سه‌شنبه، اوّل آذر 1390/ 22 نوامبر 2011، ساعت 10:35 صبح

انتقال به زندان عادل ‎آباد

دقايقي پيش به زندان عادل ‎آباد معرفي شدم. از دوستان خداحافظي مي‌کنم تا فرصتي ديگر.


انتقال شهبازي به زندان

دوشنبه، 30 آّبان 1390/ 21 نوامبر 2011، ساعت 6 بعدازظهر

اندکي پيش، با حضور مجدد مأموران در منزل، متوجه شدم که برغم تاريکي شب، بايد به زندان منتقل ‌شوم. آن‌ها که مي‌خواهند از ماوقع به تفصيل مطلع شوند به اينجا مراجعه کنند. [+] در صفحه فوق، سير ماجرا، از آغاز تا امروز، ذيل عنوان «تاريخچه کتاب»، درج شده.

خلاصه اين است:

يک سال و پنج ماه محکوميتي است که به دليل نگارش کتاب «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» (نشر اينترنتي، فروردين 1387، 1461 صفحه) و ملحقات آن، از سوي شعبه 16 دادگاه تجديدنظر شيراز برايم در نظر گرفته.

شاکيان اصلي من عبارتند از سردار عبدالعلي نجفي، فرمانده وقت ناحيه مقاومت سپاه فارس، سرهنگ ابراهيم عزيزي، فرمانده وقت بسيج ناحيه مقاومت شيراز، محمود قوام (وارث و نوه ابراهيم خان قوام‌الملک شيرازي و برادرزاده ملک تاج همسر اميراسدالله علم، نخست‌وزيري که قيام پانزده خرداد 1342 را به خاک و خون کشيد) و چند نفر از عوامل ايشان هر يک به دلايلي.

در کتاب «زمين و انباشت ثروت» نجفي و عزيزي را، در کنار افراد ديگر، به سوءاستفاده از موقعيت شغلي، در مقام فرماندهان سپاه ناحيه مقاومت فارس و شيراز، براي دست‌اندازي به اراضي مردم و مراتع عشاير متهم کردم و محمود قوام را به زدوبند با شرکت احرار فارس براي تصرف مراتع عشاير طوايف ششگانه سُرخي به دليل مجاور بودن با موقوفه امامقلي خان، والي فارس در زمان شاه عباس بزرگ و فاتح هرمز و بنيانگذار مدرسه خان شيراز، که در زمان رضا شاه به نام موقوفه ابراهيم خان قوام، پدر علي قوام (داماد رضا شاه)، ثبت شده است.

سردار نجفي مدتي بعد فرمانده سپاه انصارالمهدي (حفاظت از شخصيت‌ها) شد، چند ماه بعد از اين سمت برکنارش کردند و با تنزل جايگاه در مقام سرپرست تيم حفاظت رئيس‌جمهور قرار گرفت. برغم اين که با مشايي روابط بسيار نزديک برقرار نمود، اخيراً از اينجا نيز برکنارش کردند. سرهنگ عزيزي، برخلاف نجفي، رشد صعودي کرد و هم اکنون استاندار هرمزگان است با آن بندرگاه و گمرکات عظيم و درآمدهاي سرشار. محمود قوام نيز، که در اوائل سال‌هاي 1380 با جيب تهي و وضع اسفناک مالي از لندن به ايران بازگشت و به خانه يکي از فهندژهاي سعدي پناه برد، از طريق فروش غيرقانوني مراتع عشاير سُرخي ميلياردها تومان از شرکت احرار فارس و عده‌اي ديگر گرفت و به کيف و حال خود مشغول شد.

برغم بازتاب وسيع کتاب من و موجي بزرگ که عليه تخريب مراتع ايجاد کرد، هيچ کس متعرض اين گونه افراد نشد. يک سال و پنج ماه زندان "پاداش" اين خدمت بود: نگارش کتابي که کم‌ترين تأثيرش متوقف کردن فرايند وحشتناک و روزافزون تخريب محيط زيست و جنگل‌ها و مراتع فارس بود.

در مراحل رسيدگي در دادسرا و دادگاه بدوي موازين قانوني لازم، مانند استعلام از مراجع ذيربط و احضار شهود، رعايت نشد. به اين ترتيب، در دادگاه بدوي به پنج ماه زندان قطعي و ششصد هزار تومان جريمه محکوم شدم. به رأي صادره اعتراض کردم.

دادگاه تجديدنظر، که حق تشديد رأي دادگاه بدوي را ندارد، به جاي آن که به علل مخففه، مانند شخصيت و خدمات علمي و پيشينه و سوابق من، استناد کند و پنج ماه زندان را به جريمه نقدي بدل نمايد (آن‌گونه که مرسوم است)، ششصد هزار تومان جريمه نقدي را به زندان تبديل کرد که شد يک سال زندان. به اين ترتيب، يک سال زندان به پنج ماه سابق افزوده شد و به هفده ماه زندان محکوم شدم.

