چهارشنبه اوّل مهر 1383/ 22
سپتامبر 2004، ساعت 2:30 صبح:
پس از
گذشت 88 سال، بي. بي. سي. فاش ميکند که قتل راسپوتين کار
اينتليجنس سرويس بريتانيا بود
نشريه انگليسي تلگراف
در شماره يکشنبه اخير (19 سپتامبر)
مقالهاي درباره قتل راسپوتين درج کرده است.
کارين ميلر در مقاله فوق مينويسد: شبکه دو تلويزيون بي.
بي. سي. در برنامه
«تايم واچ»،
که اوّل اکتبر پخش خواهد شد، اسنادي را فاش ميکند که طبق
آن قتل راسپوتين در 16 دسامبر
1916 کار اينتليجنس سرويس بريتانيا بوده است. راسپوتين
مشاور امور ديني و محرم آلکساندرا، آخرين ملکه روسيه، و
شوهرش، نيکلاي دوّم، بود که به عنوان کشيشي دسيسهگر و
مرموز در طول دهههاي اخير شهرت جهاني يافته است.
تحقيقات اخير، که در برنامه
اوّل اکتبر بي. بي. سي. عرضه خواهد شد، نشان ميدهد که
برخلاف تصوّر گذشته راسپوتين نه به دست اشراف ناراضي روسيه
بلکه به دست اسوالد راينر، عضو دفتر مخفي اطلاعاتي
بريتانيا Secret Intelligence Bureau
(سلف MI6 کنوني)، که
در دربار روسيه در سنپطرزبورگ شاغل بود، به قتل رسيده
است.
اين تحقيقات را ريچارد
کولن، افسر بازنشسته اسکاتلنديارد، و آندريو کوک، مورخ
اطلاعاتي، انجام دادهاند. گفته ميشود که علت قتل
راسپوتين تلاش وي براي انعقاد پيمان صلح ميان روسيه و
آلمان در اوج جنگ اوّل جهاني بوده است. اگر اين پيمان صلح
در سال 1916 تحقق مييافت، نه تنها 350 هزار نيروي نظامي
آلماني از جبهه روسيه بازگردانيده شده و در جبهههاي غرب
عليه بريتانيا و متحدينش به کار گرفته ميشدند و به اين
ترتيب سرنوشت جنگ جهاني دگرگون ميشد، بلکه انقلاب اکتبر
1917 روسيه نيز، با تمامي پيامدهاي عظيم آن، رخ نميداد.
اسوالد راينر، مأمور مخفي
سرويس اطلاعاتي بريتانيا، از دوران دانشگاه دوست نزديک
پرنس فليکس يوسوپوف بود؛ همان
کسي که در کاخ او راسپوتين به قتل رسيد. تاکنون چنين گفته
ميشد که يوسوپوف در قتل راسپوتين نقش اصلي را داشته است.
يوسوپوف مؤلف کتابي درباره راسپوتين است که راينر به
انگليسي ترجمه و منتشر کرده است. طبق روايت يوسوپوف، او
ابتدا راسپوتين را مسموم کرد و زماني که سم اثر نکرد با
تفنگ به قلبش شليک کرد. اين روايت تا به امروز تنها روايت
از قتل راسپوتين بهشمار ميرفت. يوسوپوف حدود يک ساعت بعد
به صحنه قتل بازگشت و با حيرت ديد که راسپوتين زنده است.
راسپوتين به يوسوپوف حمله کرد و سپس به حياط گريخت ولي در
آنجا با شليک گلوله يکي ديگر از توطئهگران، بهنام
ولاديمير پوريشکويچ، به قتل رسيد. يوسوپوف در کتاب خود
مينويسد که او در فرداي آن روز با اسوالد راينر شام خورد
که «از توطئه ما مطلع شده و در جستجوي کسب اخبار آن بود.»
گزارش بي. بي. سي. نشان
ميدهد که تحقيقات جنايي و تاريخي ناقض ادعاهاي پرنس
يوسوپوف است. طبق اين تحقيقات، به پيشاني راسپوتين گلوله
سومي اصابت کرده که کار يک قاتل حرفهاي است. اين گلوله از
فاصله نزديک شليک شده در حاليکه پوريشکويچ از فاصله دور و
از پشت سر به راسپوتين شليک کرده بود. اين بررسيها ثابت
ميکند که سه گلولهاي که به بدن راسپوتين اصابت کرده از
سه اسلحه متفاوت شليک شده؛ يعني علاوه بر يوسوپوف و
پوريشکويچ نفر سومي نيز به راسپوتين شليک کرده و در واقع
تير خلاص را او زده است.
