جمعه، 12 فروردين 1390/ اوّل آوريل 2011، ساعت 9 صبح

تحليلي در پيرامون مناقشات جاري و انتخابات آتي
آيا «مدل روسي» در ايران تکرار خواهد شد؟

سال 1390 با تعارض ميان جبهه متحد اصول‌گرايان و راست سنتي [1] عليه نواصول‌گرايان آغاز مي‌شود؛ تعارضي که در ماه‌هاي پاياني سال 1389 به‌طور جدّي رخ نمود.

اصول‌گرايان و «راست سنتي»، که از بيان مستقيم نام محمود احمدي‌نژاد پرهيز دارند، اسفنديار رحيم مشايي را به عنوان نماد و سخنگوي جرياني «منحرف» در دولت نشانه گرفته‌اند که «به ناحق» بر خود نام «اصول‌گرايي» نهاده است. اين جرياني است که، به‌زعم جبهه اصول‌گرايان و به‌رغم ايشان، مي‌کوشد با استفاده از دو حربه «مهدويت» (وعده ظهور قريب‌الوقوع) و «ملّي‌گرايي» (بهره‌گيري از نمادهاي ملّي چون استوانه کورش و جشن نوروز) راه خود را به سوي پيروزي در انتخابات آتي مجلس (1390) و رياست جمهوري (1392) هموار کند.

سال نو، فتنه نو

اسدالله بادامچيان، عضو شوراي مرکزي حزب مؤتلفه اسلامي و از سخنگويان سرشناس راست سنتي، با گفتگويي در پيرامون مشايي و پيش‌بيني «فتنه اصحاب قدرت» به استقبال نوروز 1390 رفت. اين گفتگو شروع سالي طوفاني را نويد مي‌داد. بادامچيان در مصاحبه با ويژه‌نامه نوروزي همشهري گفت:

«متأسفانه احساس مي‌شود که برخي از گروه‌هاي داخل اصول‌گرايان اصحاب قدرت شده‌اند و مي‌خواهند حالا که بر رأس قدرت هستند به هر نحوي که شده اين قدرت را براي خودشان حفظ کنند. آدم شيوه‌هاي گوناگوني را مي‌بيند. همين امسال نيز مي‌بينيد که طرف مي‌گويد من اصلاً کاري به انتخابات ندارم اما وقتي از وراي پرده مي‌بينيم متوجه مي‌شويم طرف گروه‌هاي گوناگون انتخاباتي تشکيل داده...»

بادامچيان بهره‌گيري اين «اصحاب قدرت» از «بيت‌المال» براي تشکيل گروه‌هاي انتخاباتي را محکوم کرد و آن را «خيانت در امانت الهي» خواند:

«افراد نبايد از بيت‌المال، موقعيت و مسئوليتي که دارند براي منافع خودشان استفاده کنند. اين‌ها امانت الهي در دست مسئولين هستند. اگر فردي در موقعيتي قرار مي‌گيرد اين موقعيت به عنوان يک امانت متعلق به جمع مسلمانان جهان و ايران است و اگر بخواهد براي به چنگ آوردن قدرت از اين امانت سوءاستفاده کند، اين يک خيانت در امانت است؛ خيانت در امانت الهي است.»

بادامچيان تأکيد کرد: «خط ولايت خط قدرت‌طلبي نيست» و «خط خدمت الهي است.» او سال آينده را سال «افزايش بصيرت» و همگامي با «اصحاب خالص امامت و ولايت» خواند.

بدينسان، بادامچيان اصول‌گرايان حاکم کنوني را به دو گروه «ناخالص» و «خالص» تقسيم کرد. ويژگي گروه «ناخالص» داشتن قدرت دولتي است و ويژگي گروه «خالص»، که مي‌خواهد «قدرت» را به نامزد خود بسپارد، «خدمت الهي» فارغ از «قدرت‌طلبي» است. سال 1390 سال پيرايش اين دو گروه و جدايي آنان بر اساس درجه «خلوص‌»‌شان خواهد بود. (اسدالله بادامچيان، «فتنه اصحاب القدرت در پيش است»، جهان نيوز، سه‌شنبه 2 فروردين 1390) [+]

عليرضا زاکاني، چهره متنفذ اصول‌گرايان- که سال‌ها مسئوليت بسيج دانشجويي کشور را به عهده داشت و هم‌اکنون دبيرکل جمعيت رهپويان انقلاب اسلامي است، نيز در گفتگو با ويژه‌نامه نوروزي روزنامه همشهري سخناني مشابه گفت ولي با صراحت بيش‌تر. زاکاني از «فتنه جديد» قريب‌الوقوع گفت که ابعاد آن «بسيار وسيع‌تر» از تصورات معمول است:

«برخي از دوستان خرده مي‌گرفتند که چرا ابعاد را اين قدر بزرگ مي‌کنيد که نشود با آن شفاف مواجه شد. من عرض مي‌کردم که کوچک ديدن ابعاد فتنه اسباب غفلت ما را ايجاد مي‌کند و عملاً باعث مي‌شود ما با يک بخش محدود از فتنه مواجه شويم... فتنه خيلي وسيع‌تر از اين است. نظام سلطه با تمام قواي خودش آمده تا از نظام اسلامي انتقام بگيرد و از همه ظرفيت‌هاي خودش نيز بهره مي‌گيرد... اگر ما مهيا باشيم، اساساً فتنه‌ها در همان ابتدا زمين‌گير خواهند شد. اگر خداي ناکرده ما نسبت به وظايف خودمان غفلت بورزيم، عملاً ممکن است که چند صباحي اين عناصر فتنه‌گر گريبان‌گير جامعه‌مان شوند.»