از رأي صادره دادگاه تجديدنظر بي‌خبر بودم که بدون رعايت صوري تشريفات قانوني در شامگاه چهارشنبه، 9 آذر 1389، به خانه‌ام ريختند و پس از جستجوي خانه و بردن برخي وسائل شخصي مرا به بازداشتگاه اطلاعات نيروي انتظامي منتقل کردند. نمي‌دانم بازداشت در تاريکي شب (ساعت 6:31 بعد از ظهر) با ريختن ده‌ها مأمور پليس و جستجوي خانه براي محکومي که جرمش فقط و فقط «افترا و نشر اکاذيب و توهين» است، نه بمب گذاري يا قتل يا سرقت مسلحانه يا قاچاق مواد مخدر يا برداشت چند هزار ميليارد توماني از بيت المال و غيره، چه توجيه قانوني دارد؟

فرداي آن روز به دليل بيماري قلبي با رأي کميسيون پزشکي قانوني آزاد شدم. شاکيان متنفذ اعتراض کردند. پرونده به تهران رفت و کميسيون پزشکي قانوني تهران نيز نظر پزشکان شيراز را تأييد نمود.

مدت‌ها در کشاکش با دستگاه قضايي شيراز بودم. در پي درخواست من و پيگيري وکيلم، پرونده به تهران رفت و سرانجام از مجاري مختلف و موثق شنيدم که اجراي حکم متوقف شده و پرونده براي رسيدگي مجدد به شعبه همعرض ارسال شده.

معهذا، ماه‌هاست که تلفن‌هاي مقامات دادسراي شيراز ادامه دارد و همچنان خواستار معرفي من به زندان هستند. تقاضاي ارسال برگه‌اي مکتوب مي‌کنم براي معرفي خود و چيزي به دستم نمي‌دهند. به اين روند مشکوک بودم و تصورم اين بود که خودسرانه عمل مي‌کنند.

اينک، ظاهراً بايد دوره محکوميتم آغاز شود. من بارها زندان کشيده‌ام و اين يکي نيز برايم آموزنده خواهد بود.

مبارک است اين زندان بر محققي زحمتکش که تنها «گناهش» هشدار دادن درباره مفاسد مهلکي بود که همچون گرداب جامعه ايران را به کام خود مي‌کشيد. او زودتر از ديگران ديد اين روزها را که «سونامي فساد» همه جا را فرا گرفته است.

اگر به هشدارهاي دلسوزانه امثال من توجه مي‌شد، به يقين کار به اينجا نمي‌کشيد، فسادهاي چند ميليارد دلاري از درون ديوان‌سالاري برون نمي‌زد و چون امروز در اين گرداب بلا مبتلا نبوديم. افسوس که سرنوشت به گونه ديگر رقم خورده است.

عبدالله شهبازي


حسب حال من و دستگاه قضا

نامه زير را در اوّل آبان 1390 براي رياست دادگستري فارس ارسال کردم:

چو پرده دار به شمشير مي‌زند همه را
کسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند

جناب آقاي دکتر خدائيان، رياست محترم دادگستري استان فارس

با سلام و احترام

اينجانب عبدالله شهبازي، مورخ و نويسنده، به دليل نگارش کتاب «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» (فروردين 1387) حدود سه سال و نيم است بطور دائم با زنجيره‌اي از آزارهاي قضايي مواجهم. اين موارد را شرح مي‌دهم نه فقط براي بيان وضع خود، بلکه براي استحضار جنابعالي و ساير دلسوزان انقلاب و نظام از وضع موجود و بسترهايي که اجازه مي‌دهد صاحبان قدرت و ثروت با بهره‌گيري از نابساماني‌هاي ديوان‌سالاري عريض و طويل قضايي و با تمسک به محمل‌هاي به ظاهر قانوني هر چه مي‌خواهند با جان و مال مردم بکنند. اين وضع من است که نه ضعيفم  نه زبان بسته؛ واي بر آنان که بضاعتي ناچيز براي دفاع از حقوق خود دارند.

همه معترفيم که مهم‌ترين شاخص براي سنجش ميزان سلامت و رشديافتگي يک جامعه وضع دستگاه قضايي آن است. شايد اين نامه تصويري از وضع دستگاهي که حضرتعالي متولي آن شده‌ايد، و البته مي‌دانم وارث گذشتگان‌ايد و در ايجاد اين وضع نقش نداشته‌ايد، به دست دهد و شايد انگيزه‌اي شود براي تأمل جدّي‌تر درباره راه‌کارهاي عاجل براي برون‌رفت از اين وضع.

تدوين و انتشار کتاب «زمين و انباشت ثروت» با عدم واکنش از سوي دستگاه قضايي مواجه نبود. و البته اين واکنش در جهت توجه به مفاد آن براي اصلاح وضع جامعه و مبارزه با مفاسد صورت نگرفت. بعکس، به دليل شکايت شاکيان، که ثروتمند و ذينفوذ بوده و هستند، اينجانب تحت عنوان «تهمت و افترا و نشر اکاذيب و توهين» مورد پيگرد قرار گرفتم و به سرعت و بدون رعايت تشريفات معمول قانوني، مانند دريافت استعلام از مراجع ذيربط يا حتي احضار شهود مورد درخواست براي اثبات مجرمانه بودن ادعاهايم، در دادگاه بدوي به پنج ماه حبس و 600 هزار تومان جريمه نقدي و در دادگاه تجديدنظر، که گويا حق تشديد مجازات دادگاه بدوي را ندارد، به يک سال و پنج ماه زندان محکوم شدم. اين حکم به علت بيماري قلبي اينجانب و نظريه کميسيون پزشکي قانوني شيراز، و در پي اعتراض شاکيان نظريه کميسيون پزشکي قانوني تهران، متوقف ماند ولي هم اکنون با اعلام مکرر و دائم از سوي دادسراي اجراي احکام شيراز مواجهم براي معرفي خود به زندان.

