قسمت اوّل

 

فهرست مطالب:

قسمت اوّل: سرويسهای اطلاعاتي و ايران

قسمت دوّم: موساد و ايران

قسمت سوّم: سازمان‌هاي دانشجويان ايراني در خارج از کشور

قسمت چهارم: گروه دکتر بقايي و ساواک در آمريکا

قسمت پنجم: نفوذ در سازمان‌هاي دانشجويي 

قسمت ششم: معماي سعيد امامي و «قتل‌هاي زنجيره‌اي»

 

از 29 فروردين 1389 نگارش کتابي جديد را درباره نقش کانون‌هاي توطئه‌گر و سرويس‌هاي اطلاعاتي در انقلاب اسلامي ايران آغاز کردم. به‌تدريج، و به تبع تحولات روز، دريافتم که زمان و زمانه براي انتشار متن کامل کتاب مناسب نيست. از اينرو، بخش‌هايي از آن را جداگانه منتشر نمودم. نخست، گزيده‌اي با عنوان «ساواک، موساد و سازمان‌هاي سياسي ايران» در 13 قسمت در وبگاه «خبرانلاين» انتشار يافت، [+، +] و سپس سه مقاله را از کتاب استخراج نموده و منتشر کردم: «واقعه الله داد و مهدي‌گرايي افراطي: ميراث يهوديان مخفي مشهد»، [+] «پيشينه مهدي‌گرايي افراطي در ايران: رستم‌التواريخ و بشارت ظهور»، [+] و «خاندان باب و تجارت جهاني ترياک: پژوهشي در تبار و خاندان ميرزا علي محمد شيرازي (باب)». [+] اينک پنجمين بخش از کتاب را منتشر مي‌کنم.

انتشار گزيده‌هايي از کتاب با نشر متن کامل آن، يک‌جا و در زمان مناسب، منافات ندارد بلکه تصوّر مي‌کنم بحث‌هايي که برمي‌انگيزاند به غناي متن نهايي ياري خواهد رسانيد.

شيراز
سه شنبه، 18 آبان 1389/ 9 نوامبر 2010

انقلاب اسلامي ايران با تظاهرات 19 دي 1356 قم آغاز شد و به سرعت اوج گرفت به گونه‌اي که در نيمه سال 1357 پيروزي آن قطعي به‌نظر مي‌رسيد. هنوز تا 22 بهمن و سقوط نهايي حکومت پهلوي چند ماه باقي بود. زماني مناسب بود براي کساني که سودايي داشتند، هر گونه سودا، با هر انگيزه، فردي يا سياسي، تا تغيير چهره دهند و به جرگه انقلابيون مسلمان بپيوندند؛ انقلابيوني که از همان زمان معلوم بود در تحولات پسين جايگاهي مهم خواهند يافت و زمام حکومت بعدي را به دست خواهند گرفت. عظمت حضور انبوه مردمي که امام خميني (ره) را رهبر خود مي‌دانستند، خاستگاه مديران بعدي را، از نظر تعلق اعتقادي و سياسي، روشن کرده بود.

کانون‌هاي قدرت، که در تحولات ايران ذينفع بودند، بايد بسيار سريع تصميم مي‌گرفتند، طراحي مي‌کردند و عمل مي‌نمودند. زمان ارزشمند بود. بايد نيروهاي بالقوه را مي‌شناختند و بالفعل‌شان مي‌کردند.

