"نظريه توطئه" و فقر روش ‏شناسي

در تاريخنگاري معاصر ايران

(ويرايش دوّم)

قسمت دوّم

عبدالله شهبازي

سِر كارل رايموند پوپر احتمالاً نخستين انديشه‎ پرداز دنياي غرب است كه مفهومي به‌نام "توهّم توطئه" را به حربه‌اي نظري عليه كساني بدل كرد كه بر نقش دسيسه‌هاي اليگارشي سلطه ‎گر معاصر در تحولات دنياي امروزين تأكيد دارند. پوپر اين‌گونه نگرش‌ها را چنين توصيف مي ‎كند: 

هرچه در اجتماع اتفاق مي‌افتد نتايج مستقيم نقشه‌هايي است كه افراد يا گروه‌هاي نيرومند طرح‌ريزي كرده‌اند. اين نظر بسيار گسترش پيدا كرده است. هرچند من در آن شك ندارم كه گونه‌اي ابتدايي از خرافه است. كهن‌تر از تاريخيگري است... و در شكل جديد آن، نتيجه برجسته دنيوي شدن خرافه‌هاي ديني است. باور داشتن به خدايان هومري، كه توطئه‌هاي آن‌ها مسئول تقلبات جنگ‌هاي تروا بوده، اكنون از ميان رفته است ولي جاي خدايان ساكن [كوه] اولومپوس هومري را اكنون ريش‌سفيدان فهميده كوه صهيون يا صاحبان انحصارها يا سرمايه‌داران يا استعمارگران گرفته است.[1]

پوپر اين سخنان را در سال 1948 ميلادي در مجمع عمومي دهمين گردهمايي بين‌المللي فلسفه در آمستردام بيان داشت؛ درست در زماني كه «ريش‌سفيدان فهميده كوه صهيون» به شدت درگير تحركات پنهان بمنظور اعلام موجوديت دولت اسراييل (ژانويه 1949) بودند.[2]

يكي از نخستين اشاعه‌دهندگان "تئوري توّهم توطئه" در فرهنگ سياسي معاصر ايران دکتر يرواند آبراهاميان، روزنامه‌نگار پيشين ايراني و استاد کنوني دانشگاه در ايالات متحده آمريکا، است. او، كه به گفته خود دست‌اندركار پژوهش مفصلي بود در اين زمينه، در تابستان 1990 در حضور جمعي از ايرانيان مقيم آمريكا سخناني ايراد كرد كه متن آن در يكي از نشريات فارسي خارج از كشور منتشر شد.[3]

تعريفي كه آبراهاميان از "نظريه توطئه" به دست مي‌دهد تصويري است مطلق‏ گرايانه از ديدگاهي بسيط و سطحي:

اين تصوير چنين است كه ايران صحنه‌اي است كه بازيگران آن از سوي قدرت‌هاي خارجي كنترل مي‌شوند و نقشي كه به عهده گرفته‌اند يا كلماتي كه بر زبان مي‌رانند نيز از خارج تعيين شده است. اين قدرت‌هاي خارجي گويا قادرِ مطلق، كاملاً مسلط و واقف به همه جزئيات هستند و همه حركت‌هاي روي صحنه به فرمان آن‌ها صورت مي‌گيرد. بازيگران، يعني ايرانياني كه در صحنه سياست‌اند، فقط مثل عروسك خيمه‌شب‌بازي دست‌آموز و دست به فرمان نيروهاي خارجي عمل مي‌كنند. آنچه روي مي‌دهد نه از روي تصادف، نه بر حسب ابتكار لحظه‌اي و نه از اراده مستقل افراد نتيجه مي‌شود. همه چيز از قبل طراحي شده، نمايشنامه روي كاغذ آمده و كارگردان و مؤلف اصلي آن، همان قدرت‌هاي خارجي، سرنخ‌ها را به دست دارند. با اين ديدگاه كاري كه براي تفسيرگر سياسي مي‌ماند اين است كه معلوم كند كدام قدرت خارجي كدام بازيگر روي صحنه را در اختيار خود دارد. من اين شيوه تفكر را "شيوه پارانويايي" (تشويش و هراس از توطئه مخفي ديگران عليه خود) در فرهنگ سياسي ايران نام گذاشته‌ام.[4]