در فضايي که آشکار شدن چهره کريه فساد مالي تار و پود نظام و آرمان‌هاي انقلاب را در معرض چالش‌هاي جدّي قرار داده، زنداني کردن نويسنده‌اي خدوم و زحمتکش، که سال‌ها پيش از سر دلسوزي درباره اين مفاسد بطور جدّي و مستند هشدار داد، برگي افتخارآميز در کارنامه دستگاه قضايي نيست بويژه اگر اين زندان حيات او را در معرض مخاطرات غيرقابل پيش‌بيني قرار دهد که چنين خواهد بود.

بايد بيفزايم که در جريان اجراي اين حکم، در تاريخ 10 آذر 1389، زماني که حتي از قطعي شدن حکم خويش مطلع نبودم، شبانه به خانه‌ام ريختند و بدون داشتن مجوز قضايي براي بازرسي به کاوش دقيق خانه پرداختند گويي جنايتکار متواري يا قاچاقچي مواد مخدر يا مختلس چند هزار ميليارد توماني يافته‌اند. از ساير آزارها و نيز از توهين‌ها و تهمت‌هايي که در برخي روزنامه‌هاي شيراز، حتي از سوي افراد داراي مناصب قضايي، با ذکر نام عليه اينجانب مطرح شد مي‌گذرم.

در مقابل، در سال‌هاي اخير تمامي شکايات اينجانب، از جمله شکايت متقابل به دليل انتشار سي. دي. و وبگاهي با عنوان «شهبازي2» که حاوي زشت‌ترين توهين‌ها به پدر شهيد، خانواده، فرزندان و شخص اينجانب بود، و نيز شکايات مربوط به تعدي و تصاحب اموال موروثي خود و خانواده‌ام، در شعب مختلف دادسراي عمومي شيراز مسکوت مانده و مورد رسيدگي قرار نگرفته. اگر لازم بود مي‌توانم فهرستي بلند از شماره‌ پرونده‌هاي شکايات رسيدگي نشده خود تقديم کنم. اين رويه بيانگر دوگانگي فاحش در اجراي قانون است.

به اين بسنده نشده و تا به امروز در کار پرونده‌سازي و آزار من با محمل‌هاي قضايي هستند. به اين ترتيب، به گمانم بايد مقوله‌اي جديد به واژگان حقوقي ايران افزوده شود بنام «مزاحمت و ايذاء قضايي».

زنداني کردن يک نويسنده و مورخ، به دليل انتشار کتابي در تبيين نحوه کسب ثروت از طريق غارت اراضي دولتي و خصوصي، البته موجه و زيبنده نيست. لذا، آقايان در پي آن‌اند که براي من پرونده‌اي مانند خود درست کنند يعني مرا به سان خويش «مفسد اقتصادي» جلوه دهند. مستمسک ايشان اراضي موروثي خانوادگي من است که البته با تاراج وسيع سال‌هاي اخير توسط کانون‌هاي فوق چيز قابلي از آن براي مادر و خواهران و برادران و بنده و ساير مالکين بر جاي نمانده. معهذا، در قبال همين ارثيه غارت شده نيز اينک در موضع متهم جاي گرفته‌ام زيرا اداره منابع طبيعي فارس بناگاه کشف کرده که اراضي کشاورزي معمور آباء و اجدادي فوق مصداق مرتع و جنگل و لذا متعلق به دولت است برغم قدمت اين اراضي و وجود قنوات و آثار کشت کهن در آن. اين همان سازماني است که يد طولايي در واگذاري اراضي گرانقيمت دولتي به اين و آن فرد قدرتمند دارد حتي اگر آن فرد به يک خاندان سرشناس بهائي- ماسون تعلق داشته باشد و تا چندي پيش دستيار رضا پهلوي، پسر شاه مخلوع، که اينک به لطف برخي آقايان از لندن به ايران بازگشته است. به اين آقا هفتاد هکتار زمين دولتي در سروستان فارس واگذار مي‌کنند و طي تشريفات مفصل، تشريفاتي در حد يک وزير و با حضور فرماندار و مقامات بلندپايه، برايش مراسم کلنگ‌زني برگزار مي‌کنند و در مقابل زمين سنددار کشاورزي موروثي من و امثال مرا دولتي اعلام مي‌کنند. فسادها در اين زمينه چنان عظيم است که بيان آن جز افزودن رنج چيزي براي من و شما ندارد.

نحوه اين پرونده‌سازي‌هاي بغايت غيراخلاقي و زشت و ظالمانه عليه خود را طي نامه‌اي جداگانه تقديم مي‌کنم. در اين نامه جزئيات شرح داده شده است.

انتظار بنده و همه دلسوزان انقلاب و آرمان‌هاي امام راحل اين است که حضرتعالي، در مقام رئيس دادگستري فارس و فردي که به دلايل عديده اميد مي‌رود منشاء تحولي در وضع نظام قضايي استان شويد، به مندرجات کتاب «زمين و انباشت ثروت» رسيدگي کنيد و هم‌زمان مانع از تداوم انتقام‌گيري‌هاي کينه‌توزانه‌اي شويد که سال‌هاست نويسنده اين کتاب را در معرض مخاطرات جدّي قرار داده است.

اگر روزي زنده بودم و شاهد عزمي براي اجراي عدالت، گفتني‌ها را، بسيار بيش از آن‌چه در «زمين و انباشت ثروت» بيان شده، خواهم گفت. به اميد آن روز.

عبدالله شهبازي


ساعت 1 بعدازظهر دوشنبه، 30 آبان 1390/ 21 نوامبر 2011

تا فردا

باش تا صبح دولتت بدمد!

