متن کامل مقاله به صورت فايل PDF (صفحه‌بندي با Adobe InDesign به همراه تصاوير و اسناد) 5/448 مگابايت

متن کامل مقاله به صورت فايل PDF (صفحه‌بندي با
 MS Word، بدون تصاوير و اسناد

(قسمت اوّل 601 کيلوبايت،

قسمت دوّم 603 کيلوبايت)

 

زندگي و زمانه علي دشتي

قسمت پنجم

براي ارزيابي صحت و سقم اتهامات وارده از سوي عباس اسکندري، بازگشت دشتي به ايران و سفر او از عتبات به تهران را، طبق نوشته فوق، مورد مُداقّه قرار مي‌دهيم:

1- طبق نوشته دشتي، او در اواخر ذيحجه 1334 به همراه پدر و برادران راهي ايران شد و در شب عاشوراي 1335 به بوشهر رسيد. کوت‌العماره در 23 جمادي‌الثاني 1334/ 29 آوريل 1916، يعني شش ماه پيش از زماني که دشتي به عنوان مبداء بازگشت خود به ايران ذکر کرده، به دست قواي عثماني افتاد و سرلشکر چارلز تاونزند،[56] فرمانده لشکر 6 هند، و نيروي 13 هزار نفره او کشته يا تسليم شدند. (در سقوط کوت 1750 نفر از نيروهاي بريتانيا کشته، 2600 بريتانيايي و 9300 هندي تسليم شدند. ژنرال تاونزند نيز تسليم شد.) مورخين انگليسي سقوط کوت‌العماره را بزرگ‌ترين شکست ارتش بريتانيا در جنگ جهاني اوّل و حادثه فوق را "تراژدي کوت" مي‌نامند.[57] بنابراين، اگر دشتي در شب عاشوراي 1335 وارد بوشهر شده، نمي‌توانست به کمک انگليسي‌ها وارد ايران شده باشد.

2- به‌نوشته دشتي، در زمان شروع جنجال ضد قرارداد او در اصفهان بود. در اين زمان يکي دو ماهي از اقامت او در اصفهان مي‌گذشت و اقامت او در اصفهان جمعاً حدود پنج ماه به درازا کشيد. پيش از اين پنج ماه در شيراز بود و سه ماه در برازجان.

متن قرارداد 1919 در 13 ذيقعده 1337 در جرايد تهران منتشر شد و از اين پس بود که موج مخالفت‌ها عليه قرارداد آغاز گرديد. بنابراين، دشتي در رمضان 1337 وارد اصفهان شد و در محرم 1338 به همراه حاجي آقا شيرازي به تهران رفت.

پس، دشتي در اواخر ذيحجه 1336 يا محرم 1337 وارد برازجان شده و پس از سه ماه اقامت در اين شهر در ربيع‌الثاني 1337 به شيراز رفته و حدود پنج ماه (تا شعبان 1337) در اين شهر بوده است.

بررسي فوق روشن مي‌کند که دشتي، پس از بازگشت از عتبات در شب عاشوراي 1335، دو سال تمام (از عاشوراي 1335 تا پايان سال 1336) در بوشهر و دشتستان و بندرعباس بوده است. اين مدت بسيار طولاني است و با نوشته دشتي همخوان نيست که اقامت خود در بوشهر و دشتستان و بندرعباس را کوتاه‌مدت، اقامت در برازجان را سه ماه، اقامت در شيراز را پنج ماه، و اقامت در اصفهان را نيز پنج ماه دانسته است.

اگر بپذيريم که دشتي در اوان مبارزه عليه قرارداد 1919 (از نيمه ذيقعده 1337 به بعد) در اصفهان بود و در روزنامه ميهن عليه قرارداد مقاله نوشت، و در اين زمان يکي دو ماه از اقامتش در اصفهان مي‌گذشت، بايد نتيجه بگيريم که وي در اواخر 1336 يا اوائل 1337 وارد برازجان شد و پيش از اين چند ماه در بوشهر و دشتستان بود و سفر کوتاهي به بندرعباس نيز کرد. بنابراين، دشتي در نيمه اوّل سال 1336 وارد بوشهر شد نه، چنان‌که خود نوشته است، در اوّلين روزهاي سال 1335. کوت‌العماره در فوريه 1917/ ربيع‌الثاني 1335 مجدداً به دست قواي انگليسي افتاد و ارتش انگليس عازم فتح بغداد شد و در مارس 1917 اين شهر را تصرف کرد. بنابراين، در اوائل سال 1336 ق. سفر از عتبات به بوشهر مي‌توانست با حمايت انگليسي‌ها باشد.