با اين تعريف مي‌توان موافق بود. قطعاً چنين تفكر ساده و عاميانه‌اي نمي‌تواند مورد پذيرش هيچ محقق جدّي باشد؛ و بي‌شك چنين نگاهي در انديشه سياسي معاصر ايران، و نيز در تاريخنگاري معاصر ايران، حضور دارد. ولي زماني كه آقاي آبراهاميان به ذكر مصاديق مي‌پردازد، چارچوب مطلق‌گرايانه فوق را بر برخي پديده‌هاي تاريخ معاصر ايران چنان تطبيق مي‌دهد كه گويي "عامل توطئه" در اين حوادث هيچ نقشي نداشته است؛ و در نتيجه گويي ايرانياني كه در اين حوزه قلم زده‌اند همگي به نوعي "پارانوياي سياسي" مبتلا بوده‌اند؛ هيچ واقعيت عيني آنان را برنينگيخته است و در نگاه بدبينانه آنان هيچ هسته‌اي از واقعيت مندرج نيست.

نمونه بارز اين انطباق نامعقول را در مسئله نقش كانون‌هاي اطلاعاتي غرب در فعاليت حزب توده ايران، در سال‌هاي 1320-1332، مي‌يابيم.

اندكي پس از سقوط رضا شاه، در مهرماه  1320 حزب توده ايران تأسيس شد و به‌تدريج تمايلات شوروي‌گرايانه و كمونيستي خود را آشكار كرد. اين حزب يكي از مهم‌ترين پديده‌هاي تاريخ معاصر ايران است كه به‌رغم انبوه نوشتار منتشرشده و اسناد فراوان موجود در آرشيوهاي ايراني و غيرايراني هنوز تاريخچه جامع و مستندي از آن عرضه نشده است. اين فرضيه كاملاً معقول است كه در دوران آغازين جنگ سرد و با توجه به حضور فعال سازمان‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده آمريكا در ايران، به عنوان يكي از مهم‌ترين عرصه‌هاي مقابله غرب با گسترش كمونيسم، حزب توده آماج جدي‌ترين فعاليت‌هاي اطلاعاتي سرويس‌هاي فوق باشد. اهميت ژئوپولتيك ايران در آن سال‌ها بر هيچ تحليل‌گر سياسي پوشيده نيست. اگر اين پيش‌فرض را منتفي بدانيم درواقع بدان معناست كه در تحليل رويدادهاي معاصر ايران هيچ جايگاهي براي سرويس‌هاي اطلاعاتي غرب قائل نباشيم.

برخي از ابعاد تاريخ حزب توده- مانند نقش مصطفي فاتح مدير ايراني شركت نفت انگلستان و ايران[5] در تأسيس آن در چارچوب جبهه ضد فاشيستي سال‌هاي جنگ جهاني دوّم، عملكرد آن در قبال جنبش ملّي شدن صنعت نفت و جبهه ملّي ايران و تضعيف دولت دكتر مصدق از طريق دامن زدن به هراس از سلطه كمونيسم، انفعال آن در ماجراي كودتاي 28 مرداد 1332، و كشف سريع و ساده سازمان نظامي آن در سال‌هاي پس از كودتا- موجب پيدايش فرضيه‌هايي شده و فقدان تحليل مستند و علمي از اين حوادث برخي اغراق‌ها و سطحي‌نگري‌ها را رواج داده است. پژوهشگر تاريخ معاصر ايران نمي‌تواند با نگاه پارانويايي كه سرنخ حزب توده را، به ‏رغم پيوندهاي عميق آن با اتحاد شوروي، به دست "انگلستان" مي‌بيند موافق باشد؛ ولي نمي‌تواند بر اين فرضيه چشم پوشد كه كانون‌هاي اطلاعاتي غرب براي نفوذ در حزب توده تلاش جدّي داشتند، بعضاً در اين زمينه موفق بودند و بعضاً تحركات اين حزب را به سمت اهداف خود سوق دادند. اين فرضيه‌اي كاملاً منطقي است كه داده‌هاي عيني كافي براي جدّي گرفتن آن در دست است. و اتفاقاً همين داده‌ها، و اغراق و سطحي‌نگري و فقدان روش‌شناسي علمي در تفسير آن، نگاه پارانويايي فوق را آفريده است. بنابراين، محقق تاريخ معاصر ايران نمي‌تواند يكسره به فرضيات رايج در اين زمينه، هرچند اغراق‌آميز، بي‌اعتنا باشد و وظيفه اوست كه به تبيين ريشه‌هاي پيدايش و گسترش اين نگاه بدبينانه و سنجش ميزان صحت و سقم آن بپردازد.