در پي مباحث اخير در صفحه فيسبوکم [+]، امروز ساعت 11:20 صبح با فشارهاي جديد و مراجعه به در منزل براي انتقال به زندان مواجه شدم. فعلا تا فردا فرصت دارم. اگر منتفي شد فبها. اگر نشد طي اطلاعيه اي در سايتم و صفحه فيسبوک اعلام خواهم کرد. متأسفم براي اين وضع. متأسفم براي خيلي چيزها. اگر زندان رفتنم قطعي شد، پيش از آن گفتني ها را خواهم گرفت. اگر فرصت نشد، دوستان لطف کنند و همين کامنت را اطلاع رساني کنند. البته ظاهرا، اگر دوستان عجول نباشند طبق مذاکره تلفني، تا فردا فرصت دارم.


يکشنبه، 29 آبان 1390/ 20 نوامبر 2011، ساعت 4:30 صبح

توضيحات سيد محمود دعايي

درباره مقاله «ابهام در نجف و بيروت»

 

در پي انتشار بخش‌هايي از کتاب در دست تدوين‌ام، با عنوان «سرويس‌هاي اطلاعاتي، فرقه‌هاي رازآميز و ايران»، حجت‌الاسلام و المسلمين سيد محمود دعايي، نماينده ولي فقيه و سرپرست مؤسسه اطلاعات، توضيحاتي ارسال نمودند. اين توضيحات درباره فصلي از کتاب فوق است با عنوان «ابهام در نجف و بيروت» که در وبگاهم انتشار يافته. توضيحات آقاي دعايي عيناً درج مي‌گردد... [+]


جمعه، 6 آبان 1390/ 28 اکتبر 2011، ساعت 9 بعد از ظهر

بحث آزاد در پيرامون مسائل ايران، منطقه و جهان

 

مصاحبه خانم کلينتون، اهداف و بازتاب‌هاي آن

 

آيا کودتاي 28 مرداد 1332 «کودتا» نبود؟

1- «توطئه ترور» عليه ايران و ضرورت اتخاذ «ديپلماسي انقلابي»

در صفحه «بحث آزاد» در فيسبوک، [+] در تداوم گفتگو در پيرامون ادعاي مقامات قضايي و امنيتي آمريکا دال بر کشف توطئه «سپاه قدس» براي ترور سفير سعودي در واشنگتن، و با توجه به جنبش گسترده‌ اعتراضي مردم آمريکا و اروپاي غربي عليه نظام زرسالاري (پلوتوکراسي) و سلطه زرسالاران (پلوتوکرات‌ها)، پيشنهاد کرديم که ايران با اتخاذ «ديپلماسي انقلابي»، يعني تحول در ديپلماسي معتاد کليشه‌اي خود، که اينک به دليل تکرار غيرمتعارف الگوهاي واحد در دو دهه اخير براي تحليل‌گران زبده سياسي کاملاً قابل پيش‌بيني و ارزيابي است، ابتکار ديالوگ خلاق با افکار عمومي آمريکا و جهان را به دست گيرد و درباره علل و عوامل واقعي اين رخدادها، برنامه‌هاي غارتگرانه «مجتمع نظامي- صنعتي» و نمايندگان سياسي آن، نئوکان‌ها، براي ايجاد جنگ منطقه‌اي در خاورميانه، روشنگري کند. اين پيشنهاد، علاوه بر مقامات رسمي، به تمامي ايرانيان و همه انسان‌هاي آزاده‌اي بود که خطر برنامه‌هاي نظامي‌گرايانه کانون‌هاي زرسالار را براي نه تنها مردم خاورميانه و ايران بلکه براي بشريت درک کرده‌اند.

2- سفر فريد زکريا به تهران و پيامدهاي «خصوصي» آن

برغم دعوت از فريد زکريا، يکي از متنفذترين مجريان شبکه سي. ان. ان. براي سفر به ايران، شاهد تحقق تکاپوي روشنگرانه از سوي ايران، در پيرامون توطئه‌هاي جديد نئوکان‌ها، نبوديم بلکه با حيرت ديديم که سفر زکريا ظاهراً تنها براي انجام تبليغات و تحقق اهداف «خصوصي» کانون‌هاي معين بوده است. بعبارت ديگر، قرائن اينگونه نشان مي‌دهد که گويا سفر زکريا به تهران صرفاً براي انجام مصاحبه‌ کليشه‌اي و تکراري ديگر با رئيس دولت انجام گرفت نه با هدف ايجاد انگيزش براي به چالش کشانيدن دعاوي دستگاه قضايي و امنيتي آمريکا در رسانه‌هاي ايالات متحده آمريکا. فريد زکريا پس از بازگشت، احمدي‌نژاد را بعنوان چهره‌اي ميانه‌رو و معتدل و هوادار ارتباط با غرب عنوان کرد که اقتدار او از سوي روحانيون بلندپايه و سپاه پاسداران به چالش کشيده شده. اين چهره‌اي جديد از احمدي‌نژاد در رسانه‌هاي آمريکاست که با گذشته تفاوت فاحش دارد.

کانوني که در پيرامون شهردار تهران گرد آمده، و ظاهراً به تصاحب کرسي رياست جمهوري سخت دل بسته‌، نيز از سفر فريد زکريا بي‌بهره نبود. زکريا در گزارش ديگر به تجليل از شهردار تهران پرداخت. گويا برنامه اين سفر تنها با انگيزه ارائه چهره‌اي جذاب از دو رقيب سياسي (احمدي‌نژاد و قاليباف) طراحي شده و براي مقاماتي که با فريد زکريا مرتبط بوده‌ و سفر او را قطعاً با صرف هزينه‌ها و هديه‌هايي از بيت‌المال ترتيب داده‌اند، وضع خطير کنوني منطقه فاقد هر گونه اهميت است و مصالح ملّي فاقد کم‌ترين ارزش.

