دوشنبه، 13 خرداد 1392/ 3 ژوئن 2013، ساعت 5:30 بعدازظهر

تحولات ترکيه و پيامدهاي احتمالي آن

تظاهرات گسترده در برخي شهرهاي ترکيه، که از روز جمعه 10 خرداد 1392/ 31 مه 2013 آغاز شد، حادثه‌اي قابل تأمل است که نه تنها مي‌تواند موجوديت دولت حزب اسلام‌گراي "عدالت و توسعه" را با مخاطرات جدّي مواجه کند، بلکه اگر به سقوط اين دولت بينجاميد بر فضاي منطقه خاورميانه تأثيرات بنيادين بر جاي خواهد نهاد.

ماجرا چگونه آغاز شد؟

ماجرا نه از اجتماع پارک گزي استانبول، در اعتراض به تخريب درختان پارک کوچک فوق، آن‌گونه که در رسانه‌ها تبليغ مي‌شود، بلکه از جمعه، 3 خرداد 1392/ 24 مه 2013، آغاز شد که دولت رجب طيب اردوغان قانون محدوديت عرضه مشروبات الکلي را تصويب کرد. طبق اين قانون، فروش مشروبات الکلي از ساعت 10 شب تا 6 صبح، و نيز تا يکصد متري مساجد و مدارس، ممنوع اعلام شد.

اين قانون تأثيرات وخيم بر وضع مالي رستوران‫ها و بارها، و گروه کثيري که از طريق توليد و واردات و صادرات و فروش مشروبات الکلي ارتزاق مي‌کنند، بر جاي مي‌نهد و نارضايتي عميق آن بخش از جامعه را، بويژه در شهرهايي چون استانبول و آنکارا، که به گشت‏هاي شبانه در رستوران‫ها و بارها علاقمند يا معتادند، برمي‫انگيزاند. در ترکيه 185 هزار کيوسک مجوز فروش مشروبات الکلي دارند، که مانند کيوسک‏هاي مشابه در ساير نقاط جهان، مشتريان آن‌ها عموماً در اواخر شب خريد مي‌کنند، و درآمد دولت از ماليات بر مشروبات الکلي ساليانه چهار ميليارد و 300  ميليون دلار بوده است. [+، +] و نيز توجه کنيم که ترکيه از نظر توريسم رتبه ششم را در جهان داراست و در سال 2011 حدود 5/ 31 ميليون توريست خارجي از ترکيه ديدن کرده‌اند.

به اين دليل، در آشوب‌هاي چند روز اخير ترکيه شاهد حضور فعال غيرمسلمانان، بويژه يهوديان و ارامنه و يوناني‌ها و کمونيست‌ها، و بخش‌هاي غير دين‌دار جامعه ترکيه و شاغلين در حرفه‌هاي مرتبط با مشروبات الکلي هستيم.

شواهد نشان مي‌دهد که آشوب‌هاي اخير کاملاً سازمان‌دهي شده بود. چهار روز بعد از تصويب قانون محدوديت مشروبات الکلي، در 28 مه 2013، حدود 50  نفر به عنوان هوادار محيط زيست به تحصن در پارک گزي، واقع در کنار ميدان تقسيم، از مراکز مهم توريستي- تجاري استانبول، دست زدند. پارک گزي يکي از کوچک‌ترين پارک‏هاي شهر استانبول است. بهانه معترضين، مخالفت با قطع درختان براي احداث موزه تاريخ نظامي در محل پارک گزي بود. محل کنوني پارک گزي در دوره عثماني مرکز نظامي بود و قلعه خليل پاشا نام داشت. اين مکان در دوران آتاتورک به اوّلين استاديوم فوتبال ترکيه و بعدها، با مخروبه شدن آن، به فضاي سبز بدل شد. در 16 سپتامبر 2011 شوراي محله بيوگلو، محله‫اي که ميدان تقسيم در آن واقع است، تصويب کرد که محل پارک گزي به موزه تاريخ نظامي تبديل شود و در کنار آن مرکز تجاري (مال) نيز بنا شود. از سال‌ها پيش در ميدان تقسيم و پارک گزي دو برج بزرگ تجاري (مال) وجود داشت.