تا زماني كه اسناد كافي براي ارزيابي ماهيت برخي رويدادهاي مهم تاريخ معاصر ايران در دست نباشد، راه براي انواع تحليل‌ها و فرضيه‌سازي‌هاي معقول و نامعقول، واقع‏گرايانه و پنداربافانه، هموار خواهد بود. فقدان اسناد قدرت‌هاي خارجي در اين زمينه مانع اصلي دستيابي به تصوير واقع ‏گرايانه از رويدادهاي دو سده اخير ايران است.

در مركز اسناد ملي بريتانيا[6] اسناد عمليات پنهاني در ايران در دسترس محققان نيست. براي نمونه، در مركز اسناد فوق حدود 14 هزار برگ سند سال 1921 ميلادي مربوط به سفارتخانه تهران (زمان كودتاي رضاخان و سيد ضياءالدين طباطبايي) در دسترس محققان است. اين فقط اسناد مربوط به وزارت امور خارجه است. اسناد وزارت جنگ، وزارت مستعمرات و وزارت امور هندوستان و حكومت هند بايد جداگانه بررسي شود. در اين زمان، امور اطلاعاتي ايران توسط حكومت هند اداره مي‌شد و مكاتبات دولتي انگليس در اين زمينه صراحت دارد. به‌علاوه، بخشي از اسناد سال 1921 وزارت امور خارجه، طبق ضوابط تأخير در انتشار اسناد خاص، هنوز در دسترس عموم قرار نگرفته است. و مهم‌تر از همه، بخشي از همين اسناد علني شده مخدوش است و قسمت‌هاي اطلاعاتي آن در اصل سند كاملاً سياه شده و سند، اگر نسخه‌اي ديگر از آن موجود نباشد، براي هميشه معدوم شده. نمونه‌اي از اين اسناد مخدوش فقط در جعبه شماره FO 371 / 6405 (شامل 218 برگ سند) عبارت است از سند شماره 88 (گزارش سياسي كه 6 سطر اخبار اطلاعاتي آن كاملاً سياه شده و ناخواناست) و اسناد شماره‌هاي 93، 104 و 161 كه هر سه نيمه مخدوش‌ است.[7] دکتر محمدقلي مجد، پژوهشگر ايراني و استاد دانشگاه مقيم واشنگتن، مي‌گويد:

در انگلستان [در مقايسه با آمريكا] مسئله كاملاً فرق مي‌كند. در اين كشور قانون آزادي اطلاعات وجود ندارد. دولت بريتانيا مي‌تواند اسناد را همچنان در حالت طبقه‌بندي‌شده نگه دارد و تنها اسناد گزيده و دستچين شده را در اختيار محققين قرار دهد. به‌علاوه، امكان اقامه دعوي محققان عليه دولت به‌خاطر علني نكردن اسناد تاريخي نيز وجود ندارد. به اين دليل، دستگاه‌هاي دولتي بريتانيا مي‌توانند تا هر وقت كه بخواهند اسناد را در حالت طبقه‌بندي‌شده نگه دارند و از انتشار آن خودداري كنند. يك نمونه چشمگير و مهم، اسناد وزارت جنگ و اسناد نظامي انگليس در رابطه با ايران سال‌هاي 1914-1921 است. اين اسناد هنوز در حالت طبقه‌بندي‌شده قرار دارند و اعلام شده كه تا پنجاه سال ديگر، يعني تا سال 2053، علني نخواهند شد. حتي اگر اين پنجاه سال نيز طي شود، هيچ تضميني وجود ندارد كه اين اسناد حتي در آن زمان نيز علني شوند. در اينجا، انسان حيران مي‌شود كه انگليسي‌ها مي‌خواهند چه چيزي را پنهان كنند؟ من حدس مي‌زنم كه در سال 2053 نيز تنها اسناد بسيار محدود و كم‌ارزش و بي‌خاصيت در دسترس محققان قرار خواهد گرفت. ولي عملاً تمامي كتبي كه تاكنون درباره تاريخ ايران در دهه‌هاي اوّل قرن بيستم نوشته شده، مبتني بر اسناد انگليسي است و روايت انگليسي از حوادث را منعكس مي‌كنند.[8]