دستاورد سفر فريد زکريا براي ايران را مي‌توان اينگونه خلاصه کرد: احمدي‌نژاد شخصيتي ميانه‌رو است که، برغم روحانيون، به غرب، آزادي‌هاي مدني، حقوق زنان و فرهنگ و تاريخ ايران علاقمند است، قدرت واقعي در ايران در دست نظاميان خشک مغز و تندرو قرار دارد، و البته شهردار تهران نيز مدير خوبي است! [1]

3- «ديپلماسي انقلابي» خانم کلينتون

اندکي پس از مصاحبه فريد زکريا با احمدي‌نژاد در تهران (شنبه، 30 مهر 1390/ 22 اکتبر 2011)، خانم کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، به اقدامي بي‌سابقه دست زد. او، که گويا ضرورت و اهميت ديالوگ باز و روشنگرانه با افکار عمومي را سريع‌تر و بهتر از همتايان ايراني خود دريافته بود، در زماني که مقامات ايراني در حال تکرار رفتار کليشه‌اي و معتاد خويش بودند، «نمايشي انقلابي» ترتيب داد. کلينتون در روز چهارشنبه، 4 آبان 1390/ 26 اکتبر 2011، در دو مصاحبه اختصاصي مفصل و جداگانه با دو شبکه فارسي زبان، BBC فارسي و بخش فارسي صداي آمريکا، به گفتگوي مستقيم و ظاهراً بي‌پيرايه و شفاف با مردم ايران پرداخت.

نکته بسيار مهم در دو مصاحبه کلينتون «ساختارشکني» او بود. وي به دليل مشغله فراوان مي‌توانست تنها يک مصاحبه انجام دهد و دو شبکه فارسي زبان فوق پخش کنند، ولي ترجيح داد دو گفتگوي جداگانه انجام دهد. کلينتون در کسوتي غيررسمي و صميمي در برابر مخاطبين ايراني ظاهر شد. اين رفتار بيانگر اهميت تأثيرگذاري عاطفي بر مخاطب ايراني و اقناع او براي دستگاه ديپلماسي آمريکاست. نفس اين اقدام، يعني گفتگوي مستقيم و باز با مردم ايران به اين تفصيل، بي‌سابقه است. اين همان «ديپلماسي انقلابي» و غيرکليشه‌اي و ساختارشکنانه است که به مقامات ايراني توصيه شد و از آنان انتظار مي‌رفت.

مهم‌ترين بخش از سخنان کلينتون، تکرار چندباره نام «سپاه قدس» و تأکيد بر آن بود. مقامات بلندپايه آمريکايي، از اوباما تا کلينتون، با اين تکرار مي‌خواهند «سپاه قدس» را جايگزين «القاعده» کنند و اين نيرو را به نماد اصلي تروريسم در تبليغات پروژه «جنگ با تروريسم»، که نئوکان‌ها و دولت بوش طرّاح و بنيان‌گذار آن بودند، بدل نمايند.

خانم کلينتون، با يادآوري پوزش خانم مادلين آلبرايت، وزير خارجه پيشين آمريکا، از مردم ايران به خاطر نقش آمريکا در کودتاي 28 مرداد 1332، بار ديگر از اين واقعه ابراز تأسف کرد و کوشيد با مطرح کردن «جنگ سرد» و «خطر اتحاد شوروي» آن را توجيه کند. وي، به گمان من، اشتباه لپي نيز مرتکب شد و ناخواسته در کنار کودتاي 28 مرداد 1332 ايران از دخالت آمريکا در تحولات ترکيه و يونان نيز ابراز تأسف کرد. اين تأييدي رسمي بود بر نقش آمريکا در تحولات داخلي خونين ترکيه، که در عمليات تروريستي فراوان و کودتاهاي مکرر نظاميان نمود يافت، و کودتاي 21 آوريل 1967 در يونان که به حاکميت هفت ساله «سرهنگان» و سرکوب بي‌رحمانه و گسترده مردم يونان انجاميد. [+]

کلينتون در پرسش و پاسخي هماهنگ و هدفدار اعلام کرد که در وقايع پس از انتخابات دهم رياست جمهوري ايران به دليل عدم درخواست «رهبران جنبش سبز» آمريکا به حمايت از معترضان برنخاست. چنان‌که خواهيم ديد، اين سخن خانم کلينتون بيانگر طرح‌هاي آتي آمريکاست. [2]

4- «کمپين ايراني» براي دخالت نظامي در ايران

از ميان تمامي سخنان کلينتون، BBC فارسي، اين عنوان را برجسته کرده است: «جنبش سبز حمايت ما را نخواست.» [+]

در فضاي پس از وقايع ليبي و دستگيري و قتل نمايشي قذافي، که دقيقاً هم‌زمان با سفر خانم کلينتون به ليبي رخ داد، نه طرح پرسش و پاسخ فوق تصادفي است، نه عنواني که BBC فارسي برگزيده و نه موجي که در فضاي مجازي در واکنش به سخنان کلينتون پديد آمده است. هدف از اين سخنان، چراغ سبز براي ايجاد کمپيني است بنام ايرانيان براي درخواست مداخله نظامي آمريکا و ناتو در ايران.

