بازگشت به قسمت قبل

 
 
 
 
 
 
 

نخستين تکاپوهاي

اينتليجنس سرويس بريتانيا در عثماني و ايران

قسمت هشتم

پيوست:

ماجراي قتل شاه طهماسب و کودتاي اسماعيل ميرزا

شاه طهماسب اوّل در زمان مرگ  64 سال داشت. يك روايت اين است كه پزشك مخصوصش به وسيله نوره (واجبي) او را مسموم كرد. فسائي مي نويسد: حكيم ابوالنصر، پسر صدرالشريعه گيلاني، را «بدنام نمودند كه سمي قاتل در نوره تعبيه كرده، باعث هلاكت پادشاه جم جاه گرديد.» طبيب فوق به اين اتهام به دست هواداران دسيسه گر اسماعيل به قتل رسيد. حكيم ابوالنصر گيلاني هوادار حيدر ميرزا بود و منطقي اين است كه قاتل واقعي كس ديگر، شايد غياث الدين علي كاشي، طبيب ديگر طهماسب، بود و كودتاچيان گناه را به گردن او انداختند. هامر پورگشتال قتل شاه طهماسب را به سلطانزاده خانم، مادر حيدر ميرزا، منتسب مي كند. اين نظر درست بنظر نمي رسد ولي بيانگر نحوه انعكاس ماجرا در محافل عثماني است. برخي مورخين ارمني و گرجي نوشته اند كه شاه طهماسب را در حمام خفه كردند. هينتس، بدون بررسي روايات متواتر و بدون ارائه ادله كافي و حتي بدون بررسي و بحث كافي، در چند سطر مرگ شاه طهماسب را طبيعي مي داند و تنها به يك مأخذ خطي (خلاصه مقال محمد طاهر بن محمد يوسف قزويني) استناد مي كند.

پيگولوسكايا شاه اسماعيل دوّم را «دست پرورده» اميران ايل افشار مي خواند. افشارها از طوايف آق قويونلو و در دوران حكومت اين ايل پيرو مذهب اهل سنت بودند و مانند ساير آق قويونلوها تنها پس از اوجگيري و پيروزي هاي جنبش صفويه به تشيع گرويدند. در زمان شاه طهماسب مقامات مهم حكومتي در دست سران ايل استاجلو بود كه از اولين طوايف شيعي است كه به صفويه پيوستند. اسماعيل دوّم پس از صعود به سلطنت، بسياري از بزرگان استاجلو را قتل عام كرد. نادر شاه افشار نيز به علماي شيعه علاقه اي نداشت و تعلق مذهبي او روشن نيست.

پس از مغضوبيت و حبس اسماعيل ميرزا، برادر كوچك او حيدر ميرزا (متولد 1555) در مقام وليعهد ايران جاي گرفت. وي زير نظر معصوم بيگ صفوي، وزير اعظم شاه طهماسب، و پسرش، صدرالدين خان، تربيت شده، شخصيتي محبوب و مقبول داشت و مورد حمايت سيد بيگ كمونه، عالم متنفذ شيعي، سران ايل استاجلو و بزرگان خوشنام ايراني بود. طبق اسناد انگليسي، حيدر ميرزا در سال 1570 مأمور رسيدگي به دعاوي كارگزاران كمپاني مسكوي در ايران شد و بنابراين كانون انگليسي- يهودي فوق نيز نسبت به او شناخت كافي داشت. در همان شب مرگ شاه طهماسب، حسينقلي خلفا روملو و امير اصلان افشار و سليمان خليفه شاملو و حيدر سلطان چاپوق تركمان، يك طرح كودتايي بسيار دقيق و كاملاً سازمان يافته را به سرعت و با موفقيت اجرا كردند: در شبي كه در حوالي نيمه آن طهماسب درگذشت، مسئول گارد حفاظت از كاخ سلطنتي ولي بيگ افشار بود. وي با مرگ شاه، بلافاصله درهاي كاخ را بست و حيدر ميرزا را محبوس و ارتباط او را با هوادارانش قطع نمود. بلافاصله، سليمان خليفه شاملو مرگ شاه را به اطلاع اسماعيل در قلعه قهقهه رسانيد و اسماعيل به كمك پسران امير اصلان افشار از زندان گريخت. در همان زمان در شهر شايعاتي رواج يافت كه وصيت شاه و وليعهدي حيدر ميرزا را مجعول تلقي مي كرد. عمليات چنان سريع و غافلگيركننده و منسجم بود كه هواداران بسيار متنفذ حيدر نتوانستند براي نجات او از كاخ راه بيابند و شاهزاده 20 ساله به دست حسينقلي خلفا روملو و اطرافيانش كشته شد. در ماجراي كودتاي فوق، صدرالدين خان صفوي و سيد بيگ كمونه، به همراه گروه كثيري از بزرگان، دستگير و تا زمان مرگ اسماعيل دوّم زنداني بودند.