برخلاف بادامچيان، زاکاني با صراحت به اسفنديار رحيم مشايي اشاره کرد:

«آقاي مشايي به نظر بنده يک حلقه اساسي و نقش‌آفرين در فتنه‌گري‌هاي آينده خواهد بود... آقاي رئيس جمهور به طور حتم از اين اعتماد و اعتقاد به آقاي مشايي آسيب خواهد خورد.» (عليرضا زاکاني، «فتنه‌ها زمين گير مي‌شوند»، جهان نيوز، جمعه 5 فروردين 1390) [+]

پيش‌تر حسين طائب، رئيس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، از وقوع «کودتاي مخملي» در «فصل چهارم 1390»، يعني در زمستان 1390 (زمان برگزاري انتخابات مجلس شوراي اسلامي)، سخن گفته بود:

«برنامه آن‌ها براي سال 90 اين است که در فصل اوّل، تحريم را با موج‌هاي بعدي هدفمند کردن يارانه‌ها پيوند بزنند و يک موج اجتماعي ايجاد کنند. از سوي ديگر تهديدات امنيتي و مشغول سازي امنيتي و انتظامي جمهوري اسلامي ايران را بيش‌تر کرده و با طرح سوژه آن‌ها را خسته کنند و در فصل چهارم سال 90 کودتاي مخملي ايجاد کنند.» [+]

و محمدحسين صفار هرندي، وزير پيشين فرهنگ و ارشاد اسلامي و مشاور فرهنگي فرمانده سپاه پاسداران، گفته بود: «فتنه تازه در راه است» و «مکتب ايراني مقدمه فتنه جديد است.» [+، +] «مکتب ايراني» اشاره‌اي است صريح به مشي جنجالي اسفنديار رحيم مشايي.

و در مقابل، حميد بقايي، نزديک‌ترين چهره سياسي به مشايي که از آغاز سال 1390 در کسوت معاون اجرايي رئيس‌جمهور ظاهر شد، [+] اعلام کرده بود که مجلس آينده نه اصول‌گراست نه اصلاح‌طلب. [+] بدينسان، او نيز موجوديت جريان سياسي جديدي را مورد تأکيد قرار داد که آن را «نواصول‌گرايي» ناميدم.

اوج‌گيري روزافزون اين تقابل را مي‌توان در مصاحبه علم الهدي، امام جمعه مشهد، با خبرانلاين در 4 فروردين 1390 [+] و پاسخ تند وبگاه «محرمانه نيوز» به علم الهدي در جمعه 5 فروردين [+] مشاهده کرد.

آن‌چه در اين فرايند واجد اهميت خاص است و بايد مورد توجه اکيد قرار گيرد عدم ديدار رهبري با سران کشورها و اعضاي بلندپايه دعوت شده به ايران براي شرکت در جشن‌هاي نوروزي است و سفر هم‌زمان ايشان به بندر عسلويه و بازديد از ميدان گازي «پارس جنوبي»، [+] که به‌کلي نامتعارف و برخلاف رويه نوروز پيشين بود.

نومحافظه‌کاران و مناقشات ايران

صادق زيباکلام، که تعلق خود به مشايي را پنهان نمي‌کند، در گفتگو با وبگاه «محرمانه نيوز» (28 دي 1389) گفت:

«گفتمان مشايي تفکر جديدي است که منفک از دو جريان اصول‌گرايي و اصلاح طلب در فضاي سياسي ايران پرورش يافته و در کلام و ايدئولوژي مشايي ظهور کرده است.»

او افزود:

«قدرت بيان، طرح ايده‌هاي تابوشکن، همدردي و همراهي با ملت و [علي] الخصوص قشر جوان جامعه و  همچنين قرائت اسلام بدون خشونت و درگيري برگرفته از روح واقعي اسلام رباني از سوي وي مشايي را ممتاز کرده است.»

زيباکلام پيش‌بيني کرد که مشايي يازدهمين رئيس‌جمهور ايران خواهد شد. [+]

سخنان زيباکلام روايت ديگر از تحليلي است که اندکي پيش‌تر مجله متنفذ آمريکايي آتلانتيک منتشر کرده بود. فصلنامه آتلانتيک به نومحافظه‌کاران تعلق دارد و داراي مواضع آشکار به سود اسرائيل است. [+] اين مجله در 13 ژانويه 2011/ 23 دي 1389، اندکي پيش از مصاحبه زيباکلام، در مقاله‌اي به قلم رضا اصلان، روزنامه‌نگار آمريکايي ايراني‌تبار، [+] نوشت: احمدي‌نژاد، که «دير زمان گمان مي‌برديم در پس سياست‌هاي به‌غايت سرکوب‌گرانه و متحجرانه قرار دارد»، ممکن است اين گونه نبوده و «در واقع يک اصلاح‌طلب باشد که در پي ليبراليزه کردن، سکولاريزه کردن و حتي پارسي کردن [2] ايران است.»

آتلانتيک به عنوان شاهد مدعاي خود به برخي اسناد ويکي ليکز درباره مواضع مسالمت جويانه احمدي‌نژاد در مذاکرات اتمي ايران، موضع احمدي‌نژاد در مسئله حجاب بانوان، که مخالفت روحانيون را برانگيخت، و تعارض ميان احمدي‌نژاد و روحانيت استناد مي‌کند و نيز برخي گفته‌هاي اسفنديار رحيم مشايي، که آتلانتيک او را «نزديک‌ترين مشاور» احمدي‌نژاد مي‌خواند. آتلانتيک مدعي است که احمدي‌نژاد و «حلقه او» در پي «دگرگون کردن ماهيت جمهوري اسلامي» هستند و به‌نظر مي‌رسد احمدي‌نژاد فعالانه در پي تحقق انديشه «مکتب ايراني» مشايي است که مورد انتقاد شديد روحانيون ايران قرار گرفته است. آتلانتيک فراتر رفته و حتي مدعي شد که جمله معروف و جنجالي احمدي‌نژاد، که «اسرائيل بايد از نقشه جهان حذف شود»، به معني متعارفي که غربيان از ترجمه انگليسي آن فهميده‌اند، يعني نابودي دولت اسرائيل، نيست بلکه معناي ديگري مي‌دهد: منظور احمدي‌نژاد اين بود که مرزهاي کنوني اسرائيل بايد از نقشه جهان محو و مرزهاي تاريخي فلسطين جايگزين آن شود؛ و اين سوءتفاهم در بنيان درک نادرست غرب از احمدي‌نژاد قرار گرفت!

آتلانتيک اين گونه نتيجه مي‌گيرد: اختلافات کنوني در ايران از هر دو سو غيرشفاف بيان مي‌شود و لذا نتيجه‌گيري روشن را دشوار مي‌کند. معلوم نيست آيا احمدي‌نژاد واقعاً در پي اصلاحات است يا اقدامات او تنها ناشي از انگيزش‌هاي تاکتيکي سياسي است.

