرون مي‌کشد و روي سرنوشت او ريسک نمي‌کند.

ب: حالت دوّم هنگامي است که يک سرويس اطلاعاتي از عوامل نفوذي قابل توجهي در حوزه فعاليت حريف برخوردار است. در اين حالت، افشاي هويت عامل نفوذي- مخصوصاً اگر از ميانه راه جذب شده باشد- اولاً با توجه به حضور نفوذي‌هاي ناشناخته ديگر، به عمليات و چرخه نفوذ لطمه‌اي نمي‌زند و ثانياً نشان دادن «ضرب شست» و تحميل برتري خود به حريف است.

بخش مهم بند چهارم سرمقاله کيهان است که مي‌گويد مدحي نه سردار سپاه بود نه مقام عالي اطلاعاتي: «همين جا بايد به يکي از صدها نمونه حماقت و کم‌شعوري سرويس‌هاي اطلاعاتي بيگانه در جذب و به کارگيري آقاي «مدحي» اشاره کرد. موساد به يقين مي‌دانست که وي برخلاف آنچه ادعا کرده بود، يکي از «سرداران سپاه»! و يا «مسئولان اطلاعاتي نظام»! و يا «يک شخصيت با نفوذ در مراکز و کانون‌هاي حساس جمهوري اسلامي ايران» نبوده است و مي‌دانست که وي بنا به دلايلي از کشور خارج شده و به کسب و کار تجاري مشغول بود. بنابراين، چرا سرويس‌هاي اطلاعاتي موساد، سيا و سپس MI6 انگليس آقاي مدحي را بعد از شکار در بانکوک و به فاصله چند ماه، از فرش به عرش بردند و به حياط خلوت گروه‌هاي اپوزيسيون و پشت صحنه سرويس‌هاي اداره‌کننده اين گروه‌ها راه دادند؟» بقيه مطلب «کيهان» تعارفات مرسوم است.

عمار ياسر: استاد، در اون عکسي که الهام و سعيدلو پيش مدحي در بيمارستانند، بالاي تخت رو دقت کرديد؟ با يک خط داغون نوشته: «ما تا آخر ايستاده‌ايم.» عبا و پارچه سبز هم فراموشش نشده. [+] خلاصه تف تو ريا :)

اين آقاي برنارد هنري لوي، يهودي صهيونيست و از سهامداران «ليبراسيون» و مدير سايت «قاعده بازي»، هم نقش جالبي در عرصه‌هاي فرهنگ، فلسفه و سياست و حتي اقتصاد بازي مي‌کند. يک روز به کمپين جعفر پناهي مي‌رود، يک روز نوري‌زاده و مخملباف و مدحي را دعوت مي‌کند، يک روز با سارکوزي در مورد ليبي وارد مذاکره مي‌شود و او را متقاعد (!) مي‌کند، يک روز دنبال آزادي سکينه محمدي است و... خلاصه آدم جالبي است. نوري‌زاده گفته: «به دعوت برنارد لوي، فيلسوف و سياستمدار فرانسوي که روابط نزديکي با سارکوزي دارد، به فرانسه رفتيم و سخنراني کرديم. من بودم، آقايان حسن شرفي، عبدالله مقتدي [عبدالله مهتدي]، مهرداد خونساري، محسن مخملباف بود که آن‌جا اعتراضي هم کرد که ما به دعوت چه کسي به اينجا آمده‌ايم که آقاي لوي گفت: به دعوت من. اصلاً آقاي مدحي در کار نبود و ايشان در تايلند بود.» [+]

يک روش براي استتار و فريب

پوريا گمنام: استاد، اين را نگاهي بيندازيد. [+]

[لينکي که آقاي پوريا گمنام ارسال کرده‌اند بسيار مهم است و نشان مي‌دهد مدحي و کانوني که وي مجري برنامه‌هاي آنهاست، نقش مهمي در مبتذل کردن تحقيقات ضد صهيونيستي بويژه در زمينه پديده نهان پيشگان داشته‌اند و مدحي، مانند مهدي خزعلي و احتمالاً پيش از او، از مروجين شايعه يهودي‌تبار بودن آيت‌الله مصباح و احمدي نژاد بوده است. در بحث‌هاي پيشين اهداف اين تاکتيک را شرح داده‌ام. [+] يکي از اهداف اين روش واکسينه و بي‌تفاوت کردن نخبگان سياسي است در قبال حقايق تاريخي و سياسي از طريق آميختن راست و دروغ. اين روشي است ديرين. بخشي از مطلب فوق، نوشته آقاي رضا ولي‌زاده، به شرح زير است:

«مصباح يزدي؛ يهودي نفوذي

مصاحبه‌ها چندين شبانه روز از طريق اسکايپ ادامه يافت. مدحي ادعايي را مطرح کرد که در سطح يک بمب خبري مي‌توانست مخاطبانِ ما و حتي خود ما را هم بلرزاند. در يک کلام او گفت: "آيت‌الله مصباح يزدي جزو يهوديان پنهان است و در نيمه دوم دهه هفتاد در سفرش به لندن به بهانه عمل هموروئيد با يهوديانِ پنهان و لابي‌هاي يهودي ديدار کرده و پس از بازگشت به ايران به مرور مراحلِ روي کار آمدنِ يهوديانِ پنهان از جمله محمود احمدي‌نژاد، اسفنديارِ رحيم مشايي، مجتبي ثمره هاشمي و ديگر حلقه‌هاي جمعيتي آن‌ها را فراهم کرده است."

او مدعي بود نيروهاي اطلاعاتي در آن زمان از قضا در محل ديدار آيت‌الله مصباح يزدي و يهوديانِ فراماسون شنود کار گذاشته بودند و او شنود حاصل از اين نشست را هم به دفتر رهبري ارسال کرده است. اما عده‌اي از‌‌ همان حلقه‌هاي نفوذي مصباح يزدي در بيت رهبري مانع از رسيدن شنود‌ها به دست آيت‌الله خامنه‌اي مي‌شوند.