در ساعت 11:18 صبح امروز، آقاي «احسان ايراني» اين کامنت را در صفحه «بحث آزاد» درج فرموده‌اند:

«حرف خانم کلينتون که "در جريان جنبش سبز صداهايي مي‌آمد که آمريکا به جنبش کمک نکند چون جنبش متهم به وابستگي خواهد شد"، بسيار سر و صدا کرده با چند رويکرد:

اوّل، بدنه سبزها با تندي تمام با تعدادي که مطرح‌تر بوده‌اند، و عمدتاً در خارج از ايران خود را نماينده سبزها اعلام مي‌کرده‌اند، برخورد مي‌کنند. برخوردها بسيار تند است و علناً آن‌ها را به خيانت به مردم و کشور متهم مي‌کنند. به درست يا غلط بودن اين مسئله کار ندارم.

دوّم، اين برخوردهاي بسيار تند امثال کديور را در حالت تدافعي فرو برده و به عينه مي‌بينم که امثال اين آقايان، که خارج رفته‌اند و آنجا ضد امپرياليست بودنشان گل کرده است، به شدت تحت فشار بدنه سبزها در حال له شدن هستند. حتي سخنان آقاي خاتمي را در اين روزها گوش کنيد، بسيار تدافعي و با احتياط صحبت مي‌کند. احتياط امثال خاتمي نه به علت ترس از حاکميت بلکه از عصبانيت شديد بدنه سبزها از اصلاح‌طلبان سرچشمه مي‌گيرد. خيال‌تان را راحت کنم، جوّ بسيار عليه امثال آقاي خاتمي، که همواره سياست مماشات را توصيه مي‌کرده‌اند، شده است.

سوّم، سئوال من اين است که خانم کلينتون آيا مي‌داند تأثير سخنانش چه خواهد بود و اين را بيان مي‌کند؟

چهارم، احتمال مي‌دهيد خانم کلينتون با اين حرف به جنبش سبز جهت مي‌دهد؟ يعني به آن‌ها مي‌گويد در حرکت بعدي بايد سوراخ دعا را بشناسيد تا به نتيجه برسيد؟»

من و ساير دوستان درباره پرسش‌هاي جناب احسان ايراني در صفحه «بحث آزاد» سخن خواهيم گفت. منظور از درج کامنت فوق نشان دادن تأثيري است که سخنان هدفمند خانم کلينتون بر بخشي از ناراضيان ايراني بر جاي گذارده است. ساده‌لوحانه است اگر نپذيريم عناصر و شبکه‌هايي فعالانه در کارند تا اين تأثير را به يک «کمپين» جنجالي، هر چند کم‌شمار ولي پرهياهو، بدل کنند.

5- کودتاي 28 مرداد 1332: واکنش عجيب پيروز مجتهدزاده

پس از مصاحبه خانم کلينتون، و ابراز تأسف او از نقش آمريکا در کودتاي 28 مرداد 1332 و تلاش براي توجيه آن بعنوان عملکردي ناگزير و قابل دفاع در قبال «تهديد شوروي» و «خطر کمونيسم»، آقاي پيروز مجتهدزاده در مقاله‌اي، منتشره در «خبرانلاين»، ساعت 7:29 صبح پنجشنبه 5 آبان 1390، اطلاق عنوان «کودتا» بر حادثه 28 مرداد 1332 را مردود دانست و آن را واکنش قانوني به «کودتاي مصدق» خواند. مجتهدزاده نوشت:

«نخست‌وزير معزول، عليرغم امضاي رسيد دريافت حکم که به معني پذيرفتن آن است، عزل قانوني خود را "کودتا" خواند و آورندگان حکم را، به عنوان عوامل کودتا، روانه زندان کرد، بي‌اعتنا به اين حقيقت که همان اقدام "کودتا" بود.» [+]

اين کشف جديدي نيست؛ ادعايي است که علاوه بر دربار، که کودتا را «قيام ملّي» يا «رستاخيز ملّي» ناميده بود، دکتر مظفر بقايي کرماني، يکي از مؤثرترين افراد در کودتا، به جدّ مطرح مي‌کرد و اين امر در درون حزب او، حزب زحمتکشان، مناقشات جدّي را سبب شد. سال‌ها پيش سيد محمود کاشاني در سخنراني در دانشگاه آکسفورد ادعاي فوق را مطرح کرد و منکر «کودتا» بودن واقعه 28 مرداد شد، و در مناظره تلويزيوني با اينجانب در شبکه اوّل سيما، به مناسبت سالگرد جنبش ملّي شدن صنعت نفت، همين ادعا را تکرار نمود و پاسخ شنيد. در بحثي مفصل با کاشاني و ساير فعالين حزب زحمتکشان دکتر مظفر بقايي کرماني، هم در همايش بين‌المللي پنجاهمين سالگرد کودتا (28 مرداد 1382، تالار همايش‌هاي سازمان صدا و سيما) و هم در جلسه‌اي طولاني که در 5 شهريور 1382 در سالن اجتماعات مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران برگزار شد، با اين ادعا مواجه شده و پاسخ گفتهام.