«ولي اگر شما مخالف حکومت ملاها باشيد، به تأمين آزادي‌هاي اجتماعي و سياسي بزرگ‌تر براي مردم ايران علاقمند باشيد، و دلبسته به ايراني که از افتخارات ايران باستان الهام مي‌گيرد، چه بخواهيد چه نخواهيد، با محمود احمدي‌نژاد بيش از آن‌چه تصوّر مي‌کنيد وجه اشتراک داريد.» [+، +]

بدينسان، ظهور جريان فکري- سياسي جديدي در جمهوري اسلامي ايران با نام «نواصول‌گرايي» قطعي جلوه مي‌کند. اين جريان همانقدر با اصول‌گرايي نسبت دارد که نومحافظه‌کاران ايالات متحده با محافظه‌کاران اين کشور. [3]

«مدل روسي» و ايران

چنان‌که گفتيم، سال 1390، سال انتخابات مجلس شوراي اسلامي (زمستان 1390) و تدارک يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري (خرداد 1392)، و به تبع آن سال صف‌آرايي بحران ساز اصول‌گرايان (و جناح قديمي «راست سنتي» که اينک خود را اصول‌گرا مي‌خواند) و نواصول‌گرايان در برابر يکديگر است براي تصاحب اهرم‌هاي قدرت سياسي.

صرفنظر از انتخابات مجلس، که نواصول‌گرايان خواهند کوشيد نامزدهاي ناشناخته يا شناخته شده خود را برکشند، همان مجلسي که طبق پيش‌بيني حميد بقايي «نه اصول‌گرا و نه اصلاح‌طلب» است، کشاکش سرنوشت‌ساز در يازدهمين انتخابات رياست جمهوري، بر سر تعيين رئيس جمهور آينده، خواهد بود.

معمولاً گفته مي‌شود که اسفنديار رحيم مشايي يا يار نزديک او، حميد بقايي، نامزد نواصول‌گرايان براي رياست جمهوري خواهند بود و در انتخابات يازدهم طرحي مشابه با روسيه پس از فروپاشي اتحاد شوروي در ايران رقم خواهد خورد. اين طرح را، که به مدل «پوتين- مدودوف» معروف شده، «مدل روسي» مي‌خوانم.

«مدل روسي» در دوران يلتسين شکل گرفت نه در دوران پوتين. بوريس يلتسين، عضو پيشين پوليت‌بورو (هيئت سياسي کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي- عالي‌ترين نهاد رهبري شوروي)، که نقشي بزرگ در انحلال اتحاد شوروي ايفا کرد، و اوّلين رئيس‌جمهور روسيه جديد (1991-1999)، عناصر مطلوب خود را از ميان چهره‌هاي ناشناخته و جوان برکشيد و در مقام‌هاي مهم دولتي يا در رأس کمپاني‌هاي بزرگ «شبه خصوصي» گمارد و بدينسان بنيان‌هاي اليگارشي جديد روسيه را استوار ساخت. از دوران يلتسين تا به امروز، رياست جمهوري و نخست‌وزيري و ساير مناصب مهم حکومتي ميان اين افراد دست به دست مي‌شود. پوتين، مدودوف و کرينکو چهره‌هاي شاخص اين «اليگارشي» به‌شمار مي‌روند و همين شبکه هدايت مافياي روسيه را به دست دارند. [4] بسياري از اينان داراي پيشينه اطلاعاتي هستند؛ تا بدان حد که مي‌توان «افسران اطلاعاتي» شوروي پيشين را هسته اصلي اليگارشي نوخاسته روسيه و نيز «مافياي روسيه» دانست. براي مثال، پوتين به مدت 15 سال عضو کا. گ. ب. (سازمان اطلاعاتي شوروي سابق) و مدت‌ها در رأس ايستگاه‌هاي اطلاعاتي شوروي در آلمان غربي و شرقي بود. [+]

آيا دکتر صالحي نامزد واقعي نواصول‌گرايان است؟

کساني که اسفنديار رحيم مشايي يا حميد بقايي را نامزد اصلي رياست‌جمهوري بعدي از سوي نواصول‌گرايان مي‌دانند، سناريوي اجراي «مدل روسي» در ايران را ساده مي‌کنند.

مشايي، و به تبع او بقايي، چهره‌هايي جنجالي هستند و در اثر تبليغات يک ساله اخير بر سر مقابله با آنان اجماعي جدّي شکل گرفته است. آيا پيدايش اين اجماع به دليل توهمات ضد مشايي از سوي اصول‌گرايان است يا سادگي مشايي و ناشي‌گري او در مطرح کردن نابه‌جا و نسنجيده خود؟

«سناريو» به آن سادگي که مطرح مي‌شود رقم نخواهد خورد و سخنان و مواضع جنجال برانگيز مشايي را بايد پيچيده‌تر از آن‌چه تصوّر مي‌رود ارزيابي کرد. اين جنجال‌ها بسيار سنجيده و عامدانه است و دامن زدن به آن نيز تعمدي است. تصوّر مي‌رود که «سناريو» اينگونه خواهد بود:

در سال 1390 «مسئله مشايي» به جنجالي بزرگ بدل خواهد شد و در فضاي بحران شديد ناشي از نگراني اصول‌گرايان از رياست جمهوري مشايي، يا بقايي، چهره‌اي مقبول اعلام نامزدي خواهد کرد که مورد قبول طرفين، اصول‌گرايان و نواصول‌گرايان، است و مي‌تواند در پيرامون خود اجماع نسبي پديد آورد. مقبول‌ترين چهره براي تحقق سناريوي فوق دکتر علي‌اکبر صالحي است.  

صالحي واجد بسياري از مختصات رئيس‌جمهور آينده است: او به يک خاندان قديمي روحاني قزوين تعلق دارد و به گفته خودش «از نوادگان حاج ملا صالح برغاني و از سلاله شهيد ثالث» است. [+] صالحي تحصيل‌کرده دانشگاه آمريکايي بيروت و فارغ‌التحصيل MIT آمريکاست که يکي از برجسته‌ترين دانشگاه‌هاي جهان به‌شمار مي‌رود و در مقام رئيس دانشگاه صنعتي شريف از کارنامه علمي درخشان برخوردار است. از نظر مختصات ظاهري باوقار و متين و فرهيخته است و علي‌القاعده، چنان که در نمونه‌هاي تاريخي فراوان ديده‌ايم، در دو سال آينده در مقام وزير امور خارجه ايران خواهد درخشيد؛ گره‌هاي کوري به  دست او گشوده خواهد شد و به چنان دستاوردهايي نائل خواهد آمد که به سرمايه کافي براي صعود وي به مقام رياست جمهوري بدل شود.