ريشه‌هاي کودتاي انتخاباتي از لندن و اورشليم تا تهران

ادعاي ديگر مدحي اين بود که سرويس اطلاعاتي دولت انگيس و اسرائيل هم در جريان ديدار لابي‌هاي يهودي و آيت‌الله مصباح يزدي بوده‌اند.  و معناي اين حرف چيزي جز اين نبود که انگليس و اسرائيل متهمان رديف اوّل کودتاي انتخاباتي در ايران هستند. او معتقد بود "زهرِ" کودتا از انگليس و اسرائيل رسيده و "پادزهرِ" آن از روسيه.

او سياست خارجي دولت محمود احمدي‌نژاد را اصلي‌ترين گواه يهودي بودنِ دولت او مي‌دانست و معقتد بود احمدي‌نژاد با ديپلماسي اسرائيل‌ستيزي بزرگ‌ترين خدمت را در بزنگاه‌هاي تاريخي به دولت اسرائيل کرده است.

دو نکته جالب در حرف‌هاي مدحي وجود داشت: اوّل اين که با تمام قوا مصباح يزدي، هاشمي رفسنجاني و مهدي هاشمي را تخريب مي‌کرد و مدام از وابستگي دولت احمدي‌نژاد و حلقۀ يارانش به لابي‌هاي يهودي حرف مي‌زد. آن‌ها را جزو يهوديانِ پنهاني مي‌دانست که داراي باورهاي فراماسونري و حتي اعتقاداتي شبيه به شيطان‌پرستان هستند. تصويري که او از ايدئولوژي اعتقادي مصباح يزدي، احمدي‌نژاد و يارانش ارائه مي‌کرد بي‌‌‌نهايت شبيه به تصويري بود که دقيقاً در حال حاضر تيم خامنه‌اي در مورد محمود احمدي‌نژاد و همراهانش ترسيم مي‌کنند: جريانِ انحرافي، اهل رمل و اطرلاب، خرافه، جن‌گيري و...»

اين سخنان را فردي مطرح مي‌کند که به ادعاي آقاي احسان سلطاني رابطه نزديک با آقايان فلاحيان و سعيد امامي داشت و آقاي سلطاني مدعي است تصاوير آنان را در حالتي صميمي ديده است. بهرروي، مسئله مدحي ساده نيست و به گمان من بسيار بغرنج‌تر از آن چيزي است که دوستاني مانند «نت کارشناس» در اين بحث مطرح کرده‌اند. شهبازي]

نيلوفر اسکيلاس: من فکر مي‌کنم دکتر خزعلي در آن جريان نسب احمدي نژاد گول جناب مدحي را خوردند.

پوريا گمنام: استاد، در خصوص اين مدحي فکر کنيد کار بر عکس باشه، ببينيد چي در مياد!

پارازيت‌هاي «روح رام»

[نظرات آقاي «روح رام» در ميانه بحث‌ها مطرح شد که بهمراه بازتاب نظرات ايشان ذيلاً درج مي‌شود. اين سوّمين و آخرين حضور ايشان در بحث است. اين بار به دليل فضاي موهني که ايجاد کرد، بطور کامل از صفحه حذف شد.]

روح رام: سلام. انشاءالله حال همگي دوستان خوب باشد.

اسلام ر...: انشاءالله خدا به شما شفاي عاجل عنايت فرمايد.

روح رام: انشاءالله.

شهبازي: سلام آقا روح‌الله.

روح رام: سلام به آقاي شهبازي عزيز، علاقه بنده به شما بيش‌تر شده.

شهبازي: دل به دل راه داره آقا روح‌الله.

اسلام ر...: خدا کنه اين دل و قلوه دادن به دل و قلوه درآوردن نکشه!

روح رام: البته اين باعث نميشه در بحث کم بذارم.

اسلام ر...: هني گيرَش نکردِه!

روح رام: از ديروز خيلي‌ها به من ايميل زدند و درباره علاقه بنده نسبت به امام خامنه‌اي پرسيدند.

اسلام ر...: اميدوارم از اين دوئل بهره کافي ببريم. موضوع بحث؟

شهبازي: جاي آقاي نت کارشناس و سيد ساجد خالي يه.

اسلام ر...: ضمن اين که دلايل علاقه ايشون رو مي‌شنويم، سئوال و مطلب در علاقه نيست. آن چه موضوع را خطرناک و نامعقول مي‌کند افراط در اين علاقه و تعطيلي فکر و تحليل و تعقل بعضي از اين علاقمندان و ارادتمندان است.

روح رام: در جوابشون بايد بگم که ما کي باشيم که عاشق ايشون باشيم، ايشون امين امام زمانند، من روسياه چي کاره‌ام. حجت‌الاسلام رمضاني به بيان خاطره‌اي در باب انتخاب حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي به عنوان رهبر انقلاب اسلامي و نظر علامه حسن‌زاده آملي در اين باره پرداخت و گفت [...]

اسلام ر...: چقدر اين جواب متين و منطقي بود. دقيقاً صحبت بنده را تأييد فرمودند.

روح رام: اينم جواب منطقي: تو که از دلرباها دل ربودي.

اسلام ر...: جواب شما مصداق اون طنزه که ميگه قويترين جواب يک لر اينه که بگه "دلم خواست." فرا منطقيه. بابا عاقل باشين، نه دين خودتون رو بسوزونيد نه دين و دنياي مردم رو به آتيش بکشيد.

روح رام: فکر مي‌کنم بيان خاطره رو بايد با قسمت بعدي با هم بخونيد. منظورم از بيان خاطره و ربايش دل از دلرباها با هم است.

اسلام ر...: فکر مي‌کردم ميشه يک کم رو فکرتون حساب کرد، اما خوب شد زود نشون دادي که اشتباه فکر مي‌کردم. از اين که چنين فکري به فکرم رسيد در فکرم!

آرش اشکاني: دوستان هر کس مي‌تواند به هرکه دلش مي‌خواهد علاقه مند باشد، مباحث جدلي‌الطرفين انجام ندهيد.

روح رام: اي کاش آقاي شهبازي خودشون صحبت کنند نه آرش اشکاني.

آرش اشکاني: آقاي روح از من نفرت ويژه‌اي دارند. خداراشکر.