اين کانون‌ها که بودند و در ايران چه سوداها و منافعي داشتند؟ تا يک دهه پس از پيروزي انقلاب در گفتمان سياسي ايران مطالب زيادي براي پاسخ به اين پرسش يافت نمي‌شد. تنها برخي مفاهيم کلي و «فراروايت‌ها»، [1] همچون «استکبار» و «استعمار» و «امپرياليسم» و «صهيونيسم»، کاربرد داشت. اين براي من کافي نبود. به دنبال مصاديق قابل لمس براي اين‌گونه مفاهيم عام و کلي بودم. اين «امپرياليست‌ها» يا «صهيونيست‌ها» چه کساني بودند، در ايران چه منافعي داشتند و چگونه آن را تأمين مي‌کردند؟ از چه زمان و چرا و به چه دلايلي ايران به آماج طرح‌هاي آنان بدل شد؟ سازوکار عملکردشان چگونه بود؟ کمپاني‌هاي‌شان چه نام داشت؟ شرکا و کارگزاران ايراني‌شان چه کساني بودند؟

و سرانجام يافتن پاسخي براي اين پرسش بنيادين: آيا با وقوع انقلاب و سقوط حکومت پهلوي حضور آنان در ايران پايان يافت؟ اگر ايران براي آنان واجد اهميت بنيادين بود و در اين سرزمين منافعي ارزشمند و استراتژيک داشتند، آيا با سازوکارها و روش‌ها و کارگزاران جديد تکاپوي پيشين را پي نگرفتند؟

شناخت فوق تنها از طريق ژرف‌کاوي تاريخ سده‌هاي اخير ايران به دست مي‌آمد. و زماني که «آنان» را، و سازوکار عملکردشان در سده‌هاي گذشته را، شناختم، شناسايي تکاپوي‌شان در سي ساله پس از انقلاب برايم آسان‌تر جلوه مي‌نمود.

کانون‌هاي قدرت و سرويس‌هاي اطلاعاتي

«کانون‌هاي جهان‌وطن قدرت»، که از سده شانزدهم ميلادي در اروپاي غربي و ايالات متحده آمريکا به‌تدريج تکوين يافتند، با برخورداري از اقتدار سياسي- نظامي و بنيه مالي فراوان، در سرنوشت دنياي امروز نقشي بزرگ و گاه تعيين‌کننده ايفا مي‌کنند. در سده‌هاي نوزدهم و بيستم ميلادي، در بسياري از کشورهاي جهان، از اروپا تا آسيا و آفريقا و آمريکاي لاتين، تغيير حکومت، در اثر انقلاب يا شورش يا کودتا، فراوان رخ داد. بدينسان، «کانون‌هاي قدرت»، در فرايند تکوين خود، در زمينه «مديريت» جنبش‌هاي انقلابي و شورش‌ها و حکومت‌هاي جديد منبعث از اين تحولات تجربه فراوان انباشته‌اند. [2]

«کانون‌هاي قدرت» بر سازمان‌هايي تسلط دارند که از بودجه دولت‌ها ارتزاق مي‌کنند و «سرويس اطلاعاتي» ناميده مي‌شوند. اين سرويس‌ها فراوان‌اند. مهم‌ترين آن‌ها، از منظر تأثير بر ايران امروز، آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا)، [3] اينتليجنس سرويس بريتانيا (ام. آي. 6) [4] و سرويس اطلاعاتي اسرائيل (موساد) [5] هستند.

«اليگارشي جهاني»، يعني کساني که «کانون‌هاي جهان‌وطن قدرت» را شکل مي‌دهند، نيروي پنهان هدايت کننده يا تأثيرگذار و حلقه واسطه‌اي است که سرويس‌هاي اطلاعاتي جهان را بهم پيوند مي‌دهد. از اين طريق است که، براي مثال، سرويس‌هاي روسيه و اوکرائين و ساير کشورهاي عضو اتحاد شوروي سابق يا آلمان و فرانسه و هلند يا ژاپن و هند و پاکستان يا کشورهاي عربي خليج فارس و غيره به سمت يک طرح واحد هدايت مي‌شوند؛ گاه حتي به‌رغم خواست و تمايل دولت‌هاي مربوطه. سازوکار سامان‌دهي قدرت و ثروت در جهان امروز اين‌گونه است.