1- تقسيم‌بندي فوق نسبي و نادقيق و براي ساده کردن تحليل است و طبعاً مي‌تواند مورد مداقه و تجديدنظر قرار گيرد. همه نيروهاي سياسي فوق را نمي‌توان يک دست و يک موضع دانست. در اين يادداشت منظور از «اصول‌گرايان» آن نيروهايي است که مواضع سياسي کنوني آنان مبتني بر تبعيت از رهبري و مقابله با «فتنه 88» است و طيفي گسترده و ناهمگون را در بر مي‌گيرد. کساني چون علي مطهري و عليرضا زاکاني در اين طيف مي‌گنجند. منظور از «راست سنتي» آن نيروهايي است که در گذشته به «جناح راست» يا «جناح رسالت» (منسوب به روزنامه رسالت) شهرت داشتند و در مرکز آن حزب مؤتلفه اسلامي و روحانيون هم‌سنخ ايشان جاي مي‌گيرد. افراد و طيف‌هاي سياسي ديگر را نيز مي‌توان در اين تقسيم‌بندي وارد کرد و نيز افراد و محافل و کانون‌هايي که بنا به مصالح روز خود را به اصول‌گرايان منتسب کرده‌اند ولي ماهيت آنان پراگماتيستي و قدرتطلبانه يا حتي توطئه‌گرانه است.

2- Persianize

«پرشينايز» فقط به معني ايراني کردن نيست بلکه نوعي بازگشت به ايران باستان (پرشيا) را نيز بيان مي‌کند.

3- نومحافظه‌کاري در آمريکا تداوم محافظه‌کاري سنتي اين کشور به‌شمار نمي‌رود بلکه جرياني است مستقل که بر بستر فکري محفلي از روشنفکران يهودي مرتبط با سيا، موسوم به «حلقه نيويورک»، که بسياري از آنان پيش‌تر تروتسکيست بودند، روئيد. اعضاي اين کانون، کساني مانند اروينگ کريستول و جيمز برنهام و دانيل پايپز و نورمن پادهارتز، پرچمداران «جنگ سرد» عليه اتحاد شوروي بودند که پس از فروپاشي شوروي همان رويه را در قبال جهان اسلام در پيش گرفتند و کوشيدند با جعل دشمني جديد «جنگ سرد» را در کسوتي نو احياء کنند. نظريات نومحافظه‌کاران در پايه سياست خارجي دوران جرج بوش دوّم قرار گرفت و حادثه يازده سپتامبر و تحولات پس از آن را تئوريزه کرد. نومحافظه‌کاران، حتي گاه به‌رغم منافع ملّي آمريکا، مدافع سرسخت سياست‌هاي افراطي‌ترين کانون‌هاي صهيونيستي و دولت اسرائيل‌اند؛ در حالي که محافظه‌کاران سنتي آمريکايي به شدت از «پاتريوتيسم» و منافع ميهني آمريکا دفاع مي‌کنند. اين امر تقابل دو جريان محافظه‌کاري و نومحافظه‌کاري را در آمريکا سبب مي‌شود. براي مثال، بنگريد به مواضع پت بوکانان که جرج بوش را «اسير حزب نومحافظه‌کار» خواند و دولت اسرائيل را عامل جنگ اوّل خليج فارس، يا رابرت نوواک که نومحافظه‌کاران را آلت دست شارون، نخست‌وزير اسرائيل، ناميد و ديگران در: عبدالله شهبازي، «محافظه‌کاران مسيحي در برابر نومحافظه‌کاران يهودي»، 8 شهريور 1384. [+

4- بنگريد به: عبدالله شهبازي، «مافياي يهودي روسيه و مسئله انرژي هسته‌اي ايران»، 18 تير 1389. [+]


پيوست: ماجراي يک کامنت مرموز

خاندان صالحي، قرةالعين و اشعار او

اوّلين بار فرضيه ورود دکتر صالحي به انتخابات يازدهم رياست جمهوري به شکل زير مطرح شد:

در 9 فروردين 1390 در وبگاه «عماريون» کامنتي درج شد در ذيل مطلبي نه چندان مهم درباره مشايي به نحوي که توجه چندان را جلب نکند. [+] «عماريون» به يکي از محافل داراي ارتباطات امنيتي و اطلاعاتي تعلق دارد و به دليل درج برخي مطالب سخيف داراي شهرت منفي است. معهذا، کامنت مورد بحث واجد اهميت فراوان است و انتشار آن در وبگاهي چنين نامعتبر عجيب جلوه مي‌کند. متن کامنت به شرح زير است:

«مشايي مي‌داند که يک مهره سوخته است اما او با ادامه اين گونه اعمال قصد دارد تا رأي جريان خاصي را جذب نمايد تا در زمان انتخابات چه صلاحيتش تأييد شود و يا نشود به نفع دکتر علي اکبر صالحي کنار برود و ايشان را که ظاهرا فرد مقبولي براي جناحين است به کرسي رياست بنشاند.

اما علي اکبر صالحي کيست؟ آقاي علي اکبر صالحي در معرفي خود در مجلس شوراي اسلامي (يکشنبه 10 بهمن 89) عنوان کردند: "اينجانب از نوادگان ملا صالح برغاني و از سلاله شهيد ثالث مي‌باشم." چنان که مي‌دانيم ملا محمدتقي برغاني (شهيد ثالث ) از مخالفين سرسخت و بي‌نظير شيخ احمد احسايي بود و رسماً او را تکفير و از قزوين اخراجش کرد. اما هسته مرکزي شيخي‌گري در قزوين و بعد از آن فتنه بابي‌گري در ايران از درون بيت ملا صالح (برادر کوچک‌تر شهيد ثالث) يعني جد پدري آقاي دکتر صالحي متولد شد. در مکتب شيطاني بهائيت "حروف حي" به 18 نفري که در ابتدا به علي محمد باب ايمان آوردند اطلاق مي‌شود. اولين کسي که در بدشت شاهرود اعلام نمود دين اسلام منسوخ شده و ضمن کشف حجاب نسخه چند همسري را براي زنان مطرح و عملاً تبليغ و ترويج نمود و به شهادت مخالفين و موافقين اقدام به چنين فحشايي نمود زرين تاج قزويني فرزند ملا صالح بود. اين زن جزو "حرف حي" بوده و به دليل همان کارها از ناحيه حسينعلي نوري (بهاءالله) لقب "قرةالعين" گرفت. نفر دوّم از آن هجده نفر (حروف حي) ميرزا محمد علي قزويني داماد ملاصالح، شوهر دختر ديگرش بنام مرضيه مي‌باشد. ضمناً اين شخص فرزند برادر آمنه خانم همسر ملا صالح مي‌باشد که آمنه خانم و همان برادرش از طرفداران و مريدان شيخ احمد احسايي بوده‌اند. همچنين ميرزا هادي قزويني برادرزاده ديگر آمنه خانم سومين نفر از عناصر "حروف حي" بوده است.