روح رام: آقاي شهبازي، اگه ممکنه از دلايل عدم موفقيت جنبش سبز هم بگيد چند تاشو من ميگم [...]

آرش اشکاني: واقعاً نظرات آقاي روح براي شادي مجلس مناسب است.

روح رام: مزاح با آقاي شهبازي: آقاي اشکاني به روح اعتقاد داري؟

آرش اشکاني: به جن خصوصاً از نوعي که رفقاي شما باهاش سر وکار دارند اعتقاد دارم.

روح رام: البته زدن ليبل بي‌فکري به افراد در بحث روش کساني است که مي‌خواهند طرف مقابل رو از بحث خارج کنند.

گرين داو: اي بابا، تو هم گير آوردي ملتو ها. بي‌خيال داداش، برو پي جنگ نرم در جاهاي ديگه: فرندفيد، بالاترين، دنباله. گير دادي به اين صفحه يا جدل درست ميکني، يا وقت جناب شهبازي رو مي‌گيري؟

روح رام: البته کماکان بنده فکر مي‌کنم آرش اشکاني همان آقاي شهبازي هستند.

آرش اشکاني: استاد، اگر صلاح بدانند بحث علت عقب ماندگي ايران را پيگيري کنيم.

روح رام: علاقه بنده به آقاي شهبازي باعث شده که اينجا باشم.

آرش اشکاني: بسياري از بحث ديشب مان خشنود بودند فکر مي‌کنم چون علمي بود نه جدلي.

اسلام ر...: ما بريم و اگه شد برگرديم. نشد هم در پناه حق!

ال سيد: جناب روح [...] خواهشاً حال ما رو بهم نزن با اين شکل ادعاهاي بي‌اساس.

روح رام: ما هم مي‌ريم دوستان به هم اظهار علاقه کنند و شعار آزادي دهند. آقاي آل سيد، آقاي خامنه‌اي در ميان مراجع شيعه بيش‌ترين مقلد رو در سراسر جهان دارند؛ هند، پاکستان، بحرين، عراق و...

شهبازي: من از دوستان تقاضا مي‌کنم جدال نکنند. اي کاش آقا روح‌الله قبل از ورود به بحث کامنت‌ها را نگاهي مي‌انداختند و اين کامنت سيد ساجد را خطاب به خودشان مي‌ديدند:

«برادر روح‌الله، سفارشي مي‌کنم از سر درد. لطف کن اوّل فضائي که در آن بحث مي‌کني را بشناس بعد هم مخاطبانت را بشناس تا موجبات ناراحتي کسي را فراهم نکني. دفاع بد برادرم ويران‌گر است. نه در اينجا همه ضدنظام هستند و نه همه مدافع نظام.»

جناب آقا روح‌الله، اين روش جنابعالي من را بدبين ميکنه. خداي نکرده ممکنه تصور کنم تعمداً براي ايجاد وهن و اهانت به رهبري وارد بحث مي‌شويد. متأسفم.

روح رام: از اين به بعد ديگر در اين باره نمي‌نويسم و نظر آقاي شهبازي را عمل مي‌کنم.

آرش اشکاني: استاد، شما بحث را شروع کنيد جدل‌ها تمام مي‌شود.

شهبازي: بد دفاع کردن خودش ضد تبليغ است. تبليغ افراطي ضد تبليغ است. من هميشه گفته‌ام يکي از ظلم‌هايي که جمهوري اسلامي به آيت‌الله شهيد مطهري کرد، چاپ گسترده و فله‌اي آثار ايشان بود و تحميل آن به دانش‌آموز، به زنداني، به کارمند... کاري کردند که مطهري از چشم بيفتد و ارزش آثارش مخدوش شود.

محمود ق...: با سلام خدمت تمامي دوستان و نيز آقا روح‌الله. آقا روح الله اين دليلي که شما آورديد در چنين فضايي شايد بدترين شکل دليلي باشد که بتوان به آن تکيه کرد. اين دليل جايش جاي ديگر است. جايي که دوستان همه همفکر شما باشيم و آن هم صرفاً جهت قوت قلب و توجيه آنچه عقل حکم مي‌کند. (و البته شايد اشتباه هم بکند.)

روح رام: آقاي شهبازي، علاقه نوستالژيک شما به حزب توده نبايد شما رو وادار کنه درباره کتاب‌هاي شهيد مطهري، که امام خميني فرمودند بدون استثنا بي‌عيب و نقص هستند، اينطور بفرماييد.

شهبازي: جناب روح‌الله، من تمامي آثار آيت‌الله مطهري را خوانده‌ام و برخي را، مثل «شرح منظومه»، چند بار. بسيار هم به ايشان علاقمندم. منظورم تبليغ بد است. جنابعالي ظاهراً براي خود رسالت تبليغ انقلاب را قائليد در حالي که عملاً تخريب مي‌کنيد.

سيد ساجد فاطمي: استاد، نظرتان درباره کتاب‌هاي شهيد مطهري هم به غايت صحيح است.

بهروز ک...: جناب روح‌الله، مخاطب بيش‌تر کامنت‌ها شما هستيد. گاهي اوقات اين خوب نيست. باورکن کسي با شما و عقايدتان دشمني ندارد. بعضي‌ها در همين صفحه ارادتشان به رهبري بيش‌تر از شماست. جوان هستيد اما لطفا صبور باشيد. به کساني که مثل شما فکر نمي‌کنند حتي‌المقدور احترام بگذاريد.

روح رام: هر وقت خواستيد دروغ بخونيد قسمت "نجوا "سايت جرس رو بخونيد [...] نوشابه اميري در خواست دوستي کرد رد کردم.

بهروز ک...: آقا روح‌الله، شما پس خيلي معروف بودي و ما بي خبر. خب، چه ايراد داشت باهاش دوست مي‌شدي و گفتگو مي‌کردي؟ مشروحش را هم واسه ما اينجا تعريف مي‌کردي .

روح رام: مخلص آقا بهروز هم هستيم.

آرش اشکاني: با وجود روح و پري نيازي به طنزهاي 90 شبي نداريم.