بهره‌گيري از اسناد اطلاعاتي در تاريخنگاري پديده‌اي كاملاً نو و مولود فضاي سياسي دو دهه اخير است. مبارزه پژوهشگران براي دستيابي به اسناد اطلاعاتي بريتانيا از دهه 1980 آغاز شد و در دهه 1990 برخي اسناد پنهان به‌تدريج در دسترس آنان قرار گرفت. نگارنده در سال 1369 شرحي درباره پيشينه اين امر به دست داد و چنين نوشت:

در پرتو چنين فضاي نويني است كه براي نخستين بار در تاريخ بريتانيا به‌تدريج زوايايي از تاريخ پيچيده و پنهان سرويس‏هاي اطلاعاتي و امنيتي و فني انگليس آشكار مي‌شود و خود سرويس ‏ها مجبور مي‌شوند براي استتار گذشته خود به تدوين و نشر تاريخ‌هاي رسمي دست بزنند.[9] معهذا، اين گلاسنوست انگليسي تنها در آغاز راه است و هنوز تا افشاي اسناد مداخلات اطلاعاتي بريتانيا در ساير كشورها، و به‌ويژه در ايران، فرسنگ‌ها فاصله دارد.[10]

در سال‌هاي اخير، اين "گلاسنوست انگليسي"،[11] هر چند به كندي، به پيش مي‌رود. در اواسط ژوئيه 1993 براي نخستين بار اجازه داده شد تا از چهره رئيس سرويس اطلاعات داخلي بريتانيا (MI-5)، خانم استلا رمينگتون،[12] براي درج در مطبوعات تصويري منتشر شود.[13] اكنون اينتليجنس سرويس بريتانيا(MI-6) "وجود" دارد و برخلاف گذشته دولت بريتانيا منكر موجوديت آن نيست؛ و نام رئيس آن در مطبوعات درج مي‌شود هر چند هنوز نيز نمي‌توان به تصويري از چهره رئيس سرويس اطلاعات خارجي بريتانيا (ام. آي. 6) دست يافت.[14] ارائه اسناد اطلاعاتي به مركز اسناد ملي بريتانيا از سال 1993 آغاز شده است. ولي، همانگونه كه پيش‌بيني مي‌شد، اين روند هنوز «تا افشاي اسناد مداخلات اطلاعاتي بريتانيا در ساير كشورها، و به‌ويژه در ايران، فرسنگ‌ها فاصله دارد.»

بي‌ترديد، اسناد انگليس غني‌ترين مجموعه‌ موجود در جهان براي پژوهشگران تاريخ معاصر است و بي‌ترديد تاريخنگاري معاصر ايران به اين مجموعه سخت نيازمند است؛ ولي قطعاً اين مجموعه "معجزه" نمي‌كند و با توجه به پنهانكاري سنتي "انگليسي‌ها"[15] نمي‌توان انتظار داشت كه اسناد رازآميزترين تحولات دو سده اخير ايران را در طبق زرّين به مورخ اهدا كند؛ ولي محقق سخت‌كوش، هشيار و دقيق مي‌تواند از درون اسناد موجود به اسرار مدفون گذشته نقب زند.

معروف است كه آمريكايي‌ها در انتشار اسناد اطلاعاتي و امنيتي خود از سيستم بازتري برخوردارند؛ ولي در عمل حتي در اينجا نيز ارائه اسناد با دقت صورت مي‌گيرد و هيچگونه گشاده‌دستي در كار نيست. براي نمونه، در شرايطي كه اسناد اطلاعاتي آمريكا درباره برخي از حوادث بغرنج دوران جنگ سرد انتشار يافته، اسناد سيا درباره حوادث سال‌هاي 1330-1332 ايران سرنوشتي عجيب داشته است.