«کانون‌هاي قدرت» شبکه‌هاي اطلاعاتي مستقل (از دولت‌ها) نيز دارند که اهداف و برنامه‌هاي ايشان را پيش مي‌برد، درست مانند ارتش‌هاي خصوصي مزدوران کمپاني‌هاي بزرگ ذينفع که مثلاً در جنگ‌هاي داخلي آفريقا فعال بودند، و گاه، نه هميشه، به عنوان «پيمانکار اطلاعاتي» براي دولت‌هاي بزرگ، و «سرويس‌هاي اطلاعاتي»، عمل مي‌کنند. اينان در برخي موارد براي تأمين منافع خود و تأثير بر سياست دولت‌ها و سوق دادن آنان به سوي اهداف و برنامه‌هاي خود اطلاعات خاصي را در اختيار آن‌ها مي‌گذارند.

يکي از مهم‌ترين نمونه‌هاي تاريخي که همپيوندي «کانون‌هاي قدرت» و «سرويس اطلاعاتي» را نشان مي‌دهد، ماجراي درز و نشر نطق سرّي نيکيتا خروشچف، رهبر وقت شوروي، در کنگره بيستم حزب کمونيست اتحاد شوروي (25 فوريه 1956) است. اين متن را آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) به دست آورد و به دستور ژنرال دوايت آيزنهاور، رئيس‌جمهور، در اختيار نيويورک تايمز قرار داد و در 5 ژوئن 1956 در روزنامه فوق منتشر شد. اندکي بعد، در 10 ژوئن، نشريه ابزرور (بريتانيا) نيز متن نطق فوق را منتشر کرد. [6]

انتشار «نطق سرّي خروشچف» پيامدهاي بزرگ داشت و تأثيرات عميق بر تحولات سياسي و فکري پسين بر جاي نهاد و به انشعاب در اردوگاه جهاني کمونيسم انجاميد. به اين دليل، در تاريخ سياسي سده بيستم دستيابي به سخنراني خروشچف و انتشار آن به عنوان يکي از شاهکارهاي آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) شناخته مي‌شد.

امروزه مي‌دانيم که متن اين سخنراني را سيا، از طريق عوامل خود در اتحاد شوروي، به دست نياورد. اين متن از طريق شبکه‌ پنهان يهودي- صهيونيستي در سطوح عالي دولت‌هاي کمونيستي به دست آمد و در اختيار سيا قرار گرفت. در اصل ماجرا ترديد نيست ولي درباره نحوه به دست آمدن و انتقال اين سند به سيا روايات متفاوت است و قابل بررسي. نگارنده نيز در اين زمينه تحقيقاتي کرده و به نتايجي رسيده که زماني منتشر خواهد شد.

روايت معروف اين است که يک کمونيست يهودي لهستاني به‌نام ويکتور گرايوسکي، [7] که به اسناد درجه اوّل دسترسي داشت، نطق سرّي خروشچف را در اختيار سرويس‌هاي اسرائيل قرار داد و اسرائيلي‌ها، در برخي روايات موساد (سازمان اطلاعاتي اسرائيل) و در برخي روايات شين‌بت (سازمان امنيت اسرائيل)، [8] اين سند را به جيمز انگلتون دادند. [9] مورخين آمريکايي که درباره تاريخ سيا نوشته‌اند، از توماس پاورز [10] تا جان رانلاگ [11] و بعد از او، اتفاق نظر دارند که اين سند را اسرائيلي‌ها به جيمز انگلتون، معاون ضد جاسوسي سيا، دادند. انگلتون از دوران جنگ جهاني دوّم، که به عنوان مأمور او. اس. اس. [12] در لندن و سپس ايتاليا مستقر بود، با يهوديان پيوندهاي نزديک داشت. [13] او در اين سال‌ها در زمينه انتقال يهوديان به فلسطين فعاليت مي‌کرد. انگلتون بعدها در مصاحبه‌ با روزنامه نيويورک تايمز (30 نوامبر 1976) گفت که نطق خروشچف بدون پرداخت پول و «با انگيزه‌هاي ايدئولوژيک» در اختيار سيا قرار گرفت. [14] معهذا، پاورز تأکيد مي‌کند که هنوز در اين زمينه ابهام‌هايي وجود دارد.