روح رام: آقاي اشکاني شما خودتو دست کم نگير.

راستي آقاي شهبازي مطالب بنده رو هم تو وبلگتون مياري يا سانسور مي کني؟

شهبازي: بعضي قسمت‌هاشو ميذارم.

دوستان، بنده کمي استراحت مي‌کنم، بعد در خدمتم.

روح رام: به نقل از ايرنا، پس از يک روز اسرار [اصرار] که اين آقا مدحي فريب خورده بود يک مقام امنيتي با اشاره به... [نقل قول مفصل از ايرنا]

سيد ساجد فاطمي: برادر روح‌الله، جان تمامي مقدساتي که قبول داري برادرم رعايت کن. مطالبتان را باز خواندم و باز افسرده شدم. آخه اينجا که جاي شعر خواندن و نقل خاطرات بزرگان نيست. يک لطفي هم بکن و اينقدر سعي نکن در خلال سخنانت مثلاً تيکه‌اي به استاد بيندازي (در شان نامي و تصويري که براي خودت انتخاب کردي نيست.) لطف کن... فقط کمي لطف...

ساناز تهراني: بحث يه چيز ديگه است، اين «روح» يه چيز ديگه ميگه. لوووووووووووول.

[پايان حضور «روح رام» در بحث]

رکود و افزايش نقدينگي، بحران مالي در ايران

سامان فرهو...: تصميمات اقتصادي روزهاي اخير به ويژه در بازار ارز بايد بيش‌تر مورد توجه قرار گيرد. در همين راستا، حشمت‌الله فلاحت پيشه، عضو کميسيون امنيت ملّي مجلس، در گفتگو با فرارو: «عده‌اي در دولت مي‌خواهند به صورت انتحاري عمل کنند.» [+] و اين خبر از تابناک: «تلاش هاي بي وقفه گروه انحرافي در بانک مرکزي.» [+]

گرين داو: آرش جان، اگر در صفحه هستيد مقاله سعيد ليلاز را در مورد بازار ارز و سکه بخوانيد. [+]

سامان فرهو...: آقاي ليلاز تورّم را ناشي از افزايش نقدينگي مي‌داند. يکي از دوستان صاحب نظر در نقد ايشان نوشته: اقتصاددانان ايران ريشه مشکل را در فاکتورهاي مختلف ديده‌اند از جمله آقاي ليلاز بالا رفتن حجم نقدينگي را مسبب اين وضع مي‌دانند. در حالي که بالا رفتن حجم نقدينگي خود معلول عوامل ديگر است و علت نيست. وقتي در کشور سرمايه‌گذاري درازمدت نشود، وقتي سود سريع و معاملات بزن و دررو جايگزين سرمايه‌گذاري‌هاي معنادار اقتصادي در عرصه ساخت و ساز شود، رشد اقتصادي کند مي‌شود. وقتي رشد نباشد شما مجبوريد هزينه‌ها را با چاپ پول جبران کنيد. با اين کار هم بنيان اقتصاد را از هم مي‌پاشيد و هم همانگونه که اقتصاددانان اشاره مي‌کنند سرمايه کشور را به باد مي‌دهيد. اما قلب مسئله اينجاست. چرا سرمايه‌گذاري اعم از خارجي و داخلي کم شده؟ چون مديريت اجرايي کشور بحران‌ساز است. به اين ترتيب، در کشوري که مناسبات آن بر محور سرمايه‌داري است با ايجاد جوّ عدم امنيت نسبت به آينده ميزان سرمايه‌گذاري‌هاي ميان‌مدت و درازمدت کاهش مي‌يابد و معاملات قماري بورس و طلا و ارز جاي توليد را مي‌گيرد. جذب سرمايه به معاملات قماري speculative ايران را که هيچ، اقتصاد آمريکا را هم با آن عظمت به رکودي دچار کرده که هر چه زور مي‌زند نمي‌تواند از آن خارج شود. اما ذکر يک نکته ضروري است. مشکل ما مسئله هسته‌اي نيست. موضوع هسته‌اي بايد با قاطعيت، "اما درايت"، مورد دفاع قرار گيرد. مشکل سوءمديريت مسئله هسته‌اي است. اين خبر متعلق به امروز است: "پاسخ ايران به تهديدات آمريکا: غني‌سازي را سه برابر مي‌کنيم." بعضي‌ها اداره کشور را با اداره خانه‌شان و يا دعوايشان با شريک تجاري‌شان اشتباه گرفته اند. اما چرا اشتباه گرفته‌اند؟ چون دانش ندارند، چون مدارج لازم براي مديريت علمي را طي نکرده‌اند. اگر در کشوري مثل آمريکا يک هنرپيشه دست دوّم مثل ريگان رئيس‌جمهور مي‌شود يک لشکر متفکر و برنامه‌ريز پست سرش قرار مي‌گيرند و او هم با مشورت آن‌ها عمل مي‌کند. در کشور ما در قرن بيست و يکم در حالي که کشور بايد بزرگ‌ترين بحران در روابط بين الملل را بعد از فروپاشي بلوک کمونيسم مديريت کند رئيس جمهورمان در جواب How are you مي‌گويد Yes . در عوض هم وقتي شوراي پول و اعتبار مي‌گويد نرخ بهره را اگر کاهش دهيم سند قتل‌مان را امضاء کرده‌ايم، رئيس‌جمهور ما، که معلومات اقتصاديش در حد يک دانشجوي سال اوّل هم نيست، با صدور دستور نرخ بهره را پائين مي‌آورد. اگر در مديريت اجرايي کشور تجديدنظر نشود (که شرايط مهيا است) روزهاي سختي را پيش رو داريم.