در سال 1263 قمري به دستور و تحريک قرةالعين هنگام نماز صبح يکي از پيروان شيخيه که بعداً بابي شده بود، به نام شيخ صالح شيرازي با سرنيزه زخم سنگيني بر دهان و زبان ملا محمد تقي(شهيد ثالث) که از مراجع آن روز بود وارد کرد که دو روز بعد ايشان به شهادت رسيدند. در سال 1850 با حکم دو تن از علماي معروف تهران به نام‌هاي حاج ملا علي کني و حاج ملا محمد اندرماني حکم اعدام اين ام‌الفساد يعني قرةالعين اجرا شد. (مراجعه شود به کتاب فتنه باب اعتضادالسلطنه [به‌کوشش] عبدالحسين نوائي و کتاب بهائيت آنگونه که هست، جام جم)

حمايت‌هاي خانواده ملا صالح برغاني از قرةالعين که از همان ابتدا وجود داشت در سال‌هاي بعد نفوذ و رشد پنهان خود را در خانواده و نسل‌هاي بعدي شهيد ثالث نيز ادامه داد. چنان‌که در زمان پهلوي بعضي از افراد خانواده شهيد ثالث نيز به دفاع از قرةالعين برخاسته‌اند! هم اکنون نيز در وبلاگ «ساوجبلاغ پژوهي» اسامي تعدادي از اين خانواده که به دفاع از اين زن بر خاسته‌اند منعکس است. با عنايت به مسائل ياد شده جمع کردن خانواده ملا صالح و ملا محمد تقي برغاني (شهيد ثالث) از سوي آقاي علي اکبر صالحي نوعي عوام فريبي بلکه آدرس غلط دادن است.

قبل از اظهارات اخير آقاي علي اکبر صالحي نسبت به شجره نامه خود در مجلس شوراي اسلامي، سايت‌هاي اينترنتي استان قزوين افتخار خانواده صالحي را انتساب به ميرزا محمد حسين سيفي قزويني مشهور به "عمادالکتاب" مطرح کرده بودند چنان که بعضي به غلط و در اثر غلو او را از نوادگان عمادالکتاب معرفي مي‌کردند اما در واقع پدر آقاي علي اکبر صالحي (احمد صالحي) خواهرزاده عمادالکتاب و علاوه بر آن از مريدان دائي خود بوده است چنانکه بعضي از آثار مهم عمادالکتاب را وي به موزه قزوين تحويل داده است. اين در حالي است که عمادالکتاب با دست خط خودش اعتراف نموده که رياست کميته مجازات را به عهده داشته است (صفحه 64 کتاب کميته مجازات، خاطرات عمادالکتاب به اهتمام محمد جواد مرادي نيا نشر اساطير(

براساس اسناد فراوان و غير قابل ترديد اعضاي کميته مجازات همگي بهائي بوده‌اند و قبل از تشکيل کميته مزبور سابقه ترور ناموفق شيخ فضل الله نوري را در کارنامه‌شان داشته‌اند.

عمادالکتاب کسي است که به دليل حمايت‌هاي پنهان و آشکار انگلستان (مراجعه شود به خاطرات محمدرضا آشتياني زاده) عليرغم اين که رئيس کميته مجازات بود از مجازات اعدام رست. و از ابتداي روي کار آمدن رضاخان مسئول نگارش تمامي نامه‌هاي رضا خان (عامل مشترک انگليس و بهائيت) شد. همچنين معلم خط محمد رضا پهلوي هم بود. حتماً فراموش نکرده‌ايم که محمد رضا در مدرسه بهائي‌ها نيز درس مي‌خواند. جهت تکميل اطلاعات درباره بهائي بودن اين مجموعه مطالعه کتاب اسرار تاريخي کميته مجازات تاليف جواد تبريزي را توصيه مي‌نمايم.

آقاي علي اکبر صالحي که خود را از نوادگان ملا صالح برغاني و از سلاله شهيد ثالث معرفي مي‌کند، به خوبي مي‌داند که چنين شجره‌نامه‌اي به فرزند ارشد ملا صالح يعني ملا عبدالوهاب برغاني شوهر ام کلثوم (دختر شهيد ثالث)، که اتفاقاً معلم اصلي قرةالعين نيز همين شخص بوده است، باز مي‌گردد. همان گونه که در تاريخ منعکس است ملا عبدالوهاب برغاني در اظهار ارادت نسبت به خواهرش چنين مي‌گويد:

«شما قرةالعين مي‌شنويد افسوس که نديده بوديد، همين قدر مي‌گويم در مجلسي که او نشسته بود ابداً امثال من قادر به تکلم نبوديم، گويا جميع کتب علماي خلف و سلف در نزدش حاضر بود، همين که مطلبي را تحقيق مي‌کرد صفحه به صفحه از عبارات کتب علما از حفظ شاهد مي‌آورد. قدرت انکار نداشت. برادرها و پسرعموها هيچ وقت جرئت نمي‌کرديم مسائل علمي و فلسفي را در محضر او بحث کنيم.»

با توجه به اين که در سال‌هاي اخير تلاش‌هاي گسترده‌اي از سوي نفوذي‌هاي بهائيت جهت معرفي چهره جديدي از قرةالعين به عنوان عارفي مجتهده و صاحب انديشه صورت گرفته است (از ديار عارفان روزنامه ايران 9/ 3 /87، صفحات87 و 114 کتاب رند عالم سوز شرح شيدائي کربلائي احمد چاپ چهارم، سايت ساوجبلاغ پژوهي به قلم حسين عسکري، کتاب آماده چاپ عبدالحسين شهيدي از اعضاي دائرةالمعارف تشيع و...)، و با عنايت به پيشينه آشکار خانوادگي آقاي صالحي نسبت به قرةالعين اين سئوال جدي برايم مطرح است که چرا آقاي علي اکبر صالحي در واکنش به حادثه تروريستي که طي آن آقاي فريدون عباسي دواني آسيبي نديد، اما برادر مؤمن و متعهد مجيد شهرياري به شهادت رسيد، همان حادثه‌اي که از دل آن يک وزير خارجه و يک رئيس انرژي اتمي جديد براي نظام متولد شد، در اولين پيام خود در 8/9/89 در تجليل از شهيد شهرياري خطاب به دشمن صهيونيستي مي‌گويد: او قرةالعين ما بود»!!؟