ذکر اين مثال براي آن بود تا نقش يهوديان زرسالار و کانون‌هاي صهيونيستي تابع ايشان را به عنوان حلقه واسطه ميان سرويس‌هاي مختلف اطلاعاتي بيان کنم. درباره نقش اين کانون‌ها در تأمين اطلاعاتي دولت آمريکا، سوق دادن سياست خارجي آمريکا به سمت اهداف خويش در سال‌هاي 1320 -1332، که سرانجام به کودتاي 28 مرداد 1332 انجاميد، پيش‌تر سخن گفتهام. [15]

در سال‌هاي پس از انقلاب اسلامي ايران بخش عمده اطلاعات مربوط به ايران از طريق سرويس‌هاي اسرائيل (موساد) و بريتانيا (ام. آي. 6) در اختيار «سيا» قرار مي‌گيرد. امروزه نيز، همچون پديده «شبکه بدامن» [16] در سال‌هاي 1325-1332، کانون‌هايي وجود دارند که به عنوان «پيمانکار اطلاعاتي» براي دولت ايالات متحده آمريکا عمل مي‌کنند. در سال 1992 رابرت گيتس، رئيس وقت سيا و وزير دفاع کنوني آمريکا، تأييد کرد که سيا بيش‌تر اطلاعات خود درباره ايران را از طريق منابع اسرائيلي به‌دست مي‌آورد.

خاستگاه‌هاي نهان‌پيشه‌گان در ايران

خاستگاه‌هاي اصلي نهان‌پيشه‌گان مؤثر در تحولات سي ساله اخير ايران به شرح زير است:

ا- «ارتش سرّي» و ساير شبکه‌هاي سرويس‌هاي اطلاعاتي غرب (پيمان ناتو، ايالات متحده آمريکا و بريتانيا)،

2- شبکه‌هاي موساد،

3- عوامل سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي غرب در سازمان‌هاي سياسي و صنفي به‌ويژه تشکل‌هاي دانشجويان ايراني مقيم خارج از کشور،

4- منابع و عوامل ويژه ساواک در داخل و خارج از ايران،

5- شبکه‌ها و عوامل مخفي فرقه‌هاي ديني و رازآميز.

در صفحات بعد يکايک اين خاستگاه‌ها را معرفي مي‌کنم. درباره برخي پيش‌تر سخن گفتهام و اينک به اجمال مي‌نويسم. درباره برخي توضيح بيش‌تر خواهم داد. مبحث «فرقه‌هاي ديني و رازآميز» را به دليل اهميت آن، و نيز استقلال اين عامل از سرويس‌هاي اطلاعاتي در عين همپيوندي و رابطه متقابل ميان آن‌ها، به تفصيل بررسي خواهم کرد.

شبکه‌هاي سرويس‌هاي غرب

در دوران پهلوي سرويس‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و اسرائيل و آمريکا و سازمان اطلاعاتي پيمان ناتو، با صرف بودجه‌هاي کلان، شبکه‌هاي انساني مختلفي را در ايران، با اهداف منطبق با نيازهاي آن زمان، ايجاد کردند.

مهم‌ترين اين شبکه‌ها «ارتش سرّي» يا «شبکه مخفي پيمان ناتو» بود که با هدف مقابله با شوروي در صورت اشغال ايران توسط ارتش سرخ ايجاد شد. اين شبکه ايراني بخشي از يک پروژه سرّي و فراگير بود به‌نام «استي بيهاند» [17] که علاوه بر اروپاي غربي کشورهايي چون ترکيه و ايران و يونان و حتي کشورهاي اسکانديناوي را در برمي‌گرفت. هدايت اين عمليات را جرج کندي يانگ، قائم‌مقام سابق ام. آي. 6 و رئيس سازمان اطلاعاتي ناتو به دست داشت. او در پوشش عضو هيئت مديره کمپاني کلينورت بنسون فعاليت مي‌کرد. اين شبکه در ايتاليا به‌نام «گلاديو» [18] و در ترکيه به‌نام «ارگنه‌کن» [19] شناخته مي‌شود. تلاش کنوني دولت رجب طيب اردوغان معطوف به شناسايي و خنثي کردن اين شبکه از طريق دستاويزهاي قانوني است به نحوي که به تحريک پيمان ناتو و دولت آمريکا و کودتاي جديد در ترکيه نينجامد. [20]