وضع کنوني نئوکان‌ها

محمدجواد ب...: 1- چه قرائني براي اوج‌گيري مجدد اقتدار نئوکان‌ها وجود دارد؟ (در انتخابات کنگره تي پارتي موفقيتي نداشت.) 2- الان به نظر مي‌رسد که اقتصاد جهاني بحران را پشت سر گذاشته تقريباً. (لااقل شرايط از دوره سه ساله گذشته بهتر است.) چرا بايد دولت آمريکا زير بار فشار ايجاد جنگ جديد برود؟

شهبازي: نئوکان‌ها در اواخر دولت بوش در جامعه آمريکا به شدت به محاق رفته و بي‌اعتبار شدند. رکود اقتصادي نيز، که بسياري از مردم آمريکا آن را ناشي از سياست‌هاي جنگ‌افروزانه نئوکان‌ها مي‌دانستند، به اين سقوط حيثيت و اعتبار سياسي کمک کرد. معهذا، با افزايش وزن جمهوريخواهان در کنگره و تبديل آن به اهرم فشار بر دولت اوباما، نئوکان‌ها از محاق درآمدند. امروزه، هر چند نئوکان‌ها آن قدرت سابق را ندارند که امثال پل ولفوويتز و ديگران همه کاره باشند، ولي در انزوا نيز نيستند و لابي قدرتمندي بشمار مي‌روند. آن‌ها به سادگي دوران بوش نمي‌توانند کارشناسان و افکار عمومي آمريکا را به جنگ وادار کنند و لذا اين فرضيه تقويت مي‌شود که از اهرم فشار اسرائيل براي وارد کردن آمريکا به جنگ خاورميانه استفاده خواهند کرد.

دولت‌ها و زرسالاران: ديالکتيک توسعه در چين

محمود ق...: بحث چين به ميان آمد. آنچه از بحث کانون‌هاي پنهان قدرت جهاني بر مي‌آيد اين است که همين چين امروز و چين فردايي که شما تصوير کرديد نيز به خواست و همت همين کانون‌هاست که به اينجا رسيده و اين باز به معناي تسلط هميشگي اين کانون‌ها بر زر و زور اين کره خاکي است.

شهبازي: رابطه کانون‌هاي قدرت و سازوکار تحولات اجتماعي و سياسي بحث مهمي است. در شناخت اين ارتباط اگر عميق و دقيق نباشيم، به دو افراط و تفريط مي‌رسيم: يا به اين نتيجه مي‌رسيم که اين گونه مباحث بکلي بي‌پايه است. يا به اين نتيجه مي‌رسيم که جهان بازيچه کانون‌هاي قدرت است. هيچ يک از اين دو نيست. فرايندهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي سير خود را دارد و هزاران عامل بر آن مؤثر است. در اين فرايند، کانون‌هايي حضور دارند با چند سده قدمت که منسجم‌اند (در عين برخي تعارض منافع‌ها) و بسيار متنفذ و ثروتمند. شبکه‌هاي عظيم تبليغاتي و پولي و عوامل فراوان در دستگاه‌هاي حکومتي جهان در اختيار دارند. اين کانون‌هاي قدرت مي‌توانند بر فرايندهاي سياسي تأثير گذارند و به دليل انسجام و اقتدارشان بسيار هم مؤثرند. ولي قطعاً همه کاره نيستند. اگر چنين بود نيازي فرضاً به تمهيدات تبليغاتي براي تحميل پديده مبارزه با تروريسم بر جهان نداشتند. آن‌ها بايد دولت‌ها را قانع کنند يا با برنامه به سمت و سوي اهداف خود بکشانند. آن‌ها بايد افکار عمومي را تحريک و قانع کنند به سمت اهداف خود. اگر آن‌ها قدر قدرت بودند نياز به اين همه تلاش و برنامه‌ريزي و هزينه نداشتند. و در برخي مواقع، منافع اين کانون‌ها با منافع ملّي دولت‌ها در تعارض قرار مي‌گيرد. يعني کارشناساني که بيانگر منافع ملّي فرضاً آمريکا هستند، سياستي را پيشنهاد مي‌کنند که با منافع اين کانون‌ها در تعارض است. در اينجاست که توطئه براي تحميل سياست‌ها بر دولت‌ها آغاز مي‌شود؛ مانند ترور جان کندي يا حادثه يازده سپتامبر. برخي دوستان عنوان کرده‌اند که حادثه يازده سپتامبر کار دولت آمريکا بود. به يقين چنين نبود و مي‌دانيم پس از يازده سپتامبر اف. بي. آي. حدود هفتاد نفر تبعه اسرائيل ساکن آمريکا را دستگير کرد. اخبار اين دستگيري خيلي کم منعکس شد و من با دقت پيگير قضيه بودم. سرانجام، پس از چند ماه روزنامه «هاآرتص» مقاله تندي عليه دولت آمريکا نوشت در اعتراض به دستگيري اين افراد. و اندکي بعد اين‌ها آزاد شدند.

محمدجواد ب...: ممنون از پاسختون. ولي بازهم به فرض آتش‌افروزي اسرائيل، ورود آمريکا به جنگ فکر مي‌کنم در شرايط فعلي بديهي نيست. مخصوصاً اگر ايران پاسخ رو محدود به خود اسرائيل بکنه.

بهروز ک...: استاد، يعني مي‌فرماييد احتمال رابطه صهيونيست‌ها با القاعده وجود داره؟

شهبازي: موارد فراواني از توطئه‌هاي بغرنج کانون‌هاي زرسالار مي‌توان بيان کرد براي تحميل برنامه‌هاي خود بر دولت‌هايي مثل آمريکا و انگليس. يک نمونه معروف ماجراي ساقط کردن دولت حزب کارگر به رهبري هارولد ويلسون است که به "ويلسون پلات" (توطئه عليه ويلسون) معروف است.