در سده شانزدهم ميلادي استفاده مهاجمان اروپائي و شركاي يهودي ايشان از روش هاي دسيسه آميز براي سلطه بر دولت هاي شرقي كاملاً معمول بود و ايشان از همان اوايل سده شانزدهم چنين اقداماتي را در زنگبار به كار گرفتند. در زرسالاران درباره توطئه قتل بهادرشاه گجراتي در سال 1537 و توطئه نافرجام سال 1548 پرتغالي ها براي برانداختن ابراهيم عادل شاه اوّل بيجاپور و به قدرت رسانيدن برادرش سخن گفته ام. سلطه پرتغالي ها بر هرمز نيز با روش هايي مشابه تثبيت شد:

تورانشاه وطن پرست و مجاهد را بالاخره در جزيره قشم وزيرش در اواسط سال 928 زهر داد و برادرزاده سيزده ساله اش محمد شاه را به جاي او پادشاه هرموز خواند. محمد شاه ناچار شد كه در ماه رمضان 929 در بندر ميناب با نايب السلطنه پرتغال معاهده اي ببندد و عهدي را كه پدرش در ايام البوكرك كرده و به موجب آن هرموز را تحت تابعيت پادشاه پرتغال قرار داده بود تجديد نمايد. پس از عقد اين قرارداد، محمد شاه به هرموز برگشت و تحت حمايت پرتغال به امارت آن جزيره نشست. (يادگار، سال چهارم، شماره اوّل و دوم، شهريور و مهر 1326، ص 120)

 قتل تورانشاه به وسيله زهر و نتايج موفقيت آميز عمليات فوق، تجربه مهمي است كه مي تواند به عنوان پيش نمونه قتل شاه طهماسب و كودتاي اسماعيل ميرزا شناخته شود.

والتر هينتس ميان شاه اسماعيل دوّم و ايوان چهارم (مخوف) شباهت هايي عجيب مي يابد. او مي نويسد:

از بعضي جهات تطابق زندگي ايوان با اسماعيل چشمگير است: هر دو تقريباً هم سال اند. هر دو در يك سال (1552) بر دشمن اصلي خود چيره مي شوند و از اين جهت به بزرگ ترين اقدام خود در زمينه سياست خارجي كه حيثيت آنان را بين مردم پايه گذاري و تحكيم مي كند، دست مي زنند. [منظور اشغال قازان به وسيله ايوان در اكتبر 1552 است و پيروزي اسماعيل در جنگ با اسكندر پاشا در همين زمان.] آنگاه ضربه از جانب تقدير بر هر دو فرود مي آيد و كليه كارها و زندگي آينده آن ها را به نحوي شوم تحت تأثير قرار مي دهد. هر دو از اين رهگذر به عياشي و فسق و فجور روي مي آورند و نبرد اصلي آنان از اين پس با شاهزادگان و رؤساي عشايري است كه به قدرت نامحدود آنان روي خوش نشان نمي دهند.”

هينتس در متن كتاب خود بارها به تشابه حوادث زندگي اسماعيل دوّم و ايوان چهارم اشاره مي كند.

در زندگينامه اسماعيل دوّم مواردي وجود دارد كه مي تواند بيانگر ارتباطات وي با ايوان از گذشته دور باشد. او در سال 1547، مقارن با اولين سال حكومت ايوان چهارم، حاكم شروان شد و تا سال 1549، كه جاي خود را به عبدالله خان استاجلو داد، در اين سمت بود. در اين دوران، گوكچه سلطان قجر سمت للگي و پيشكاري شاهزاده جوان را به دست گرفت. قاعدتاً پيشينه رابطه گرم مسكو و شماخي به اين زمان مي رسد. تهاجم ايوان به قازان (اكتبر 1552) در كوران تهاجم اسماعيل ميرزا به ارزنة الروم و شكست اسكندر پاشا، حاكم اين منطقه، و سپس تاخت و تاز و غارت سبكسرانه او در ارمنستان رخ داد. اين نيز مي تواند اقدامي هماهنگ باشد به منظور انحراف توجه عثماني از حوادث قازان. مورخين اين تهاجم را يكي از مهم ترين عواملي مي دانند كه بار ديگر سبب شد صحنه جنگ سليمان از اروپا به شرق منتقل شود و لشكركشي عظيم سال 1553 عثماني به ايران را پديد آورد. اقدامات تحريك آميز اسماعيل ميرزا پس از انتصاب وي در مقام نايب الحكومه و والي هرات و خراسان (مارس 1556) ادامه يافت و وي دسيسه براي تهاجم به خاك عثماني را، به رغم پيمان صلح آماسيه (1555)، طراحي كرد كه مي توانست سرآغاز جنگ بزرگ و خونين ديگري ميان دو كشور باشد. اين طرح فاش شد و به حبس اسماعيل در قلعه قهقهه انجاميد (اواسط مه 1557) كه قريب به بيست سال به درازا كشيد. بنابراين، برخلاف نوشته برخي مورخين، علت مغضوبيت و حبس اسماعيل تعلق او به مذهب اهل تسنن يا فساد اخلاقي و عياشي هايش نبود، بلكه مشاركت در يك دسيسه سياسي بسيار خطرناك و مشكوك بود كه مي تواند ناشي از عمليات مرموز كانون هاي اطلاعاتي غرب باشد.

شاه اسماعيل دوّم در 13 رمضان 985 ق./ 24 نوامبر 1577 م. به دليل افراط در فساد و عياشي درگذشت. وي روزي 45 نخود ترياك خالص مي خورد و پسر جوان و زيبايي به نام حسن بيگ حلواچي اوغلي را به عنوان همدم و معشوق در كنار داشت. مرگ وي نيز مشكوك است و احتمال دارد به دليل ستمگري هايش به وسيله رجال و درباريان مسموم شده باشد.

 

 
 

 

 

Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.