جرج کندي يانگ

 

 اوّلين بار «ارتش سرّي» را اين‌گونه معرفي کردم. (کيهان، شنبه، 6 بهمن 1369، ص 11)

سطور پاياني يادداشت فوق شعارگونه و به تأثير از فضاي زمانه بود. نوشته بودم: «با پيروزي انقلاب اسلامي ايران اين شبکه فعاليت خود را آغاز کرد ولي به‌تدريج کشف و متلاشي شد.» واقعيت به‌گونه ديگر است. اين شبکه هيچگاه کشف نشد و شناخت آن در لابلاي تحقيقات من مدفون ماند.

«ارتش سرّي پيمان ناتو» و ساير شبکه‌هاي سرويس‌هاي بريتانيا و آمريکا، در چارچوب استراتژي بنيادين غرب در دوران «جنگ سرد» و جهان دو قطبي آن زمان، براي مقابله با اتحاد شوروي و کمونيسم طراحي و اجرا ‌شد. ارتشبد حسين فردوست درباره شبکه‌هاي سرّي انگليس و آمريکا در ايران مي‌نويسد:

«طي دوره‌هاي آموزشي در انگليس متوجه شدم که انگليسي‌ها برخلاف آمريکايي‌ها به سازمان اطلاعاتي متمرکز، حجيم، پرتظاهر و طبعاً نيمه علني، از نوع سيا، اعتقاد ندارند و برعکس سازمان‌هاي کوچک و غيرمتمرکز و در حد اعلاي اختفاء را ترجيح مي‌دهند... در مورد شبکه‌هاي اطلاعاتي انگليس در ايران نيز چنين بود و آن‌ها يک تشکيلات را براي کسب خبر کافي نمي‌دانستند و در اهداف مهم گاه چند شبکه موازي، که از يکديگر هيچ اطلاعي نداشتند، ايجاد مي‌کردند. شمال ايران به علت هم‌جواري با شوروي از جمله اين اهداف بسيار مهم براي انگليسي‌ها بود... مسلماً آمريکايي‌ها نيز داراي شبکه‌هاي پنهاني در ايران بودند که در تماس با من قرار نداشت و قاعدتاً بايد نصيري در جريان آن مي‌بود. نخستين شبکه مخفي اطلاعاتي انگليس در ايران که تحت نظارت من قرار گرفت، شبکه‌اي بود که توسط سرتيپ ماهوتيان ايجاد شده بود...» [21]

قسمت دوم


 

1.  Metanarrative

واژه‌اي که ژان فرانسوا ليوتار (1924-1998) به کار برد، به معناي مفاهيم کلي و قالب‌هاي عامي که بر انديشه اجتماعي سده‌هاي نوزدهم و بيستم حکمروايي مي‌کرد.

2.  براي آشنايي با فرايند تکوين کانون‌هاي جهان‌وطن قدرت در جهان معاصر و ترکيب آن بنگريد به: عبدالله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 5 جلد، 1377-1383، قطع وزيري، 2754 صفحه. اين کتاب بايد در هفت جلد منتشر شود. دو جلد پاياني را تاکنون منتشر نکرده‌ام.