نکته قابل تأمل اين است که درست در فرداي ابراز تأسف خانم کلينتون به خاطر نقش آمريکا در کودتاي 28 مرداد، که مانند سخنان خانم مادلين آلبرايت از نظر حقوقي اعتراف مهم و قابل استنادي بشمار مي‌رود، يک محقق ايراني مقيم لندن به انکار «کودتا» مي‌پردازد و آن را دفاع نهادهاي قانوني، يعني شاه و دربار، در برابر «کودتاي مصدق» عنوان مي‌کند. اين نيز، مانند مصاحبه صادق زيباکلام با العربيه، اندکي پيش از اعلام «توطئه ترور» توسط اريک هولدر، دادستان کل و وزير دادگستري آمريکا، و رابرت مولر، رئيس اف. بي. آي.، و کوبيدن بر طبل خصومت عرب و عجم و به کار بردن تعابيري چون «کينه شکست قادسيه»، چندان متعارف نيست.

اگر دعاوي پيروز مجتهدزاده را بپذيريم، بايد کودتاي 28 مرداد 1332 را، که طي دهه‌هاي متمادي محققين و روزنامه‌نگاران و افکار عمومي آمريکا و جهان غرب، آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) را به خاطر ايفاي نقش در آن محکوم ‌کرده‌اند، از آن نوع بدانيم که فيليپ حموند، وزير دفاع جديد بريتانيا، در کتاب خود، «رسانه، جنگ و پست مدرنيته» (2007)، «مداخلات بشردوستانه» خوانده و به آن مباهي است. پيامد مستقيم ادعاي آقاي مجتهدزاده و امثال او تقدير از دولت آمريکاست به خاطر دخالت در امور داخلي ايران، برانداختن دولت «کودتاگر» دکتر مصدق و نجات نهاد سلطنت و شاه و ساير نهادهاي «قانوني» و ممانعت از سقوط ايران به دامان کمونيسم. به تبع اين تبرئه تاريخي، لاجرم بايد از «مداخلات بشردوستانه» بعدي ايالات متحده و بريتانيا و ساير متحدان‌شان در امور ايران حمايت کرد و قدردان نيز بود.  


1- بنگريد به مصاحبه فريد زکريا با احمدي‌نژاد در برنامه جي. پي. اس. [+] شبکه سي. ان. ان. در اين آدرس:

http://www.youtube.com/watch?v=XLHd7SfB2ww

فريد زکريا خطاب به احمدي‌نژاد: «شما در جهان به عنوان شخصيتي پاک‌دست و ساده‌زيست شهره هستيد اما اخيراً اتهام فساد مالي به برخي از نزديكان شما در دولت وارد شده است.»‌پاسخ احمدي‌نژاد: «هيچ كدام از اعضاي دولت در هيچ تخلفي دخالتي ندارند و هيچ اتهامي متوجه مجموعه دولت و نزديكان بنده نيست و همگان خواهند ديد كه پس از رسيدگي به اين موضوع از سوي دستگاه قضايي هيچ اتهامي به دولت وارد نخواهد بود.»

http://www.president.ir/fa/?ArtID=31695

فريد زکريا در گزارش بعدي: «احمدي‌نژاد کسي است که معتقد است زنان مي‌توانند به تماشاي بازي فوتبال به استوديوم‌ها بروند. او از تاريخ کهن ايران به خوبي ياد مي‌کند، در حالي که روحانيت کاملاً با آن مخالف است. به عقيده بسياري از مردم ايران، احمدي نژاد کسي است که خواهان بهبود روابط با غرب است.»

http://farsnews.com/newstext.php?nn=13900806000283

فريد زکريا در ستايش از شهرداري و شهردار تهران: «اولين جلب توجه من از تهران تميزي شهر بود، تهران شهر تميزي است و خيابان‌ها روزانه جارو کشيده مي‌شوند و زباله‌ها هر روز جمع آوري مي‌شوند. تهران شهر بزرگ و پرجمعيتي است که هشت ميليون نفر در آن زندگي مي‌کنند. اين شهر زيبا در دامنه رشته کوه‌هاي البرز قرار دارد که بيش‌تر سال کوه البرز سفيد پوش برف است. بله ايراني‌ها در اينجا اسکي بازي مي‌کنند. ترافيک شهر سرسام آور است و علت آن اين است که طبقه متوسط توانمندي خريد خودرو را پيدا کرده و همين امر باعث شلوغي خيابان‌ها شده است. تهران داراي بزرگراه‌ها و خيابان‌هاي زيادي است و وسائل نقليه از جمله اتوبوس و مترو در همه جا قابل مشاهده است و علاوه بر نظافت و تميز بودن همگي فعال هستند. در يک نگاه مي‌توان گفت همه چيز مرتب و منظم است. بعضي اين تميزي را جزو فرهنگ ايراني توصيف کرده و برخي نيز آن را مديون شهرداري و مديريت آن تلقي مي‌کنند. شهردار پيشين تهران، اکنون رئيس جمهور کشور است و شهردار فعلي نيز احتمالاً خود را نامزد دور بعدي انتخابات رياست جمهوري کند.»

http://farsnews.com/newstext.php?nn=13900806000283

و بنگريد به مصاحبه فريد زکريا با جان کينگ درباره يافته‌هاي خود از سفر به تهران و سلطه نظاميان (سپاه) بر ايران در اين آدرس:

http://globalpublicsquare.blogs.cnn.com/2011/10/14/zakaria-growing-militant-element-in-iran/

زکريا در مصاحبه فوق، با عنوان «رشد فزاينده عنصر نظامي در ايران»، مي‌گويد: «به ياد داشته باشيد که اين يک حکومت روحانيون است و ملاها زمام را به دست دارند. آن‌چه در چند سال اخير رخ داده اين است که سپاه پاسداران کنترل بيش‌تر و بيش‌تري بر اقتصاد به دست آورده، در سيستم سياسي و البته در نيروهاي نظامي نيز. [در مورد اتهام ترور] آن‌چه روشن است اين است که به نظر مي‌رسد نيروي قدس، که بخشي از سپاه پاسداران است، آن را هدايت مي‌کرده. از اينرو، من فکر مي‌کنم ما با يک عامل جديد در رژيم ايران مواجهيم: اين عناصر نظامي، افسران جوان تربيت شده و آبديده شده در جنگ ايران و عراق، قدرت را به دست گرفته‌اند و نخبگان روحاني قديمي را، که بسيار پيچيده‌تر و خردمندتر بودند، از ميدان خارج کرده‌اند. آن‌چه من مي‌گويم اين است که تعداد زيادي از نظاميان بسيار تندرو در مواضع بسيار قدرتمند ايران قرار دارند و پول فراوان در اختيار دارند...»