از نظر مستندات تاريخي درباره خاندان صالحي، مندرجات «کامنت» فوق درست است. قرة‌العين عمه بزرگ دکتر علي‌اکبر صالحي به‌شمار مي‌رود و مورد احترام برخي از اعضاي اين خاندان است که با نام‌هايي چون صالحي و شهيدي شناخته مي‌شوند. سرهنگ يحيي شهيدي (متوفي 1386 ش.)، سردبير مجله بررسي‌هاي تاريخي، وابسته به ارتش شاهنشاهي، از اين خاندان بود و در جهت ارائه چهره‌اي جديد از قرةالعين مي‌کوشيد. به‌نوشته حسين عسکري در وبلاگ «ساوجبلاغ پژوهي» عبدالحسين شهيدي صالحي کتابي به نام «قرةالعين علي حقيقتها و واقعيتها» در دست تأليف دارد که مستندات مربوط به بابي بودن قرةالعين را مورد ترديد و نقد قرار داده است. [+]

رفتار نامتعارف جنسي قرةالعين در اجتماع بدشت در منابع معتبر ذکر شده. در اين زمينه، مستندات تاريخي تا بدان حد گويا است که حتي محمدرضا فشاهي، که نگرشي کاملاً مثبت به بابي‌گري اوليه به‌عنوان يک جنبش انقلابي دارد، مي‌نويسد:

«بدون ترديد، در دشت بدشت، نه تنها اشتراک اموال بل اشتراک زنان نيز تبليغ شد و سخنان دشمنان بابيان در اين باره چندان دور از حقيقت نيست... قرةالعين و ملا محمدعلي بارفروشي نخست به اجراي اين امر پرداختند و با يکديگر در کجاوه نشستند و سپس در برابر چشمان حيرت‌زده بابيان به حمام رفتند و سپس ساير بابيان نيز کم‌و‌بيش به آنان اقتدا کردند و افسانه باغ اپيکور را زنده کردند...» (محمدرضا فشاهي، واپسين جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال، تهران: جاويدان، 1356، صص 146-147)

ميرزا جاني کاشاني، مورخ بابی، در نقطة الکاف که از منابع مهم تاريخ بابي‌گري است، در توجيه رفتار قرةالعين و ديگران در باغ بدشت مي‌نويسد:

«خلاصه احکام دين قائم عليه‌السلام احکام توحيد مي‌باشد که جميع مال‌ها مال حضرت است و جميع مردان غلام حضرت‌اند و جميع زنان کنيز آن جناب مي‌باشند عطا مي‌فرمايد به هر کس که مي‌خواهد و مي‌گيرد از هر کس که مي‌خواهد به مضمون آيه شريفه قل اللهم مالک الملک تؤتي الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء. و حديث دارد که آن حضرت زن و شوهرها را عوض مي‌کند به مثل آقا که غلام و کنيز خود را به هم مي‌بخشد و در شريعت جايز مي‌باشد و البته آن جناب مالکيت در مردم به قدر آقا در کنيز و غلام خود دارند.» (حاجي ميرزا جاني کاشاني، کتاب  نقطة‌الکاف در تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اوّل از تاريخ بابيه، به‌کوشش ادوارد براون، ليدن: بريل، 1328ق./ 1910م.، صص 151-152)

مورخين بابي و بهائي بسيار کوشيده‌اند تا از قرةالعين شخصيتي فرهيخته و به‌ويژه شاعري بزرگ بسازند. معهذا، محققين اشعار منسوب به او را جعل مي‌دانند. براي مثال، غزل معروف و زيباي زير از ملا باقر صحبت لاري (متوفي 1251 ق.) است که به استقبال از غزل عبدالرحمن جامي سروده:

لمعات وجهک اشرقت، بشعاع طلعتک اعتلا

ز چه رو "الست بربکم"، نزني  بزن که بلي بلي

بجواب طبل الست او، ز ولا چو کوس بلي زدم

همه خيمه زد بدر دلم، سپه غم و حشم بلا

الي آخر.

غزل صحبت لاري اين گونه پايان مي‌يابد:

تو که فلس ماهي حيرتي چه زني ز بحر وجود دم

بنشين چو صحبت و دم به دم بشنو خروش نهنگ لا

که بابيان و بهائيان آن را اين‌گونه تغيير داده‌اند: «بنشين چو طاهره دم به دم، بشنو خروش نهنگ لا.»

شعر معروف زير، منسوب به قرةالعين، از عاشق اصفهاني است:

تو کمان کشيده و در کمين، که زني به تيرم و من غمين

همه غمم بود از همين، که خدا نکرده خطا کني

شعر زيباي زير، که به قرةالعين نسبت داده‌اند، از زني شاعره به‌نام ام هاني دختر حاج عبدالکريم خان از خوانين يزد است که در سال 1263 ق. فوت کرد.

خال به کنج لب يکي، طره مشک فام دو

واي به حال مرغ دل، دانه يکي و دام دو

محتسب است و شيخ و من، صحبت عشق در ميان

از چه کنم مجابشان، پخته يکي و خام دو

از رخ و زلفت اي صنم، روز من است همچو شب

واي به روزگار من، روز يکي و شام دو

ساقي ماهروي من، از چه نشسته غافلي

باده بيار مي بده، نقد يکي و وام دو

مست دو چشم دلربا، همچو قرابه پر ز مي

در کف ترک مست بين، باده يکي و جام دو

کشته تيغ ابرويت، گشته هزار همچو من

بسته چشم جادويت، ميم يکي و لام دو

وعده وصل مي دهي، ليک وفا نمي کني

من به جهان نديده ام، مرد يکي کلام دو

گاه بخوان سگ درت، گاه کمينه چاکرت

فرق نمي کند مرا، بنده يکي و نام دو

 

و مهم‌تر از همه اين غزل نامدار و شگفت است:

 

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده‌ام

خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو

ميرود از فراق تو خون دل از دو ديده‌ام

دجله به دجله يم به يم چشمه به چشمه جو به جو

دور دهان تنگ تو عارض عنبرين خطت

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

ابرو و چشم و خال تو صيد نموده مرغ دل

طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

مهر تو را دل حزين بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

در دل خويش طاهره گشت و نديد جز تو را

صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو

عبدالحسين آيتي، مبلغ متنفذ بهائي و نويسنده کتاب دو جلدي کواکب الدريه، پس از بازگشت به اسلام کتاب کشف الحيل را در افشاي بهائيت نگاشت. او در کشف الحيل (ج 2، صص 65-66) نوشت که تمامي اشعار منسوب به قرةالعين را رديابي کرده و صاحبان واقعي آن‌ها را يافته به جز غزل معروف: «گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو...» اصل غزل اينگونه و آن نيز از شاعري ديگر است:

ساقي عشقت اي صنم زهر ستم سبو سبو

ريخت به ساغر دلم با مي غم کدو کدو

چند دوم من از غمت گوشه به گوشه سو به سو

گر به تو افتدم نظر چشم به چشم رو به رو

شرح کنم غم تو را نکته به نکته مو به مو

تا به ره محبتت پاي طلب نهاده ام

بر رخ دل در الم از ستمت گشاده ام

تا قدمم به سر نهي خاک نشين چو جاده ام

از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو

در عقب تو جان من هست چو سايه ات روان

بسته به زلف و گيسوت رشته جان عاشقان

از چو توئي گسستن مهر وفا نمي توان

مهر تو را دل حزين بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

بار جدايي تو را بس که به جان کشيده ام

همچو کمان حلقه از بار ستم خميده ام

بس که چو طفل لاله من خون جگر مکيده ام

مي رود از فراق تو خون دل از دو ديده ام

دجله به دجله يم به يم چشمه به چشمه ‌جو به جو

ريخت مگر بنفشه بر صفحه ياسمين خطت

يا که فکنده سايه بر زهره مه جبين خطت

خون شده نافه را جگر تا شده چين به چين خطت

داده دهان و عارض و چهره و عنبرين خطت

غنچه به غنچه گل به گل ‌لاله به لاله بو به بو

در غمت از جگر فغان آه زدل بر آيدم

گيسوي حلقه حلقه ات دام بلا نمايدم

لحظه به لحظه دم به دم خون ز دو ديده زايدم

از رخ و چشم و زلف و قد اي مه من فزايدم

مهر به مهر و دل به دل ‌طبع به طبع و خو به خو

تا شده استخوان من با سگ کوي ات آشنا

محض وفا توئي مرا غير تو نيست مدعا

مانده به زير بال غم گردن مطلب هما

در دل خويش طاهرا گشت و نديد جز وفا

صفحه به صفحه ‌سر به سر پرده به پرده تو به تو

طبق پژوهش محيط طباطبايي، مخمس فوق در اصل غزلي از شاه طاهراي کاشي دکني (اواسط سده دهم هجري) است که ميرزا محمد طاهر وحيد قزويني، شاعر دوران صفوي، بر اساس آن مخمسي ساخته که در صفحه 576 نسخه خطي اشعار طاهر قزويني به شماره 8841 در کتابخانه مجلس مندرج است. محيط طباطبايي مي‌افزايد:

«بايد دانست بابيان که در اواخر سده سيزدهم هجري در صدد جمع آوري ديوان شعري براي قرةالعين بودند از برخي اشعار جالب و جاذب که نام شاعر آن‌ها درست شناخته نباشد چند غزل برگزيدند از آن جمله اين غزل را با نام او ثبت کردند و آن را با مقداري شعر همانندش به نام اشعار طاهره در دسترس فارسي زبانان هندوستان نهادند. گيرندگي صورت لفظي غزل که از کيفيت صوتي مهيج خاصي برخوردار است اين غزل را از راه تبليغ و ترويج دنباله‌دار در ايران و هند به نام قرة‌العين چندان بستگي داد که دکتر شيخ محمد اقبال [اقبال لاهوري] شاعر بزرگ فارسي زبان عالم اسلام در مثنوي جاويد نامه خود به سال ۱۳۱۰ عين غزل را به نام طاهره در متن کتاب «سير بهشت و دوزخ » خود نقل کرده است. در نامه‌اي که به سال ۱۳۱۷ از تهران براي مرحوم اقبال نوشته شد اين اشتباه در انتساب غزل به طاهره را متذکر شدم ولي نامه به واسطه پيشآمد وفات ناگهاني او به لاهور فرستاده نشد و اخيراً صورت آن براي يکي از مجلات فرستاده شد...

تأثير اين مقاله به درجه‌اي است که وقتي دسته ازلي از بابيان خواست دفتري به يادبود سال ۱۲۶۸ هجري که سال مرگ قرة‌العين بود انتشار بدهند، اين غزل را از مجموعه اشعار منتسب به او حذف کردند ولي دسته ديگر از بابيان (بهائي) آن را هنوزبه نام قرةالعين در هند و ايران تبليغ مي‌کنند...

با وجودي که سي و پنج سال پيش از روي دليل و شاهد در اثري معروف نشان داده شد که غزل «گر به تو افتدم نظر...» مربوط به طاهراي کاشي است نه حزين لاهيجي و نه طاهره اصفهاني و طاهره قزويني، باز مي‌نگريم برخي از نويسندگان مقالات و گويندگان راديو در انتساب شعر به قرةالعين‌ خطاي دکتر محمد اقبال و مينوي را تکرار مي‌کنند و به نتيجه تحقيق و استدلال و تذکر مکرر پژوهندگان صاحب نظر بذل توجهي ندارند...»

همان‌گونه که در «کامنت» فوق مورد تأکيد قرار گرفته، دکتر علي‌اکبر صالحي در پيام خويش به مناسبت ترور و شهادت دکتر مجيد شهرياري تعبير «قرةالعين» را در مورد او به کار برد. اين تعبير از سوي هر کس بود مي‌توانست تصادفي تلقي شود ولي از سوي يک عضو خاندان قرةالعين قطعاً تصادفي نيست و بيانگر تعلق عاطفي دکتر صالحي به عمه بزرگ خويش است:

«جناب آقاي دکتر شهرياري که اينجانب افتخار معلمي او را داشته‌ام يکي از استادان بي‌مثال و پژوهشگران فريد و يگانه بود که مجموعه فضائل و خصائل نيکو را از رهگذر الطاف الهي و به مَدد همّت و پيشکار بي‌مانند خويش در خود جمع آورده بود تا در خيل سربازان و خدمتگزاران بي‌شمار سربلندي و سرافرازي ميهن عزيز اسلامي باشد. او قرة‌العين ما بود و در عبادت خالق خدمتِ خالصانه به خلق زبانزد خاص و عام بود.» [+]

نکته مهم ديگر در «کامنت» فوق، تأکيد بر نقش ميرزا محمدحسين قزويني ملقب به عمادالکتاب به عنوان «صدر کميته مجازات» است که در خاطرات منتشرشده او بيان شده: محمدجواد مرادي‌نيا [به‌کوشش]، کميته مجازات و خاطرات عمادالکتاب، تهران: انتشارات اساطير، 1384، 296 صفحه، 3600 تومان.