3.  Central Intelligence Agency (CIA)

«سيا» در سال 1947 با تصويب قانون امنيت ملّي تأسيس شد. بنگريد به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Central_Intelligence_Agency

4.  Military Intelligence, Section 6 (MI6)

سرويس اطلاعاتي بريتانيا به‌عنوان مادر سازمان‌هاي اطلاعاتي دنياي غرب شناخته مي‌شود. اين سازمان در دوران سلطنت اليزابت اوّل تأسيس شد. سِر ويليام سيسيل (لرد بورلي)، وزير اعظم اليزابت و نياي خاندان سيسيل (لردهاي ساليسبوري) به‌عنوان بنيانگذار اين سازمان شناخته مي‌شود. رياست سازمان فوق را، که در آغاز «سرويس مخفي علياحضرت ملکه» ناميده مي‌شد، سِر فرانسيس والسينگهام (متوفي 1590) به عهده داشت. براي آشنايي با تاريخ اوّليه اين سازمان بنگريد به: عبدالله شهبازي، «نخستين تکاپوهاي اينتليجنس سرويس بريتانيا در عثماني و ايران». [+]

http://www.shahbazi.org/pages/moscovy.htm

براي آشنايي با تاريخ جديد اين سازمان بنگريد به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Secret_Intelligence_Service

5.  مخفف نام عبري «مؤسسه اطلاعات و عمليات ويژه»:

HaMossad leModi'in uleTafkidim Meyuchadim (Institute for Intelligence and Special Operations)

http://en.wikipedia.org/wiki/Mossad

6.  متن کامل نطق سرّي خروشچف را مي‌توان در اين آدرس مطالعه کرد:

http://www.fordham.edu/halsall/mod/1956khrushchev-secret1.html

7.  Victor Grayevsky

ويکتور گرايوسکي در 18 اکتبر 2007 در 82 سالگي درگذشت. بنگريد به مقاله ديلي‌تلگراف (اوّل نوامبر 2007) به اين مناسبت:

http://www.telegraph.co.uk/news/obituaries/1567972/Victor-Grayevsky.html

8.  Sherut haBitachon haKlali (General Security Service), Israel Security Agency (ISA)

سازمان فوق به «شاباک» (Shabak) نيز معروف است. بنگريد به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Shin_Bet

9.  براي آشنايي با روايت معروف در اين زمينه بنگريد به:

http://en.wikipedia.org/wiki/On_the_Personality_Cult_and_its_Consequences

10.  Thomas Powers, The Man Who Kept the Secrets: Richard Helms and CIA, New York: Alfred A.Knopf, 1979, pp. 80, 322.

11.  John Ranelagh, THE AGENCY: The Rise and Decline of the CIA, New York: Simon and Schuster, 1986.

12.  The Office of Strategic Services (OSS)

سرويس اطلاعاتي ايالات متحده آمريکا در دوران جنگ جهاني دوّم قبل از تأسيس سيا.

13.  Brian Freemantle, KGB: The Stunning Inside Story, London: Futura, 1984, p. 73.

14.  Ranelagh, ibid, p. 286.

15.  «سيماي خانوادگي و زندگينامه جرج کندي يانگ، طرّاح و فرمانده کودتاي 28 مرداد 1332». [+]

http://www.shahbazi.org/pages/young1.htm

«فيل سرکشي به‌نام بدامن» در: «سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332». [+]

http://www.shahbazi.org/pages/Reporter12.htm

16.  «بدامن» پروژه‌اي است که با بودجه سيا و عوامل بومي سرويس اطلاعاتي بريتانيا در نيمه سال‌هاي 1320 آغاز به کار کرد. در اين پروژه، سرويس بريتانيا به صورت «پيمانکار» دولت آمريکا عمل مي‌کرد.

17.  Stay Behind

20.  اوّلين بار طي يادداشت کوتاهي در روزنامه کيهان (شنبه، 6 بهمن 1369، ص 11) «ارتش سرّي» پيمان ناتو در ايران را معرفي کردم.