اعتراض به احياء موزه خليل پاشا در محل پارک گزي از همان آغاز رنگ و بوي سياسي داشت و کاملاً روشن بود که هدايت آن در دست نيروهاي سياسي مخالف دولت است. اردوغان، در سخنان 28 مه در جمع فراکسيون حزب عدالت و توسعه AKP در مجلس، حزبي که اردوغان بنيان‌گذار آن است، با لحني تند عليه آتاتورکيسم سخن گفت و آتاتورک و دوست صميمي او، عصمت اينونو، را، بدون ذکر نام آن‌ها، «دو دائم‌الخمر» ناميد. * اردوغان گفت: «قانوني را که دو دائم‌الخمر وضع کرده‌اند محترم مي‫شمريد، چرا قانوني را که مبتني بر دين است رد مي‌کنيد؟» روزنامه حريت، که داراي گرايش‌هاي آتاتورکيستي و متعلق به آيدين دوغان، [+] ميلياردر ترک، است، در 29 مه مقاله‌اي منتشر کرد با عنوان "سياستمداران ترک پس از سخنان نخست‌وزير مي‌پرسند: دو دائم‌الخمر کيستند." [+]

در اين مقاله واکنش تند سياستمداران هوادار آتاتورک درج شده بود با عباراتي مانند «شرم بر اردوغان». بايد بيفزاييم که اردوغان پيش‌تر به جرم قرائت شعري توهين‌آميز عليه مصطفي کمال پاشا (آتاتورک) به ده ماه زندان محکوم شده بود. در کشوري که بر بنيان قانون اساسي مصطفي کمال و عصمت اينونو بنا شده، سخنان اخير اردوغان مي‌تواند براي مخالفان دستاويز قانوني برکنار کردن نخست‌وزير را از مجاري قضايي فراهم آورد و يا حداقل تحرکات احتمالي کودتايي نظاميان را موجه کند.

پليس محلي در 28 مه اجتماع 50  نفره معترضين پارک گزي را با گاز اشک‌آور متفرق کرد ولي روز بعد، 29 مه، اجتماع با وسعت بيش‌تر برگزار شد و اين بار احزاب سياسي مخالف اردوغان بطور علني وارد صحنه شدند. بهانه آن‌ها سخنان روز قبل اردوغان درباره «دو دائم‌الخمر» بود. گورسل تکين، قائم‌مقام حزب جمهوري‌خواه خلق CHP ، حزب آتاتورک و اينونو که در دوران آتاتورک تنها حزب ترکيه بود، جان بونومو، خواننده معروف يهودي ترکيه، و چند بازيگر معروف سينما در اين اجتماع حضور داشتند. اين اجتماع با پوشش گسترده خبري همراه بود.

از صبح پنج‫شنبه 9 خرداد 1392/ 30 مه 2013 پليس تلاش اوّليه را براي متفرق کردن اجتماع پارک گزي آغاز کرد. پوشش خبري به اوج رسيد و بتدريج فضاي ميدان تقسيم حال و هواي ميدان تحرير قاهره را پيدا کرد.

جمعه، 10 خرداد/ 31 مه، به دليل دخالت خشن پليس حوادث ميدان تقسيم استانبول انعکاس وسيع جهاني يافت. پليس از گاز اشک‌آور و ماشين آب‫پاش براي متفرق کردن اجتماع استفاده کرد. ادعا شد که در اين ماجرا حدود يکصد نفر زخمي شده‌اند. ولي صدمات جدّي نبود. تنها دست دو نفر شکست و تعداد دستگيرشدگان 63 نفر گزارش شد.