3- دشتي در شرح دوره اقامتش در شيراز، رابطه خود با ميرزا فضل‌الله بنان شيرازي و شروع فعاليت مطبوعاتي‌اش در روزنامه فارس‌ را مسکوت گذارده است. مي‌نويسد پنج ماه در شيراز بود، در خانه ميرزا محمدحسن دستغيب و باغ ميرزا احمد خان (قزويني) شيرازي سکونت داشت و سپس «در نتيجه دسيسه و انتريک» انگليسي‌ها از شيراز خارج شد. در پايان فقط مي‌افزايد: «بنده هيچ‌وقت در منزل بنان نبوده‌ام.»

رکن‌زاده آدميت علت خروج دشتي از شيراز را نگارش مقاله‌اي در روزنامه فارس ذکر کرده است که سبب تحريک و شورش مردم و خروج اجباري و پنهاني دشتي از شهر، به کمک عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، شد. اين حادثه مربوط به دوران حکومت دوّم فرمانفرما در فارس است. با توجه به اين‌که رکن‌زاده آدميت هم فرد مطلعي بود و هم با دشتي رابطه داشت، در حدي که در سال 1313 ايام محبس را- قطعاً با اجازه مؤلف- چاپ کرد، نمي‌توان او را به اشتباه يا دروغ‌گويي متهم کرد. کتاب پنج جلدي رکن‌زاده آدميت در سال‌هاي 1337-1340 ش. در تهران منتشر شد يعني سال‌هايي که دشتي در اوج شهرت و قدرت بود. با توجه به اهميت و ماندگاري اين کتاب، دشتي مي‌توانست مطالب فوق را تکذيب کند.

روزنامه فارس در سال 1331 ق. به صاحب‌امتيازي ميرزا محمد فرصت شيرازي (متوفي 1339 ق.) منتشر شد و پس از 16 شماره ميرزا فضل‌الله بنان شيرازي اداره آن را به دست گرفت.[58] رکن‌زاده آدميت در جلد ديگر کتاب خود روزنامه فارس را «ارگان رسمي دولت بريتانيا» و مديرش، بنان شيرازي، را «عضو قونسول‌خانه انگليس در شيراز» مي‌خواند.[59]

4- دشتي مبهم سخن مي‌گويد و روشن نمي‌کند که چرا و به چه دليل بايد انگليسي‌ها او را، که به‌نوشته خودش «هنوز سياسي نشده بود»، با «دسيسه و آنتريک» از شيراز بيرون کنند؟

 هم افشاگري‌هاي عباس اسکندري در سياست و هم پاسخ دشتي در شفق سرخ، که اتهامات اخلاقي به اسکندري نسبت مي‌داد، اعتبار جرايد را به شدت خدشه‌دار نمود. عين‌السلطنه نوشت:

از بس که اين‌ها نسبت‌هاي زشت و بد به هم داده‌اند، ديگر ارباب جرايد به اندازه يک پينه‌دوز وقعي ندارند. نکته اينجاست که خودشان هم در جرايد خودشان اعتراف به اين مطالب مي‌کنند که ما ديگر به‌قدري مقام جريده‌نگاري را پست و ناچيز نموده‌ايم که نمي‌توانيم نزد مردم سر بلند کنيم... محکمه براي آن‌ها در عدليه باز است ليکن احدي از دست آن‌ها متظلم نمي‌شود زيرا به‌قدر قيمت آن تمري که به عرض‌حال ملصق کنند قدر و قيمت ندارند... اين‌ها راست يا دروغ نسبت‌هاي به هم را مي‌نويسند، چاپ مي‌کنند و چندين هزار نسخه در پايتخت و ولايات و ممالک خارجه روانه مي‌کنند که همه کس بداند و مسبوق شود که صبا مفعول بوده و عباس اسکندري صباوت داشته و لنگه صبا بوده. با اين حال سياستمداران مملکت ما اين‌ها شده‌اند و به کاکل اين‌ها مملکت ما دوران مي‌کند و البته مملکتي که به دست اين قبيل اشخاص اداره شود بهتر از آن‌چه هست نخواهد بود.[60]