ويلسون، نخست وزير وقت بريتانيا، مطبوع اين کانون‌ها نبود و لذا خرابکاري و توطئه عليه دولت وي شروع شد. در حدي که حتي سرويس امنيت انگليس (ام. آي. 5) به تهيه مدارکي پرداخت که ويلسون عامل نفوذي شوروي است. سرانجام، ويلسون سقوط کرد و جيمز کالاهان رهبر حزب کارگر و نخست وزير بريتانيا شد. در رأس توطئه عليه ويلسون همان جرج کندي يانگ قرار داشت که قائم مقام پيشين ام. آي. 6 و رئيس شبکه هاي اطلاعاتي پيمان ناتو بود. درباره يانگ به عنوان طراح و فرمانده عمليات کودتاي 28 مرداد مقاله مفصلي در سايتم هست که در اين بحث‌ها بارها به آن ارجاع داده‎ ام. [+] به دليل پيوندهاي نزديک جرج کندي يانگ با محمدرضا شاه و شاپور ريپورتر، دولت کالاهان با شاه ميانه‌اي نداشت. يکي از عللي که در زمان انقلاب دولت وقت انگليس نيز قاطعانه به حمايت از شاه وارد ميدان نشد همين مسئله است. يعني تقارن دو دولت کارتر در آمريکا و کالاهان در انگليس يک تقارن تصادفي بود که بر سرنوشت ايران تأثير گذاشت. دو دولتي که البته مخالف شاه نبودند و طرفدار سقوط وي، ولي از او نيز دل خوشي نداشتند. به اين ترتيب، انقلاب توانست ساده‌تر از آن چه تصور مي‌شد به پيروزي برسد. به اين دليل، برخي هواداران رژيم پهلوي، بر اساس برخي قرائن و مواضع دولت‌هاي وقت آمريکا و انگليس، ادعا مي‌کنند که انقلاب 1357 توطئه آمريکا و انگليس بود. يعني اين افراد يک کليت واحد مي‌بينند بنام آمريکا يا انگليس بي آن که بتوانند تحولات داخلي و ساختار بسيار بغرنج سياسي اين دولتها را تحليل کنند.

بهروز ک...: استاد، اين کانون‌ها در همين زمان که ما هستيم در کشور ما فعال است و ممکن است افرادي را مشخصاً داشته باشد؟ بسياري از مسائل که به خصوص در سه سال گذشته اتفاق افتاده بسيار عجيب به نظر مي‌رسد.

محمود ق...: بنابراين بايد اين گونه اصلاح کنم: پيشرفت چين مربوطه به خود دولت و ملت چين است اما اين کانون‌ها اين پيشرفت را در راستاي اهداف خود مي‌بينند، در غير اينصورت در آن اختلال ايجاد خواهند کرد؟

شهبازي: تقريباً مي‌توان اين گونه گفت: دولت چين سياستي جديد را آغاز کرد و هدف غايي خود را توسعه اقتصادي به هر بهايي قرار داد و با مديريت قوي حرکت در اين مسير را پيش گرفت؛ توسعه اقتصادي البته بدون توجه به عدالت اجتماعي و آرمان‌هاي سوسياليستي. طبعاً کانون‌هايي که داراي رابطه تاريخي ديرين با چين بوده‌اند، و در اين زمينه بيش از ديگران تجربه و شناخت دارند، وارد عرصه شدند و روابط ديرين را بازسازي کردند؛ همان کانون‌هايي که از آغاز سده نوزدهم با چين کار مي‌کردند، همان شبکه‌اي که توضيح دادم.

محمود ق...: استاد عزيز، تناقضي در اين ميان وجود دارد. آنطور که من از فرمايشات حضرتعالي استنباط کردم، صاحبان اصلي ثروت در آسياي دور نظير هنگ کنگ، سنگاپور، چين و حتي کره جنوبي زرسالاران يهودي هستند. خوب، مسلماً بدون سرمايه، دولت چين خواب اين پيشرفت‌هاي تحسين‌برانگيز را هم نمي‌ديد.

شهبازي: کاملاً درست است. مسئله اين است که منافع ملي را بشناسيم و مديراني وطندوست و سالم داشته باشيم. تدبير و تدبر و عقلانيت شرط توسعه است. تصور مي‌کنم چيني‌ها و همينطور ويتنامي‌ها هشيارانه عمل مي‌کنند. مبارزه با فساد اداري در چين بسيار سخت‌گيرانه است و به سادگي يک عضو کميته مرکزي حزب کمونيست را به خاطر فساد مالي نه تنها عزل که دار مي‌زنند. شما مقايسه کنيد با بلبشوي دستگاه اداري در ايران. سخن بنده، انزوا از جهان نيست؛ هر چه باشد اين جهان. اين امر ممکن هم نيست. سخن شناخت است و تدبير؛ وگرنه جيب‌مان را خالي مي‌کنند و آخر سر خود را گرسنه‌تر از پيش مي‌يابيم.

آرش اشکاني: فکر مي‌کنم اگر درباره امکان اجراي سياست‌هاي عدالت اجتماعي در چين و ايران خودمان صحبت کنيم بد نباشد. فکر مي‌کنم شما به سياست‌هاي اقتصادي هند علاقمنديد.

شهبازي: اگر اجازه دهيد مباحث توسعه را در بحث ديگري مطرح کنيم زيرا تخصصي است و شايد همه دوستان علاقه نداشته باشند. مباحث جاري در پيرامون وضع سياسي روز را ادامه دهيم بهتر است جناب اشکاني عزيز.

محمود ق...: پس چه بخواهيم چه نخواهيم به همان دليل که شما استاد عزيز فرموديد، يعني پرهيز از انزوا، ناچار از تعامل با اين کانون‌هاي ثروت هستيم؛ ولي مهم آن است که آنقدر با هوش و مدبر باشيم که حداکثر استفاده را از آن‌ها ببريم يا حداقل به يک بازي برد- برد برسيم.

اجلاس بيلدربرگ، فرقه «حلقه کيهاني»، دراويش گنابادي

[صبح جمعه، 20 خرداد]

آرش داد...: از اجلاس بيلدربرگ در سوئيس چه خبر؟

شمس ايراني آزاد: «الظواهري پيام داد : 11 سپتامبر جديدي در راه است.» [+]

آرش داد...: انتشار اخبار جن گيري و اين جور چيزا مضحکه کردن مردم بود و بس. گرفتن برخي از تصميمات جز با نسبت دادن آن‌ها به اجنه با هيچ منطقي جور در نمي‌آمد. بنابراين، اگرانديسمان مسائل متافيزيکي در کنار برخي از دستگيري‌ها، مثل محاکمه علي اکبري به دليل انرژي درماني يا طاهري فرقه «حلقه کيهاني»، در اين راستا ارزيابي مي‌شود.