روز جمعه، دامنه تظاهرات به آنکارا و ازمير نيز کشيده شد. در آنکارا تظاهرات وسيع‌تر بود. پليس از هليکوپتر براي پرتاب گاز اشک‌آور استفاده کرد و درگيري پليس و تظاهرکنندگان تا پاسي از شب ادامه داشت. در تظاهرات جمعه ازمير بيش از ده هزار نفر شرکت داشتند و شعارهايي عليه اردوغان سر مي‌دادند.

در روزهاي بعد تظاهرات اوج گرفت. گفته مي‌شود در استانبول و آنکارا حدود يکهزار نفر مجروح شده‌اند و گزارش‌هايي دال بر رفتار خشن پليس پخش مي‌شود. **

بدينسان، ترکيه از روز جمعه ناگهان به مهم‌ترين کانون خبري جهان بدل شد و تحولات ترکيه توجه ناظران و تحليل‌گران سياسي را برانگيخت.

ارگنه کن و جايگاه آن در تحولات ترکيه

در تحليل تحولات اخير ترکيه عاملي که بايد مورد توجه اکيد قرار گيرد حضور شبکه پنهان و مقتدري در ترکيه است که با نام ارگنه کن شناخته مي‌شود.

نام ارگنه‫کن Ergenekon ، يا ارگنه قون، برگرفته از اسطوره‌هاي مغولي مندرج در جامع‌التواريخ است که بنيان‌گذاران پان‌ترکيسم، مانند احمد وفيق پاشا و ضياء گوکالپ، در نيمه دوّم سده نوزدهم و اوائل سده بيستم ميلادي اخذ کردند؛ و گويا نام دره ‏اي است در کوه‌هاي آلتاي که خاستگاه قوم ترک بوده است.

سازماني که بنام ارگنه‫کن شهرت يافته از نيمه اوّل دهه 1950 ميلادي در چارچوب طرح سازمان اطلاعاتي پيمان ناتو در ترکيه ايجاد شد. اين شبکه بخشي از يک پروژه سرّي و فراگير بود بنام "استي بيهايند" Stay Behind که علاوه بر اروپاي غربي کشورهايي چون ترکيه و ايران و يونان و حتي کشورهاي اسکانديناوي را در برمي‌گرفت و هدف از آن ايجاد هسته‌هاي مقاومت، يا "ارتش سرّي"، براي مقابله با اشغال احتمالي توسط اتحاد شوروي بود. هدايت اين عمليات را جرج کندي يانگ، قائم‌مقام سابق ام. آي. 6 و رئيس سازمان اطلاعاتي ناتو به دست داشت.***

براي مثال، شبکه استي بيهايند در سوئد "اسويبورگ" Sveaborg ناميده مي‌شد و در دهه 1950 حدود يکهزار عضو زبده داشت که بسياري ‏شان عضو نيروهاي مسلح سوئد بودند. هدايت اين شبکه سوئدي با فردي بنام اتو هالبرگ Otto Hallberg بود. در نيمه نوامبر 1953 ويليام کلبي، که در سال‌هاي 1951-1953 رئيس ايستگاه سيا در استکهلم بود، به خبرگزاري سوئدي تي. آي. گفت که او در تأسيس يک جنبش مسلح ضد کمونيستي در اسکانديناوي نقش داشته است. در 1953، کمي پس از خروج کلبي از استکهلم، مقامات سوئدي اتو هالبرگ را دستگير کردند به اتهام ايجاد يک سازمان نظامي غيرقانوني. معهذا، پس از تحقيقاتي که کاملاً محرمانه ماند، آزاد شد و اتهامات بطرز اسرارآميزي رفع شد. پرونده‌هاي اين ماجرا به‌دليل امنيت عمومي غيرقابل دسترسي است.