اين سخنان زکريا مشابه همان تحليلي است که خانم کلينتون در مصاحبه 4 آبان 1390 با BBC فارسي مطرح کرد، نظام سياسي ايران را سيستمي خواند که به دست نظاميان ماجراجو و فاقد انديشه افتاده که براي ابراز قدرت و تحقير آمريکا مي‌توانند به هر کاري، از جمله انفجار رستوران در قلب واشنگتن و قتل عادل الجبير، دست زنند.

2- براي مشاهده گفتگوي خانم کلينتون با BBC فارسي به اين آدرس‌ها مراجعه شود:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/10/111028_clinton_interview_persian.shtml

http://www.youtube.com/watch?v=ED0iU-sMaGA

مصاحبه با بخش فارسي صداي آمريکا را در اين آدرس ببينيد:

http://www.voanews.com/persian/news/clinton-pnn-parazit-132636488.html 


پنجشنبه، 28 مهر 1390/ 20 اکتبر 2011، ساعت 9:10 بعد از ظهر

در ستايش از فرزاد صدري

فخر روزنامه‌نگاران فارس

بيست روز از بازداشت آقايان فرزاد صدري، سعيد نظري، علي نظام‌الملکي و هخامنش يونسي، گردانندگان خبرگزاري ايسنا در فارس و اعضاي فعال بسيج رسانه فارس، مي‌گذرد. امروز شنيدم آقاي هخامنش يونسي با وثيقه آزاد شده. اميدوارم ديگران نيز به زودي آزاد شوند.

با فرزاد صدري و علي نظام‌الملکي چند بار ديدار کرده‌ام و در اين ديدارها صدري و نظام‌الملکي را انسان‌هايي شريف، آرمان‌گرا و سالم يافته‌ام از آن گونه انسان‌هايي که متأسفانه در جامعه امروزي و در شهر ما رو به کاهش‌اند.

صدري، سردبير ايسناي فارس، از قديمي‌ترين اعضاي جهاد دانشگاهي شيراز و از فعال‌ترين و برجسته‌ترين چهره‌هاي بسيج رسانه فارس است. صدري انساني وارسته است و در بيان نظرات خود صريح و بي‌پروا. صدري به راستي به انقلاب اسلامي و آرمان‌هاي آن معتقد بود، در اين زمينه تعارف نمي‌کرد و اهل پرده‌پوشي يا تقيه نبود.

با فرزاد صدري در اتاق کارم، 14 آذر 1389

در سال‌هايي که فرزاد در رسانه‌هاي فارس قلم مي‌زد، کسان فراوان از طريق بند و بست با کانون‌هاي رنگارنگ قدرت، اعم از راست و چپ و اصول‌گرا و اصلاح‌طلب و مؤتلفه و غيره، به آلاف و اولوف رسيدند و ثروت فراوان اندوختند. برخي از اصحاب رسانه‌هاي شيراز، از هيچ صاحب ساختمان‌ها و چاپخانه‌هاي ميليارد توماني شدند و برخي، به برکت «سحر رسانه»، حتي فراتر رفته و در بهترين نقطه شيراز هتل عظيم بپا کردند و نام‌شان در فهرست ثروتمندان بزرگ شهر ثبت شد. فرزاد اهل اين حرف‌ها نبود. مي‌توانست ولي خود را نفروخت، نه به راست نه به چپ. نه به مؤتلفه، نه به مشارکت و ديگران. زندگي فرزاد صدري ساده بود و اندوخته‌اي نداشت.

دستگيري فرزاد صدري در فضاي يکي دو ماه اخير انجام مي‌گيرد که در شهر تحولاتي رخ داده: با برکناري حسين قاسمي، فرماندار انقلابي شيراز، و انتصاب استاندار نه چندان باتجربه جديد و امتيازات فراوان او به کانون‌هاي قدرت براي حفظ منصب فوق، لابي مؤتلفه فارس تصوّر مي‌کند قدرتي يافته است. مؤتلفه فارس خوش‌نام نيست و چهره‌هايي مانند نعمت‌الله تقا، معلم پيش از انقلاب و استاندار سال‌هاي اوّليه پس از انقلاب و مشاور عالي استاندار کنوني که اکنون «فرد قدرتمند استان» بشمار مي‌رود، در هيچ زمينه کارنامه موجهي ندارند.

در فضاي چند صباح قدرت‌گيري کاذب مؤتلفه فارس، که دشمن صدري و صدري‌ها است، دستگيري فرزاد و دوستانش پيام خوبي ندارد. اميد من و امثال من هماره اين بوده که نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي و قضايي بي‌طرفانه و به دور از خواست و تمايل و فشار محافل قدرت عمل کنند. اميد که چنين باشد.

 


Tuesday, March 13, 2012 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.