نگارنده درباره شبکه‌هاي تروريستي ايران، از دوران مشروطه تا کميته مجازات، پژوهشي مفصل انجام داده و به نتايجي عجيب رسيده است. متن کامل اين پژوهش بايد در جلد نهايي «زرسالاران» منتشر شود، معهذا گزيده‌اي از آن را در رساله «جستارهايي از تاريخ بهائي‌گري در ايران» (6 تير 1382) درج کرده‌ام. ترديدي نيست که گردانندگان کميته مجازات عضو فرقه بهائي بودند و پيوندهايي مرموز با شبکه‌هاي سرّي داشتند. نگارنده رساله فوق را اين گونه به پايان برده است:

«برخي مورخين کوشيده‌اند تا گردانندگان و دست‌اندرکاران کميته مجازات را انقلابيوني صادق و خشمگين جلوه دهند که از نابساماني پس از انقلاب مشروطه و عدم تحقق آرمان‌هاي‌شان سرخورده و به تروريسم روي آوردند. اين تحليل، که در سريال تلويزيوني پربيننده "هزار دستان" (ساخته علي حاتمي) انعکاس يافته، به‌کلي نادرست است. بررسي دقيق زندگينامه گردانندگان کميته مجازات چهره‌اي به‌کلي ناسالم و وابسته به کانون‌هاي استعماري از ايشان به دست مي‌دهد و کارگزاران ايشان نيز گروهي اوباش و آدمکش حرفه‌اي، چون کريم دواتگر، بودند. برخي نويسندگان عمليات کميته مجازات را اعتراض انقلابي عليه قرارداد 1919 و دولت وثوق‌الدوله خوانده‌اند. اين ادعا نيز به‌کلي بي‌پايه است. کميته مجازات در زمان اولين دولت وثوق‌الدوله در سال 1295 ش./ 1916 م. تشکيل شد و تنها پنج ماه (تا پائيز 1296/ 1917) فعاليت کرد. بنابراين، عملکرد آن ربطي به قرارداد 1919 نداشت.» [+]

به پاس اين خدمات، عمادالکتاب پس از صعود رضا خان سردار سپه در مقام خوش‌نويس دربار و معلم خط وليعهد زندگي مرفهي يافت. بسياري از گردانندگان کميته مجازات سرنوشتي شوم داشتند و هيچ يک فرجامي خوش چون عمادالکتاب نيافتند حتي محمد نظر خان مشکات‌الممالک که در خدمت حاج حسين امين‌الضرب مهدوي، چهره سرشناس وابسته به کانون‌هاي استعماري، زندگي مرفهي داشت. و عجيب است که عمادالکتاب و مشکات‌الممالک هر دو در يک سال (1315 ش.) درگذشتند. شخصيت «رضا تفنگچي» در سريال «هزار دستان» چهره دراماتيزه شده عمادالکتاب است که توسط فرد يا افرادي کاملاً مطلع و آشنا با دقايق و اسرار تاريخ معاصر ايران در فيلمنامه مرحوم علي حاتمي وارد شده.

نکته مهم ديگر در «کامنت» مورد بحث، اين توصيف از حادثه ترور دو دانشمند ايراني، دکتر مجيد شهرياري و دکتر فريدون عباسي دواني، است: «حادثه تروريستي که طي آن آقاي فريدون عباسي دواني آسيبي نديد، اما برادر مؤمن و متعهد مجيد شهرياري به شهادت رسيد، همان حادثه‌اي که از دل آن يک وزير خارجه و يک رئيس انرژي اتمي جديد براي نظام متولد شد..»

ناهمگوني در حادثه تروريستي فوق (دوشنبه، 8 آذر 1389/ 29 نوامبر 2010) در زمان وقوع نيز عجيب جلوه مي‌کرد. تروريستي که دکتر مجيد شهرياري را به شهادت رسانيد بسيار ماهر بود و بمب چنان قوي که به اتومبيل آسيب فراوان رسانيد و دويست ترکش در بدن همسر شهرياري بر جاي نهاد. [+] به عکس، کسي که عمليات ترور دکتر فريدون عباسي دواني، اهل روستاي دوان کازرون (فارس)، را به عهده داشت بسيار ناشي بود؛ بمب با تأخير کافي منفجر شد زماني که دکتر عباسي و همسرش از اتومبيل پژو 206 خود فاصله گرفته بودند. اين بمب چنان ضعيف بود که تنها به در سمت راننده آسيب رسانيد و حتي شيشه جلوي اتومبيل سالم ماند؛ صحنه‌اي که بارها از تلويزيون پخش شد. [+، +]

مندرجات «کامنت» مرموز و مهم فوق در ماه‌هاي اخير در برخي محافل کارشناسي مورد بحث بود ولي نمود خارجي نداشت. اين کامنت يا از طريق بولتن‌هاي داخلي و يا شنود و ضبط مکالمات تلفني به وبگاه «عماريون» درز کرده است. هدف از اين «درز» روشن نيست. آيا عادي کردن و کاستن تأثير تحليل فوق مد نظر بوده يا «سوزانيدن» سناريوي پيش‌بيني شده و از اين طريق تغيير دادن مسير تحولات بعدي؟ بهرروي، انتشار تحليل فوق، با هر انگيزه‌اي، بيانگر حساسيت محافل سياسي ايران به انتخابات آتي رياست جمهوري است و بازتاب سناريوهاي بغرنجي که طراحي شده يا خواهد شد.  


سه‌شنبه، 9 فروردين 1390/ 29 مارس 2011، ساعت 7:30 صبح

اطلاعيه درباره آدرس وبگاه «عبدالله شهبازي»

از آنجا که از ماه مه 2011 به دلايلي ممکن است براي دومين domain کنوني وبگاه «عبدالله شهبازي» shahbazi.org مشکلاتي پيش آيد، مراجعه‌کنندگان محترم مي‌توانند از هم‌اکنون از آدرس زير نيز براي دسترسي به وبگاه فوق استفاده کنند. در صورت رفع مشکل، هر دو آدرس در دسترس خواهد بود.

abdollahshahbazi.org


Wednesday, April 06, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.