در سال 1993، جيمز وولزي، رئيس وقت آژانس مركزي اطلاعات آمريكا (سيا)، انتشار قريب‌الوقوع اسناد مربوط به نقش سيا در كودتاي 28 مرداد 1332 ايران را وعده داد. طبق اين وعده، اسناد فوق بايد در سال 1994 انتشار مي‌يافت. مدت ها گذشت و خبري نشد. اخبار بعدي حكايت از آن داشت كه به علت فشار كاركنان عملياتي سيا، كه خود را حافظ اسرار تاريخي مي‌دانند، انتشار اين اسناد به زماني نامعلوم موكول شده است. دو سال بعد، در يك گزارش خبري منتشره در نيويورك تايمز چنين مي‌خوانيم:

مقام‌هاي سيا، با وجود گذشت بيش از دو سال، كماكان با عدم اطمينان از زمان دقيق انتشار اين اسناد سخن مي‌گويند. پريبا، كه از سال 1962... تحليل‌گر اسناد محرمانه است، همراه با يك تيم كارشناسي ويژه در حال بررسي اين اسناد است. وي گفته است كه 60 هزار صفحه از پرونده خليج خوك‌ها و 20 هزار صفحه از پرونده گواتمالا مورد مطالعه قرار گرفته و سانسور شده است و احتمالاً طي سال جاري انتشار خواهد يافت. به گفته وي، بررسي پرونده‌هاي مربوط به ايران مدت بيشتري طول خواهد كشيد... پريبا ابراز اميدواري كرده است كه اقدام‌هاي لازم براي انتشار اسناد سيا هرچه سريع‌تر انجام شود... جان دويج، رئيس جديد سيا كه از حاميان انتشار سريع اين اسناد است... نيروهاي انساني و دستگاه‌هاي كپي‌برداري را دو برابر كرده و [بودجه آن را] به نزديك دو ميليارد دلار رسانيده است. وي همچنين قابليت تاريخدانان خارج از سيا را، كه در ارتباط با كنار گذاردن اسناد محرمانه فعاليت مي‌كنند، دو برابر كرده است.[16]

نيويورك تايمز در پايان نوشت: «عده اندكي در اين آژانس [در زمينه انتشار اسناد] جدي هستند، اما موانع عمده‌اي وجود دارد كه مانع چيره شدن آن‌ها شده است.» اين «موانع عمده» در راه مكتوم داشتن اسناد عمليات مخفي دوران جنگ سرد، از جمله اسناد مربوط به ايران، چيزي نيست جز تمايل روزافزون محققان و افكار عمومي به آگاهي از حوادث پنهان آن دوران.

معهذا، و پس از گذشت چهار سال انتظار، سرانجام خبر حيرت‌انگيز امحاء اين اسناد منتشر شد. در مه 1997 روزنامه نيويورك تايمز خبر داد كه اسناد سيا درباره كودتاي 28 مرداد 1332 ايران از ميان برده شده و هيچگاه در اختيار محققين قرار نخواهد گرفت. نيويورك تايمز مي‌نويسد:

يك مورخ آمريكايي كه براي بررسي يازده مورد عمليات سري سيا، از جمله كودتا در چند كشور، به مقر اين سازمان رفته بود، اسناد كودتاي 28 مرداد را، كه توسط سيا طرح و اجرا شده بود، در جاي خود نديد. مقام‌هاي سيا پريروز تاييد كردند كه اين اسناد را به اين دليل كه قفسه‌ها را پر كرده بود آتش زده‌اند. اين خبر بهت و حيرت محافل سياسي و مورخان را برانگيخته است كه سال‌ها در انتظار انتشار اسناد مربوط به موفق‌ترين كودتاي سيا بودند كه در ايران انجام شد... سخنگوي سيا از اين‌كه اسناد تاريخي كودتاي 28 مرداد از ميان رفته تلويحاً اظهار تاسف كرده است.[17]

با اين توضيحات، زماني كه ادعاي آقاي آبراهاميان را در 13 سال پيش مي‌خوانيم كه گويي ايشان «حدود 20 سال» در اسناد انگليسي تحقيق كرده و سندي درباره نفوذ سرويس ‏هاي اطلاعاتي غرب در حزب توده نيافته؛ و بالاتر از آن ميزان اطلاع اين سرويس ‏ها از فعاليت حزب توده را كمتر از يك فرد عادي «آگاه از سياست» يافته است بايد حيرت‌زده شويم. اين حيرت از جمله از اينروست كه اين محقق تاريخ معاصر ايران پس از «سال‌ها كار با اسناد آرشيوهاي خارجي» هنوز اين نكته بديهي را درنيافته كه اسناد سرويس ‏هاي اطلاعاتي را در ميان اسناد ديپلماتيك نمي‌توان يافت و گزارش غلط و غير دقيق فلان كارمند كم‌دانش سفارت آمريكا يا انگليس را نمي‌توان دال بر ميزان اطلاع كانون‌هاي اصلي درگير در عمليات مخفي در ايران دانست. و عجيب‌تر اين‌كه ايشان، در اين دوران طولاني، هيچ قرينه‌اي دال بر سانسور اسناد درآرشيوهاي انگليس نيافته‌اند! آبراهاميان اين ادعاي عجيب خود را مصداقي بارز بر سيطره "توهّم توطئه" بر انديشه سياسي ايرانيان مي داند:

من حدود بيست سال روي بايگاني‌هاي دفتر امور خارجه انگلستان تحقيق كرده و در اين جستجوها هميشه كنجكاو بوده‌ام كه بدانم نوع همكاري يا حتي نفوذ داخلي انگليسي‌ها در سازمان‌هاي سياسي ايران دقيقاً چه بوده است. در اين تحقيقات هيچ نوع همكاري با حزب توده ديده نمي‌شود كه اين براي من تعجبي نداشت. اما تعجب اين‌كه حتي مداركي در مورد نفوذ مخفيانه در تشكيلات حزب توده هم وجود ندارد. كارمندان انگليسي، در اسناد خصوصي و محرمانه، غالباً از اين شكايت مي‌كنند كه هنوز نتوانسته‌اند به داخل كادرهاي اصلي حزب توده نفوذ كنند با آن‌كه همه سعي‌شان را هم كرده بودند.

سازمان‌هاي اطلاعاتي آمريكايي هم در اين زمينه كوشش‌هايي مشابه كردند بدون آن‌كه به جايي برسند. يكي از مواردي كه مي‌تواند نشاندهنده شيوه عملكرد توطئه‌گرانه شبكه‌هاي جاسوسي آمريكايي و نيز عدم موفقيت آنان باشد، يادداشت اخيراً منتشر شده‌اي است كه در سال 1950 درباره رهبري حزب توده نوشته شده است... بر اساس اين مدارك بسيار محرمانه، رهبران واقعي حزب توده افراد شناخته‌شده‌اي چون اسكندري، يزدي، بهرامي و ديگران نبودند بلكه يك هسته مخفي كوچك از كمونيست ‏هاي كهنه‌كار كه در شوروي مخفي بودند حزب را اداره مي‌كردند و اين هسته تشكيل مي‌شد از سلطان‌زاده، مرتضي علوي (برادر بزرگ علوي) و محمد فرخي شاعر. تصور كنيد در سال 1950 هر فرد آگاه از سياست مي‌دانست كه فرخي در سال 1940 در زندان رضاشاه كشته شده و سلطان‌زاده و مرتضي علوي در تصفيه‌هاي استاليني همان سال‌ها از ميان رفته بودند. تئوري توطئه باعث مي‌شود كه قدرت خارجي آگاه به همه چيز بنظر برسد، حال آن‌كه در حقيقت ناآگاهي آن‌ها نسبت به ايران نمي‌توانست بيشتر از اين باشد.[18]

آبراهاميان با همين روش، نتيجه‌گيري مغشوش از اصلي معقول، به خاطرات ارتشبد حسين فردوست، كه دغدغه اصلي او در ارائه اين نظرات است، مي‌پردازد. او در يك پاراگراف كوتاه فهرستي از "توطئه‌پنداري ‏هاي" فردوست رديف مي‌كند و در اين ميان برخي از مباحث بغرنج‌ و قابل بررسي‌ در تاريخنگاري معاصر ايران را با صدور يك حكم قاطع چند سطري "پارانوياي سياسي" مي‌خواند.

قسمت سوّم


1.  كارل پوپر، حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام، تهران: انتشار، 1363، ص 425.

2.  پوپر خود به خاندان‌هاي عضو اليگارشي يهودي تعلق دارد و لذا دفاع او از «ريش سفيدان فهميده كوه صهيون» عجيب نيست. تبار او به ولف پوپر مي رسد كه در اوايل سده هفدهم ميلادي ثروتمند و رباخوار بزرگ شهر كراكو بود. او همان كسي است كه سباستيان ميچنكسي، استاد فلسفه دانشگاه كراكو، در رساله آئينه پادشاهي لهستان وي را به عنوان «يهودي خونخوار» معرفي نمود. در حوالي نيمه سده هيجدهم يكي از اعقاب ولف پوپر فوق، كه اين نيز ولف پوپر نام داشت، از سوي فرانتس اوّل، امپراتور روم مقدس و شوهر ماري ترز ملكه اتريش، متصدي گردآوري ماليات كشور بوهم بود. سِركارل رايموند پوپر از جانب مادري به خاندان زرسالار لاندائو تعلق دارد كه چون پوپر از خاندان‌هاي نامدار عضو اليگارشي يهودي است.