محققين فوق، علاوه بر
بررسيهاي جنايي، به اسناد تاريخي نيز تمسک جستهاند. از
جمله اين اسناد، نامهاي است که دو مأمور مافوق اسوالد
راينر، بهنامهاي جان اسکيل و استفن الي، ميان خود مبادله
کردهاند. در اين نامه چنين آمده است: «هر چند سير حوادث
کاملاً طبق نقشه پيش نرفت ولي کاملاً به هدفمان دست
يافتيم. واکنش عمومي نسبت به مرگ "نيروهاي شيطاني" [نام
رمز راسپوتين] خوب بود...»
نه تنها يوسوپوف و
پوريشکويچ شرکت راينر را در قتل راسپوتين مسکوت گذاردند،
بلکه خود راينر نيز در دوران حيات خود در اين باره کاملاً
سکوت کرد. او قبل از اتمام جنگ اوّل جهاني از روسيه خارج
شد و در سال 1920 به عنوان خبرنگار ديليتلگراف در
فنلاند به کار پرداخت. راينر در سالهاي پاياني عمرش در
روستاي باتلي، واقع در آکسفوردشاير، زندگي ميکرد. او قبل
از مرگ تمامي نامهها و اسناد محرمانهاش را آتش زد و در
سال 1961 درگذشت.
سهشنبه 3 شهريور 1383/ 24 اوت 2004، ساعت 12:25 بامداد:
جلد پنجم زرسالاران
منتشر شد. عنوان فرعي اين جلد چنين است: آريستوکراسي مالي
و فروپاشي نظام سنتي. از آقاي احمد خزائي (رياست مؤسسه
مطالعات و پژوهشهاي سياسي)، آقاي غنیياري (معاونت پژوهشي
ايشان) و ساير دستاندرکاران مؤسسه فوق سپاسگزارم که در
اين فاصله کوتاه کتاب را به شکل شايسته به بازار عرضه
کردند.
دوشنبه
2 شهريور 1383/ 23 اوت 2004، ساعت 6:23 بعد از ظهر:
توضيح
درباره اختلال عجيب در فعاليت اين سايت:
در چند روز اخير اتفاق عجيبي براي سايت من رخ داد. از روز
19 اوت ناگهان سايت من از کار افتاد. روز بعد با دکتر
سرکاراتي، مدير شرکت ايراني متولي سايت، تماس گرفتم.
برايشان عجيب بود. اين وضع چهار روز ادامه يافت. سايت من
از طريق
کمپاني
iPowerWeb، که
مقر آن در کاليفرنيا و يکي از معتبرترين شرکتهاي
ارائهدهنده خدمات اينترنتي است، عرضه ميشد. معمول اين
است که کمپانيهاي مشابه قبل از بروز اختلال فني در فعاليت
سرورهاي خود از طريق ايميل مشتريان خود را مطلع ميکنند.
کمپاني فوق نه تنها چنين اقدامي نکرد بلکه ايميلهاي شرکت
ايراني طرف قرارداد با خود را بدون پاسخ گذاشت؛ و سرانجام
پاسخ عجيبي داد: اعلام کرد که از علت قطع سرور مطلع نيست و
اگر بخواهيد در اين باره تحقيق کنيد بايد ساعتي 65 دلار
بپردازيد! اين رويه کاملاً غيرمعمول و خلاف عرف است.
بهرروي، شرکت ايراني بهناچار سايت من را به سرور ديگري
منتقل کرد و به رابطه خود با کمپاني آمريکايي پايان داد.
اين حادثه را چگونه بايد
توضيح داد؟ نميدانم. تصوّر شرکت ايراني و خود من اين است
که کمپاني آمريکايي به دلايل سياسي از نشر سايت من امتناع
کرده ولي از آنجا که اين اقدام بازتاب سياسي و حقوقي دارد،
پس از تأخير چهار روزه پاسخ فوق را داده است. به عبارت
ديگر، کمپاني iPowerWeb يا به دستور دولت يا ارتش آمريکا،
که مرتب از سايت من ديدن ميکنند، و يا رأساً و به دلايل
سياسي به اين اقدام مبادرت کرده است. اگر کساني بتوانند
توضيح بهتري عرضه کنند سپاسگزار خواهم شد.