اين شبکه در بلژيک "گلايو" نام داشت، در يونان "شيپ اسکين" Sheepskin و در ايتاليا "گلاديو". در پي فشار حقوق‌دانان ايتاليا براي افشاي راز ترورهاي سياسي بيست ساله اخير اين کشور و ارائه يک سند سرّي به پارلمان ايتاليا، در 24 اکتبر 1990 جوليو آندروئوتي، نخست‌وزير، مجبور شد در مجلس حضور يابد و به وجود شبکه‌اي بنام "گلاديو" اعتراف کند که از سال 1956 توسط سيا و ام. آي. سيکس در ايتاليا ايجاد شده است. آندروئوتي در معرفي اين سازمان گفت: «اين شبکه مخفي متشکل از شهرونداني است که با وسواس خاص انتخاب و براي خرابکاري، تبليغات و جنگ‌هاي چريکي آماده شده‌اند.» طبق اظهارات آندروئوتي، اين شبکه بمنظور مقابله با اشغال احتمالي قاره اروپا توسط اتحاد شوروي شکل گرفت و تا بدانجا گسترش يافت که «هم‌اکنون» هزاران زن و مرد ايتاليايي در آن به فعاليت مشغول‌اند. روزنامه‌نگاران بعداً کشف کردند که گلاديو از راست‌گرايان افراطي و اعضاي مافيا براي خرابکاري بنام چپ استفاده مي‌کرده است. و روشن شد که بسياري از اقداماتي که گروه چپ‌گراي معروف ايتاليا، بنام بريگاد سرخ، [+] انجام داده، از جمله ربودن و قتل آلدو مورو، [+] نخست‌وزير پيشين ايتاليا در 9 مه 1978، کار نفوذي‌هاي گلاديو در بريگاد سرخ بوده است. يکي از مأموران سابق ناتو گفته است: در ايتاليا اينتليجنس سرويس بريتانيا به ايجاد واحدهاي نظامي مخفي کمک مي‌کرد. اين سرويس صدها نفر را در بريتانيا و سارديني آموزش نظامي داد و شبکه استي بيهايند در ايتاليا گسترش يافت و تعداد اعضاي آن به حدود 12 هزار نفر رسيد.

دولت ترکيه، برغم عضويت در ناتو، وجود اين شبکه سرّي را در خاک خود بکلي  منکر بود. سرنخي از اين شبکه در 12 مه 1972 به دست آمد زماني که گروهي در حال شکنجه افرادي در ويلاي زيور بيگ دستگير شدند. شکنجه‌گران علناً اعلام کردند که به يک شبکه مخفي ضد چريکي تعلق دارند. در آن روزها اين بحث علني شد و براي چند روزي در مطبوعات مطرح شد که آيا چنين شبکه‌اي وجود دارد يا نه؟ ولي ماجرا به سرعت به فراموشي سپرده شد.

افشاگري‌هاي دهه 1990 درباره شبکه استي بيهايند سبب شد که در ترکيه نيز اين مسئله در معرض توجه قرار گيرد بويژه که ژاک سانتس، نخست‌وزير لوکزامبورگ، در بيانيه مورخ 13 نوامبر 1990 خود اعلام کرد که «سازمان مخفي [استي بيهايند] در ترکيه [نيروي] ضد چريکي ناميده مي‌شود.» آن‫چه روشن شد به شرح زير است:

در سال 1955 ارتش سرّي ترکيه اولين اقدام تخريبي خود را انجام داد و با بمب به خانه آتاتورک در بندر سالونيک (يونان)، که به موزه تبديل شده، حمله برد. دولت و مطبوعات از اين حادثه براي تحريک مردم استفاده کردند و نيروهاي شبکه سرّي فوق به‌عنوان مردم به خانه‌ها، مغازه‌ها و محل کار ارامنه و يونانيان در استانبول حمله بردند و اين اماکن را به آتش کشيدند.

در 27 مه 1960 شبکه ارگنه‫کن يک کودتاي نظامي را سازمان داد. ايالات متحده از قبل از وقوع اين کودتا مطلع بود. رهبر اين کودتا، الپ‌ارسلان ترکس، در ايالات متحده آموزش ديده بود. ولي، او و دوستانش سريعاً  خلع يد و روانه تبعيد شدند. ترکس بعدها رهبري گروه فاشيستي موسوم به حزب عمل ملّي MHP را به دست گرفت.