3.  يرواند آبراهاميان، "فكر توطئه‌چيني در فرهنگ سياسي ايران"، كنكاش (چاپ خارج از كشور)، دفتر هفتم، تابستان 1369، صص 95-104.

4.  همان مأخذ، صص 95-96.

5.  Anglo- Iranian Oil Company

6.  Public Record Office (PRO)

در 2 آوريل 2003 سازمان فوق و كميسيون دستنوشته‌هاي تاريخي (HMC) ادغام شده و به سازمان واحدي به‌نام "آرشيو ملّي" (The National Archives) بدل شدند. آدرس اينترنتي اين سازمان جديد چنين است:

http://www.nationalarchives.gov.uk

7.  بررسي نگارنده در مركز اسناد ملي بريتانيا (1372).

9.  از جمله بايد به كتاب‌هاي "نيجل وست" در زمينه تاريخ سرويس ‏هاي اطلاعاتي بريتانيا اشاره نمود. "نيجل وست" نام مستعار روپرت الاسون (Rupert Allason) است. (The Economist, July 24th-30th 1993, p.37)

10.  ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوم: جستارهايي از تاريخ معاصر ايران، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1369، صص 20-21.

11.  مجله اكونوميست سه سال پس از من، در شماره 24-30 ژوئيه 1993، اصطلاح "گلاسنوست انگليسي" را براي توصيف همين پديده به كار برد.

12.  Dame Stella Rimmington

استلا رمينگتون اوّلين زني است كه به رياست سرويس امنيت داخلي بريتانيا (ام. آي. 5) رسيد. او در سال‌هاي 1991-1996 در اين سمت بود.

13.  نيوزويك (26 ژوئيه 1993) به اين مناسبت نوشت: «مردم بريتانيا براي نخستين بار در تاريخ 84 ساله ام. اي. 5 توانستند چهره رئيس آن را ببينند. عكس استلا رمينگتون، رئيس اين سرويس اطلاعاتي داخلي، اخيراً در روزنامه سان چاپ شد... پيش از اين... قانون اسرار دولتي حتي چاپ نام رئيس ام. اي. 5 را ممنوع مي‌كرد.»

 

 

14.  هم‌اكنون، در دولت توني بلر، سر ريچارد ديرلاو (Sir Richard Dearlove)، رياست ام. آي. 6 را به‌دست دارد. اخيراً روزنامه گاردين، به‌مناسبت ماجراي مرگ مرموز ديويد كلي، شهودي را كه به كميسيون ويژه بررسي اين ماجرا، به رياست لرد هاتون، فراخوانده شدند، معرفي كرد. در گزارش گاردين تصوير تمامي اين افراد موجود بود بجز تصوير سر ريچارد ديرلاو كه به جاي آن شكل سياه سر يك انسان درج شده بود. بنگريد به:

http://www.guardian.co.uk/hutton/keyplayers/0,13825,1021233,00.html

 

 

15.  در آخرين ويرايش دائرة‌المعارف بريتانيكا (2003) چنين مي‌خوانيم: «برخلاف ايالات متحده آمريكا و اتحاد شوروي پيشين، سازمان‌هاي اطلاعاتي بريتانيا بخش عمده تاريخ سازمان و عمليات خويش را با بالاترين ميزان پنهانكاري مورد محافظت قرار مي‌دهند.»

(“National intelligence organizations: The United Kingdom”, The Encyclopaedia Britannica 2003 Ultimate Reference Suite CD-ROM)

16.  ايران، سه‌شنبه 28 فروردين 1375، ص 10.

17.  همشهري، يكشنبه 11 خرداد 1376، ص 16.

در مقاله "سِر شاپور ريپورتر و كودتاي 28 مرداد 1332" بحث جامع‌تري را به مسئله انتشار اسناد سيا اختصاص داده‎ ام.

18.  آبراهاميان، همان مأخذ، صص 100-101.


Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.