دوشنبه 2 شهريور
1383/ 23 اوت 2004، ساعت 6:15 بعد از ظهر:
به مناسبت سالگرد کودتاي 28
مرداد 1332 دو روز پياپي مشغول بودم. اوّل در همايش مؤسسه
مطالعات و پژوهشهاي سياسي (27 مرداد) شرکت کردم. در اين
همايش آقايان روحالله حسينيان، شاه حسيني، محدث شهرستاني،
مجتبي سلطاني و من حضور داشتيم. نکته جالب جلسه فوق، که در
موزه امام علي (ع)، واقع در خيابان اسفنديار (تهران،
بالاتر از خيابان ظفر)، برگزار شد، بحث داغي بود که ميان
آقاي حسينيان و آقاي شاه حسيني بر سر اختلافات کاشاني و
مصدق در گرفت. آقاي شاه حسيني از اعضاي قديمي جبهه ملّي
ايران و نهضت مقاومت ملّي و هماکنون متولي احمدآباد و
املاک مرحوم دکتر مصدق است. شب در برنامه پخش مستقيم شبکه
اوّل بهنام «شبستان» حدود يک ساعت و نيم حضور داشتم. صبح
روز 28 مرداد در جلسه مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
شرکت کردم. در اين جلسه آقايان دکتر محمود کاشاني، خسرو
معتضد، دکتر باقر عاقلي و من سخن گفتيم. نکته جالب اين
جلسه حضور فعال اعضاي قديمي حزب زحمتکشان دکتر بقايي بود
مانند آقاي حسين بنکدار. سال قبل نيز اعضاي حزب زحمتکشان
براي حمايت از دکتر محمود کاشاني در همايش پنجاهمين سالگرد
کودتا حضور فعال داشتند و بحث داغي ميان آنها و من
درگرفت. اميدوارم آن بحث در فصلنامه تاريخ معاصر ايران
منتشر شود.
پنجشنبه
22 مرداد 1383/ 12 اوت 2004، ساعت 1 بامداد:
ديروز (چهارشنبه) دو خبر
خوب شنيدم: جلدهاي سوّم و چهارم زرسالاران تمام شده و به
زودي به چاپ دوّم خواهد رسيد. جلد پنجم نيز به زودي به
بازار عرضه خواهد شد. خبر دوّم، پرسش گروهي از نمايندگان
مجلس از وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي درباره فعاليتهاي
فرهنگي کمپاني رويال داچ شل در ايران است.
دوشنبه
19 مرداد 1383/ 9 اوت 2004، ساعت 12:20 ظهر:
بيش از يک ماه است که براي
پيگيري مسائل شخصي و خانوادگي در شيراز هستم. در اين مدت
دسترسيام به اينترنت محدود بود. به ايميلها هنوز پاسخ
ندادهام که عذر ميخواهم. در اين مدت دو مصاحبه کوتاه
انجام دادم. اولي با آقاي طالبي، خبرنگار خبرگزاري مهر،
است درباره
نقش کمپاني رويال داچ
شل در ايران. گزارش آقاي طالبي درباره
فعاليتهاي فرهنگي
کمپاني شل در ايران جالب است. مصاحبه دوّم با
سرکار خانم احقاقي، خبرنگار ايسنا، بود به مناسبت
سالگرد انقلاب مشروطه.
دوشنبه 15 تير 1382/ 5 ژوئيه 2004، ساعت 9:06 بعد از ظهر:
امروز جلد پنجم كتاب
زرسالاران را براي چاپ به ناشر محترم تحويل دادم. اين
مجلد 450 صفحه در قطع وزيري و جلد گالينگور، مشابه مجلدات
قبل، است.
پنجشنبه 11 تير 1383/ اوّل ژوئيه 2004، ساعت 7:07 صبح:
دوّمين شماره فصلنامه
مطالعات تاريخي (بهار 1383) منتشر شده است. مقالهاي از من
نيز در اين شماره است با عنوان «زندگي و زمانه علي دشتي»
در 137 صفحه. پس از توزيع کامل نشريه مقاله فوق را در سايت
قرار خواهم داد.