دومين کودتاي ارگنه‫کن در ترکيه در 12 مارس 1971 رخ داد. بستر انجام اين کودتا را عمليات فريب False Flag Operation فراهم ساخت بگونه‌اي که گويا به زودي ترکيه در کام کمونيسم فرو خواهد رفت:

1- پرچم سرخي بر فراز برج گالاتا در استانبول آويخته شد.

2- کاخ فرهنگي آتاتورک در استانبول به آتش کشيده شد.

3- بمبي در يکي از ايستگاه‌هاي قطار استانبول منفجر شد.

4- بمبي در فرودگاه آتاتورک استانبول منفجر شد؛ و اقدامات مشابه ديگر.

اين حوادث توجيه لازم را براي يورش به نيروهاي انقلابي و روشنفکران ترکيه فراهم ساخت و صدها نفر دستگير و شکنجه شدند.

در سال‌هاي بعد نيز ترکيه صحنه تهاجم گروه‌هاي سازمان‌يافته پنهان است؛ مانند حمله به تظاهرات اوّل ماه مه 1977 که منجر به قتل 36 نفر شد، انفجار بمب در دانشگاه استانبول در 16 مارس 1978 که به مرگ 7 نفر انجاميد، قتل هفت نفر از دانشجويان عضو حزب کارگر ترکيه در خانه‌هاي‏شان در آنکارا در 8 اکتبر 1978، خارج کردن چهار دانشجو از اتوبوس و کشتن آن‌ها با گلوله در استانبول (اکتبر 1978)، قتل دو معلم در 21 دسامبر 1978، حمله به شهر قهرمان مراس (24 و 25 دسامبر 1978). در حادثه اخير 210 خانه و 70 مغازه به آتش کشيده شد و 111 نفر مردند. اين موج سرانجام به کودتاي 12 سپتامبر 1980 ژنرال کنعان اورن، رئيس ستاد ارتش ترکيه، انجاميد که طي آن صد ها نفر کشته و هزاران نفر دستگير و شکنجه شدند. در اين زمان زمام کشور ترکيه در دست کم‫تر از يکصد خاندان بسيار ثروتمند و متنفذ بود که عموماً به فرقه دونمه تعلق داشتند.

حوادث اخير ترکيه و مخاطرات احتمالي

دولت اردوغان ارگنه‫کن را مي‌شناخت و به تلاش‌هاي جنجالي ولي کم‫ثمر براي خنثي کردن آن دست زد. اوج اين تلاش‌ها به دادگاه کشانيدن و محاکمه ژنرال اورن، به دليل کودتاي 1980، بود. معهذا، بنظر مي‌رسد اهميت و اقتدار اين شبکه، و حاميان قدرتمند آن در غرب، و نيز جايگاه بي‌رقيب اين شبکه در اقتصاد ترکيه را به خوبي نشناخته است. تلاش اردوغان براي ارائه چهره‌اي مطلوب از خود به کانون‌هاي زرسالار جهاني، از طريق همراهي با طرح‌هاي مداخله‌گرانه آنان در سوريه، عملاً دست او را براي مبارزه با ارگنه‫کن بست. اين تناقضي آشتي‫ناپذير است که در سياست و عمل دولت اردوغان وجود دارد. آيا اردوغان نمي‌دانست آنان که در پي ايجاد خاورميانه جديد هستند، نه به سوريه رحم مي‌کنند نه به ترکيه؟ و آيا از ياد برده بود 8 فوريه 1919 را که لويي فرانشه دسپري، ژنرال فرانسوي، بطرزي نمادين، سوار بر اسب سفيد، وارد استانبول شد؛ همان‌گونه که پنج سده پيش سلطان محمد فاتح وارد قسطنطنيه شد.