در 12 خرداد 1303 اعتبارنامه دشتي در مجلس با مخالفت مدرس و ساير اعضاي فراکسيون اقليت مواجه گرديد و، برخلاف اعتبارنامه ديگران، براي رسيدگي به آن رأي‌گيري مخفي به عمل آمد و با 66 رأي در مقابل 35 رأي رد شد. به جز دشتي اعتبارنامه هيچ يک از هواداران سردار سپه چنين سرنوشتي نيافت. نتايج رأي‌گيري مخفي نشان داد که نه تنها مخالفان رضا خان بلکه گروهي کثير از هواداران و وابستگان دولت رضا خان نيز، که اکثريت مجلس پنجم را تشکيل مي‌دادند، با دشتي مخالف بودند. اين پديده‌اي است که دشتي آن را «تباني مرتجعين، مخالفين جمهوري، مخالفين دولت و حتي يک عده از موافقين دولت و مخالفين شخصي» عليه خود خواند. دشتي بهاي تندروي‌هاي خود را پرداخت و به مجلس پنجم راه نيافت.

دشتي در شماره بعد شفق سرخ مقاله اصلي صفحه اوّل را اختصاص داد به مطلبي با عنوان «اگر براي مملکت مفيد باشند رد کردن اعتبارنامه من اهميتي ندارد.» او در اين مقاله مجلس پنجم را «مدفن آزادي و مقبره جمهوريت ايران و جولانگاه جغدهاي درباري» خواند:

مجلس اعتبارنامه مرا رد کرد... رفقاي ساده‌لوح تعجب مي‌کنند از اين‌که اعتبارنامه عاقدين قرارداد، نوکرهاي سردار اقدس،[61] عمال اجانب، اشخاص بدسابقه و کثيف، عناصر مرتجع و مخالف آزادي، وکلاي بي اعتبارنامه تصويب مي‌شود ولي با دوسيه انتخابات ساوه و با وکالت من مجلس مخالفت مي‌کند. اما تعجبي ندارد. اگر قضيه برعکس بود تعجب داشت.

اين مجلس بعد از دوّم حمل مدفن آزادي و مقبره جمهوريت ايران و جولانگاه جغدهاي درباري است. بالطبيعه با عوامل جمهوريت و مخالفين دربار جنايت‌آلود قاجار مخالف است.

اين مجلس با آغوش باز نصرت‌الدوله عاقد قرارداد و فروشنده ايران را به صد و پنجاه هزار ليره، پذيرفت.

اين مجلس نهضت عمومي ولايات، قطعنامه‌هاي احزاب، قيام عمومي احرار و طبقه منوّر و اصلاح‌طلب را زير پاي گذاشته، به هو و جنجال مصنوعي دربار پيشنهاد رفراندوم را فراموش کرد.

اين مجلس مثل چاه ويل لايحه نفت شمال را بلعيده و اثري از آن ظاهر نيست.

البته بايد اعتبارنامه مرا رد کنند. اين يک چيز تازه‌اي نيست. من اگر قبول مي‌شد تعجب مي‌کردم. از نقطه نظر من چندان تفاوتي ندارد. اگر شما در گالري بهارستان قدم مي‌زديد و آن پيشاني‌هاي تاريکي [را] که خطوط طمع و غرض بر آن نقش شده است مشاهده مي‌کرديد، با من اعتراف مي‌کرديد که رفتن به اين مجلس چندان مطبوع و ذيقيمت نيست و از همين لحاظ بود که نه به مجلس مي‌رفتم و نه هم خيال داشتم بروم و نه اقدامي براي تصويب اعتبارنامه خود نمودم زيرا تمام مرتجعين، مخالفين جمهوري، مخالفين دولت، و حتي يک عده از موافقين دولت (!) و به‌علاوه مخالفين شخصي من با هم تباني کرده بودند.[62]

قسمت ششم


56.  Sir Charles Townhend

57.  Ross Davies, “The tragedy of Kut”, The Guardian, November 20, 2002.

58.  رکن‌زاده آدميت، همان مأخذ، ج 4، ص 95.

59.  همان مأخذ، ج 3، ص 164.

60.  عين‌السلطنه، همان مأخذ، ج 9، ص 7075.

61.  شيخ خزعل که در اين زمان بازار تبليغات عليه او داغ بود.

62.  شفق سرخ، سال سوّم، شماره 240، سه‌شنبه 14 جوزا 1303.


Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.