سهشنبه
2 تيرماه 1383/ 22 ژوئن 2004، ساعت 12:57 ظهر:
ديروز عصر به ديدن دکتر
احمد اقتداري رفتم.
احمد اقتداري در اوائل 1304
در لار متولد شد. تحصيلاتش را در دانشکده حقوق دانشگاه
تهران به پايان برد و در جواني مدتي رئيس فرهنگ لارستان و
مدتي شهردار لار بود. رکنزاده آدميت زندگينامه مختصر او
را در جلد پنجم دانشمندان و سخنسرايان فارس درج
کرده است. اقتداري سپس به تحقيق روي آورد و در اين حوزه
نامدار شد.
احمد اقتداري پسر مرتضي
قلي خان اقتداري گراشي و نوه حسنعلي خان گراشي است. حسنعلي
خان در وقايع مشروطيت نايبالحکومه لارستان و هوادار
قوامالملک شيرازي (حاکم فارس) و «مستبدين» بود. آقا سيد
عبدالحسين لاري، که مشروطهخواه بود، عليه او قيام کرد و
حسنعلي خان و هفتاد نفر از همراهانش را، که گراشي و اوزي و
بيرمي بودند، کشت. اين ماجرا منشاء اختلافي است که تا
سالها ميان لاريها از يک سو و گراشيها و اوزيها و
بيرميها از سوي ديگر دوام آورد.
پدر دکتر اقتداري از سفر
زمستان 1303 رضا خان سردار سپه به عتبات خاطرهاي برايش
نقل کرده است:
وقتي
احمد شاه از اروپا وارد بوشهر ميشود، رضا خان به
استقبال او ميرود و سپس با اتومبيل فورد خود به
کرمانشاه واز آنجا به عتبات ميرود. صحن کاظمين را فرش
کرده بودند تا رضا خان وارد شد. ابوقداره والي لرستان
از بين جمعيتي که به استقبال آمده بودند جدا شد و زمين
را بوسيد تا جلوي رضا خان رسيد و چکمههاي او را
بوسيد. ابوقداره مغضوب و تبعيدي بود و ميخواست تقاضاي
عفو کند. چيزي که من و همه ما را خيلي ناراحت کرد اين
بود که رضا خان نه تنها او را عفو نکرد بلکه با چکمه
چند بار محکم به سر ابوقداره زد.
احمد اقتداري مؤلف 27
عنوان کتاب در زمينه منطقه خليج فارس و جنوب ايران است و
اين مجموعه او را در مقام يکي از برجستهترين کارشناسان
منطقه قرار داده است.
در زماني که حکومت
محمدرضا پهلوي قصد داشت جدايي بحرين از ايران را تصويب
کند، اقتداري به عنوان کارشناس در جلسه هيئت دولت حضور
داشت. اقتداري ميگويد:
جدايي
بحرين از ايران طرح استعمار انگليس بود و آن رفراندومي
که در بحرين ترتيب دادند از اساس قلابي بود به اين
دليل که 90 در صد مردم بحرين ايراني و اهل کنگ و بوشهر
و ساير مناطق جنوبي ايران و شيعه هستند و امکان نداشت
عليه جدايي از ايران رأي بدهند. من در جلسه هيئت دولت
به هويدا (نخستوزير) گفتم: «به اعليحضرت بفرمائيد
کاري را که احمد شاه در ضعف و پدر شما در اوج قدرت
انجام نداد، شما نيز انجام ندهيد.»
برخي از آثار اقتداري به
شرح زير است:
لارستان کهن و فرهنگ
لارستاني (تهران: جهان معاصر، چاپ اوّل، 1371).
خوزستان و کهگيلويه و
ممسني (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، چاپ دوّم،
1375).
ديوان شيداي گراشي
(قم: مؤسسه فرهنگي همسايه، چاپ اوّل، 1376).
کشته خويش (تهران:
توس، چاپ اوّل، 1357).
محمدعلي خان سديدالسلطنه
(کبّابي)، تاريخ مسقط و عمان، بحرين و قطر و روابط آنها
با ايران، بهکوشش احمد اقتداري (تهران: دنياي کتاب،
چاپ اوّل، 1370)
محمدعلي خان سديدالسلطنه
(کبّابي)، بندرعباس و خليج فارس، بهکوشش احمد
اقتداري (تهران: چاپ دوم، دنياي کتاب، 1368).