در فضاي کنوني، تنها اتکاء اردوغان بر پايگاه مردمي، البته قابل توجه، خود کفايت نمي‌کند. او بايد سياستي چنان هوشمندانه در پيش گيرد که گذر از اين گرداب خطرناک را ممکن کند. اگر جامعه ترکيه به سوي دو قطبي شدن و پيدايش شکاف فاحش ميان دو بخش اسلام‌گرا و لائيک جامعه پيش رود، اداره امور براي حزب عدالت و توسعه بسيار دشوار خواهد بود. دوقطبي کردن جامعه ترکيه، تعميق روزافزون اين شکاف و از اين طريق فروپاشيدن آن کار کساني است که از سال‌ها پيش نقشه جغرافياي سياسي جديد خاورميانه را ترسيم کرده و در پي تحقق آن‌اند. در اين طرح دولت مستقل کردستان از جايگاهي خاص برخوردار است؛ و شرط تحقق اين طرح تجزيه ترکيه است.

آيا بار ديگر ارتش بعنوان پاسدار آشکار و ارگنه کن بعنوان پاسدار پنهان آتاتورکيسم زمام امور ترکيه را به دست خواهد گرفت و يا اردوغان با تدبير اين موج را از سر خواهد گذرانيد؟ اين پرسشي است که ظرف روزهاي آينده روشن خواهد شد.


* ارتشبد حسين فردوست مي‌نويسد: «آتاتورک يک نظامي تمام عيار بود نه يک سياستمدار... در کنار آتاتورک فردي به نام عصمت اينونو قرار داشت که در زمان جنگ با يوناني‌ها رئيس ستاد لشکر آتاتورک بود و گويا انگليسي‌ها او را از همان زمان در کنار آتاتورک قرار داده بودند تا راهنماي وي باشد. تشخيص انگليسي‌ها اين بود که آتاتورک بدون اينونو مرتکب اشتباهات بزرگ خواهد شد. اينونو فرد جسوري نبود اما سياستمدار زيرکي بود و مغز متفکر آتاتورک محسوب مي‌شد. او در زمان آتاتورک بارها نخست‌وزير شد و تا مرگ آتاتورک کشور را به نام او اداره مي‌کرد. با مرگ آتاتورک اينونو به جاي او رئيس‌جمهور شد و سا‌ل‌ها در اين سمت ماند و بعداً به عنوان رهبر حزب "جمهوريت" به نخست‌وزيري رسيد. اينونو مدت‌هاي طولاني پس از آتاتورک زندگي کرد و در تمام اين مدت اداره کننده واقعي ترکيه بود و در سن قريب به 90 سالگي فوت کرد. افسران ايراني سنتو، به نقل از همکاران ترک خود، تعريف مي‌کردند که آتاتورک در سال‌هاي آخر عمر خود در حکومت دخالتي نداشت و شب تا صبح در کاخ خود عرق مي‌خورد، بطري را لاجرعه سر مي‌کشيد و موقع خواب حتماً مي‌بايست کاملاً مست باشد. کاخ او پر از دختران زيباي ترک بود و آتاتورک هر شب يکي را براي هم‌خوابگي انتخاب مي‌کرد. اين رويه آتاتورک تا زمان مرگش ادامه داشت و ترتيبات لازم را براي اين زندگي او عصمت اينونو مي‌داد و تلاش مي‌کرد که زندگي خصوصي آتاتورک به خارج از کاخ درز نکند.» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 549)

** براي آشنايي با روزشمار وقايع بنگريد به:

http://en.wikipedia.org/wiki/2013_protests_in_Turkey

*** بنگريد به: عبدالله شهبازي، "سيماي خانوادگي جرج کندي يانگ، طرّاح و فرمانده کودتاي 28 مرداد 1332"، مطالعات تاريخي، سال اوّل، شماره اوّل، زمستان 1382، صص 9-57.

http://www.shahbazi.org/pages/young3.htm  


Tuesday, June 04, 2013 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.