حميدرضا علاقه بند: «عماريون» را به دانشگاه امام صادق (ع) راه ندادند. اين هم جاي پرداختن دارد.

آرش کمانگير: دستگيري آقاي طاهري توسط همين تيم به اصطلاح انحرافي تشويق شد تا مسئله دستگيري اطرافيان مشايي تحت الشعاع قرار گيرد. از طرفي آنها مي‌دانستند طاهري فردي غيرسياسي است و بارها اين را اعلام کرده است. تعداد شاگردان او به ده هزار نفر مي‌رسد. بنابر اين، با يک تير دو نشان زدند. تلاش کردند که با استفاده از شگردهاي جنگ رواني، به طور گسترده و همه گير شايعات و دروغ‌هاي بي‌اساس را به او منتسب کنند و خشم طرفداران او را برانگيزند و منجر به يک اختلاف و رويارويي با نظام در اين حوزه شوند. اما فعلاً خوشبختانه با رويکرد مسالمت طلبانه شاگردانش هنوز اين رويارويي جدي نشده است.

نت کارشناس: دوستان اين مغز در حال تعطيل شدن است. ادامه بدم ممکنه اخبار آتشفشان وزو را جاي تحرکات مشاييون بنويسم. ليلة الرغائب همه بخير.

آرش کمانگير: يکي از دلايل مهم دشمني اين جريان با طاهري اين است که در طي پنج سال گذشته طاهري تلاش بسيار جدّي براي مبارزه با فال‌گيري و جن‌گيري به عمل آورد و به شدت بر ضد اين جريان در حال کار و آموزش نظري و عملي بود. در اثر همين فعاليت‌ها مشکلات بسياري را براي طلسم‌نويسان و جن‌گيران حرفه‌اي به وجود آورده بود. اتهامات وارده به او نوعي انتقام‌گيري از فعاليت‌هاي پنج سال اخير او به حساب مي‌آيد. الان در حدود سي و پنج روز است که طاهري در سلول انفردي در بند اطلاعات سپاه در اوين به سر مي‌برد و هيچ اطلاعي از او دردست نيست.

شهبازي: دوستان، بنده نيز مرخص مي‌شوم. شب همگي در ايران به خير :) ساعت 3 صبح جمعه، 20 خرداد.

آرش داد...: محمد علي طاهري اين قدرها هم بزرگ نيست آقاي آرش. مجموعه اقدامات را بايد با هم ديد نه تک‌تک.

هب هبفا: استاد! ما خيلي وقت است توي حياط جمع شديم که تشريف بياوريد بريم سر کلاس. اگر تشريف نمي‌آوريد ما هم برويم خانه مان.

شهبازي: جناب هبفا. خوبيد؟ ممنون. الان رسيدم خونه از يک مجلس ختم. و بايد برم نهار ميهماني. شرمنده. بعد در خدمتم :)

هب هبفا: مشتاقيم به بازگشت شما.

آرش کمانگير: يک مقام وزارت کشور خبر داد که جن‌گيران ده استان ايران شناسايي مي‌شوند. درويشان گنابادي مدتي بود که متوجه دست‌هاي پنهان برخي جريان‌ها شدند که با استفاده از نيروهاي ماوراءالطبيعه مشغول قدرت‌طلبي هستند. برخي از اين گروه تصميم گرفتند که با استفاده از قدرت‌هاي ماورايي خود با اين جريان مبارزه کنند. پس از اين بود که محافل اطلاعاتي مرموزي در قم و... خاک آن‌ها را در توبره کردند. مطمئن باشيد در اين برخوردها هيچگاه جادوگران و شيطان پرستان واقعي، که در پشت محافل مرموز هستند، گزندي نمي‌بينند.

سيد ساجد فاطمي: برادر آرش کمانگير، نه دراويش گنابادي چيزي از امور به قول شما ماورايي مي‌فهمند و نه اصولاً شما درک درستي از اين امور داريد. برادرم، مبحث عرفان‌بازي‌هاي موجود و مريد و مرادبازي‌هاي کلاشان را هم به پاي اين چيزها نگذاريد.

آرش کمانگير: دراويش گنابادي را تأييد نمي‌کنم. فقط سئوال من اين است که چي شد با آن‌ها آن برخورد شد؟

سيد ساجد فاطمي: برخورد با آن‌ها را اصلاً و ابداً تأييد نمي‌کنم. دلايل آن هم همان حماقت‌هاي آقايان فرق [اداره فرقه‌ها در نهادهاي اطلاعاتي] است. لکن، دوست عزيز اين مباحث را استاد هم فرمودند در اينجا مطرح نشود بهتر است. اينجا نحن نحکم بالظاهر باشيم بهتر است و براي همه ملموس‌تر.

محمود احمدي: جناب کمانگير سعي در معرفي آقاي طاهري به عنوان منجي دارند که توسط شيطان به بند کشيده شده است. رويشان نمي‌شود در نتيجه روي ديوار دراويش گنابادي مانور نظامي برگزار مي‌کنند. آرش جان، اينجا بساط نکته‌دانان است، امثال من و تو ساده‌دل نبايد اينجا زيرآبي برويم و فکر کنيم هيچ کس نفهميد.

آرش کمانگير: آقاي احمدي، بحث را منحرف نکنيد. طاهري و دراويش گنابادي چون معروف هستند اشاره کردم. نزديک به ده نمونه از همين مثال‌ها و اشخاص را مي‌توانم نام ببرم. دليل اين که نام نمي‌برم به خاطر اينه که بيش‌تر از اين اذيت نشوند و مشکلي براشون درست نکنند.

گرين داو: دوستان بيلدربرگي به ييلاق تشريف بردند. شهر سنت موريتز سوئيس در قلب کوه‌هاي آلپ، در دل کوه‌ها. اين شهر حتي باند پرواز هم داره :) [+، +، +]

اب کمالي [در پاسخ به کامنت «صلاح‌الدين ايوبي» درباره روستاي ايستاي طالقان +]: سلام ، چون در مراسم حضور آيت‌الله نوري همداني در طالقان بودم، اصلاً به اين دليل که گفته مي‌شد او قرار است به روستاي ايستا برود به طالقان رفتم، مي‌گويم ايشان هيچ گونه کمکي به اهالي اين شهرستان تازه تأسيس نکرده‌اند. پير اين روستا، يا همان ايستا، يعني ميرزا قلي ضيايي در آن موقع به دليل بيماري و فوت يکي از رهبران فکري خود در تبريز به اين شهر سفر کرده بود. مي‌گويند چند روزي است که برگشته است. اين مطلب را گفتم که اطلاعات صحيح داشته باشيم در بحث‌ها.