در فروردين و ارديبهشت 1388، به دليل شروع مبارزه دولت رجب طيب اردوغان در ترکيه عليه شبکه «ارگنه‌کن»، درباره «ناتوي اطلاعاتي» دو يادداشت در وبلاگم منتشر شد: [+]

http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8802.htm

ماجراي «ارگنه‌کن» از مارس 2001 با دستگيري تونجاي گوني آغاز شد و به‌تدريج به کشف يک سازمان مخوف انجاميد که ده‌ها شخصيت بلندپايه نظامي و امنيتي و سياسي و قضايي و مالي- تجاري در آن عضويت داشتند. اين سازماني به‌غايت پنهان و توطئه‌گر بود که عملاً مقدرات ترکيه را به دست داشت. دولت اسلام‌گراي ترکيه، در کشوري که تا ديروز «ژنرال‌ها» و «مقامات امنيتي» بر آن حکومت مي‌کردند، با قاطعيت پيگيري پرونده «ارگنه‌کن» را دنبال مي‌کند و اين کشاکش هنوز ادامه دارد.

شبکه‌هاي استي بيهاند به شدت پنهان بود و بسياري از مقامات رسمي، و بعضاً بلندپايه، کشورهاي مربوطه از وجود آن مطلع نبودند. اعضاي اين شبکه‌ها در اردوگاه‌هاي ويژه در ايالات متحده آمريکا، بريتانيا و اسرائيل دوره‌هاي آموزشي مي‌ديدند. طبق برخي گزارش‌ها، تا سال 1975 در پايگاه‌هاي سرّي آمريکا بيش از 300 هزار نفر از سراسر جهان آموزش عمليات خرابکارانه و تروريستي ديدند و تنها در سال 1963 هشتاد و سه ژنرال و حدود 1400 افسر در اين مراکز تربيت شدند. رهبران کودتاهاي شيلي و آرژانتين از تربيت‌شدگان اين مراکز بودند. لوييز اچه‌واريا کودتاچي و ديکتاتور مکزيک نيز از تربيت‌شدگان اين مراکز و با نام رمز «ليتمپو» مأمور سيا بود.

براي نخستين بار در سال 1990 شبکه استي بيهاند در ايتاليا کشف شد و ماجراي آن جنجالي بزرگ برانگيخت. در پي انفجار بمب در شهر تريست (1972) عده‌اي دستگير شدند و فليس کاسون، دادستان ايتاليا، به‌رغم ممانعت و فشار جوليو آندرئوتي، نخست‌وزير وقت، و سرويس اطلاعاتي ايتاليا پرونده را پيگيري کرد و سرانجام شبکه‌اي کشف شد که در ايتاليا به «گلاديو» شهرت يافت. 622 عضو و 138 دفينه اين شبکه شناخته شدند. ارتباطات سازمان گلاديو، شاخه شبکه استي بيهاند در ايتاليا، با لژ ماسوني P2 نيز فاش شد. در سازمان ماسوني P2 دو هزار و پانصد نفر عضويت داشتند که 47 نفر آنان صاحبان صنايع بزرگ، 119 نفر بانکداران و صرافان بزرگ، 43 نفر ژنرال، 6 نفر وزير، 18 نفر مقامات بلندپايه قضايي، 22 نفر روزنامه‌نگاران سرشناس و 38 نفر نماينده پارلمان بودند. يکي ديگر از اعضاي اين لژ هاوارد استون، رئيس ايستگاه سازمان اطلاعاتي آمريکا (سيا) در رم، بود. جوليو آندرئوتي، نخست‌وزير وقت، و سيلويو برلوسکوني، نخست‌وزير کنوني، از اعضاي شناخته‌شده اين لژ بودند که هر دو به عضويت در مافيا متهم شدند. رسوايي گلاديو هر چند سبب سقوط دولت حزب دمکرات مسيحي شد ولي به فرجام نرسيد. هيچ يک از ژنرال‌هايي که در طرح‌هاي کودتا شرکت داشتند از ارتش اخراج نشدند. عليه آندرئوتي اقامه دعوي شد ولي به جايي نرسيد.

21.  عبدالله شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اوّل: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ بيست و پنجم، 1387، ص 347.


Thursday, November 11, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.