افول تنش‌ها، آرامش قبل از طوفان؟

[عصر جمعه، 20 خرداد]

نيلوفر اسکيلاس: «محمدعلي رامين در جمع دانشجويان: جريان انحرافي با يکديگر ترکيب شده‌اند تا دولت دهم را تخريب کنند. هاشمي جريان اصيل انحرافي است.» [+]

گرين داو: «تابوي سئوال از رئيس‌جمهور مي‌شکند؟» [+] «مطهري مصرّ است تا طرح سئوال از رئيس‌جمهور را، که به زعم وي به مصلحت نظام است و منجر به پاسخگويي احمدي نژاد و رفع برخي سوءتفاهم‌ها خواهد شد، به جريان بيندازد...»

شهبازي: احساس من اين است که نوعي عقب نشيني در مقابل احمدي نژاد صورت مي‌گيرد. فضا مثل چند روز پيش ملتهب نيست. آتش زير خاکستر است يا واقعاً کانون فوق از زير ضربه خارج شده اند. اگر چنين است چرا؟ جناب «نت کارشناس» چه خبر؟

نت کارشناس: بي‌ادبي رو دوستان ببخشند. ارادتمند همه. مشاييون طبق روال قبلي در حال چيدن کادر براي انتخابات مجلس هستند. مي‌بينيد که بطرز عجيبي سکوت کرده‌اند. شما اگر از تهران خارج شويد متوجه مي‌شويد که در شهرهاي کوچک‌تر مردم يا بي‌خبرند يا مشاييون رو مظلوم مي‌دانند. متأسفانه ذوق‌زدگي همکاران آنطرفي از حجم اطلاعات به دست آمده باعث شد تا ابتدا اخبار جن و جن‌گيري منتشر شود که حالت مضحکه و دافعه در مردم ايجاد کرد و مي‌بينيد که در حال جمع کردن اين گونه اخبار و رفع و رجوع هستند.

شمس ايراني آزاد: جناب شهبازي، اميدوارم اين تهديدشون به انتشار اسناد طرف مقابل بلوف باشه. در مورد مشايي و احمدي نژاد تصور ميکنم سيستم تصميم گرفته تا ميتونه دولت رو نگه داره و بعد به احتمال زياد آقاي قاليباف و يا دوست اتمي خودمون. ديگر روزگار غريبي نيست، ما غريبيم.

محسن حاجي کريمي: اگر پيوند خارجي محسوسي در کار نباشد و حوادثي از بيرون به پيچيدگي‌ها اضافه نکند، و الفنون و رفقا را قدرت‌طلباني داخلي قلمداد کنيم، حدس اين است کاري که مي‌خواستند به نيکي انجام گرفته و براي مدت طولاني (حتي تا شب انتخابات اسفند) با چراغ خاموش جلو خواهند رفت و همان پسرهاي خوب و ماماني خواهند شد. که خود دو حسن دارد: آقاي مصباح و ديگران که بي مدرک عيني به ايشان تاخته بودند، سنگ روي يخ مي‌شوند که به دلايل واهي نظير جن‌گير و رمال به دولتي که خودشان دولت مورد رضايت امام زمان ناميده بودند بند کرده‌اند و هر چه خواسته‌اند گفته‌اند. و آرامش ايجاد شده شاخک‌هاي حساس شده را دوباره خواب خواهد کرد و يواش يواش با خود خواهند گفت: "اي بابا، ما هم زيادي شلوغش کرديم! اين بيچاره‌ها آنقدرها هم بد نکرده بودند! مگر چکار کرده بودند بيچاره‌ها؟! اصلاً همه‌اش تقصير جوسازي هاشمي و سبزها بود که براي ما اگزجوره [exaggerate] کرده بودند واکنش الفنون عزيزمان را!" و... به اين مي‌گويم خواب بعد از نيش ِ"مار کلئوپاترا" که فرد نيش خورده پس از مدت کمي به خوابي شيرين فرو مي‌رود و در خواب ريغ رحمت را سر مي‌کشد. حالا اين‌ها همه حدس است البته! و وقتي پسر خوبي شد و اعتمادها جلب شد و آقايان ِ"چُرت پاره شده"مان دوباره خوابيدند، و دوباره بلندگوها با اختيار کامل به دست شان داده شد، نوبت ماجراجويي‌هاي جديد به خرج و از کيسه ملت ايران است که مي تواند در عمل نقطه اتصال جديد و مستحکمي با گلدبرگ و رفقا ايجاد کند. بايد نشست و ديد!

عمار ياسر: اين مسائل باعث شد استفاده اصلي که در کاتالوگ براي صباغيان توسط سازنده آن درج شده، محقق نشود و زمان‌بندي آن به هم ريخت. مثل کشکي که آب ريخته‌ايد تا خيس بخورد و در زمان مناسب استفاده کنيد که يک باره يک نفر يک شوت کنه زير کاسه کشک و... لذا کار اصلي صباغيان هنوز شروع نشده بود که مسائل به يک باره در فروردين و ارديبهشت شعله کشيد. فکر نکنم هيچ فرورديني در تاريخ ايران، با توجه به روحيه سکون و تعطيلات و بي‌حالي ما، اينقدر داغ و پر تحرک بوده باشد. [...]

علي م. گ.: به راهي بي‌بازگشت مي‌رويم. داريم رشد مي‌کنيم بدون اين که خودمان آن را حس کنيم. داريم مي‌فهميم که سرنوشت را بايد از سر نوشت.

[ساعت 8 بعد از ظهر جمعه 20 خرداد]

قسمت پنجم 


Monday, June 18, 2012 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.