شنبه، 26 دي 1388/ 16 ژانويه 2010، ساعت 11:30 بعد از ظهر

عکس‌هاي حبيبالله شهبازي از تخريب بافت قديمي شيراز

در پي انتشار يادداشت پيشين، پسرم، حبيب‌الله شهبازي،* با ايميل عکس‌هايي را برايم ارسال نمود که چند ماه پيش گرفته است. اين عکس‌ها به روشني ابعاد فاجعه تخريب بافت قديمي شهر شيراز را نشان مي‌دهد:

آخرين عکس حبيب الله شهبازي (ادرنه، ترکيه، دي 1388)

* حبيب‌الله شهبازي در نوجواني دو بار، در مسابقات «يوميوري شيمبون» ژاپن و «اولنسه کارتونل» بلژيک، نفر اوّل جهان در رشته کاريکاتور شد و مورد علاقه خاص مرحوم کيومرث صابري (گل آقا) بود. بعدها، در زمان مديريت رضا اميرخاني و علي محبي، گاهي کاريکاتور يا مقاله و ترجمه‌هاي او در وبگاه «لوح» منتشر مي‌شد. او ضمن تحصيل در رشته معماري، و تحقيق در حوزه تاريخ باستان و اسطوره‌شناسي، دو رمان از ماريو پوزو را از انگليسي به فارسي ترجمه کرده است: «آخرين پدرخوانده» [1، 2] و «پدرخوانده». [1]

عکس بالا: محل شهادت آيت‌الله حاج سيد عبدالحسين دستغيب توسط زني از اعضاي فرقه رجوي به‌نام گوهر ادب آواز.
فضاي خالي که در انتهاي کوچه ديده مي‌شود، خانه شهيد دستغيب است که کاملاً تخريب شده. محل اين حادثه نيز در شرف تخريب است.


جمعه، 25 دي 1388/ 15 ژانويه 2010، ساعت 5 بعد از ظهر

ديدار از محله کليميان و بافت قديمي شيراز

در روزهاي اخير به ياد گذشته‌هاي دور افتادم. سال‌هايي که در دبيرستان نمازي شيراز درس مي‌خواندم؛ دبيرستاني که در کنار محله کليميان شيراز واقع بود. سال 1348 بود. در آن سال با شيخ محي‌الدين حائري شيرازي آشنا شدم. صبح‌ها، پس از نماز صبح، با دوچرخه از خانه‌مان، در خيابان فخرآباد، به خانه حائري مي‌رفتم و يک ساعت نزد او درس اخلاق مي‌خواندم. کلاس دو نفره بود. پس از اتمام کلاس من، محمد جواد مظفر مي‌آمد. او نيز در دبيرستان نمازي درس مي‌خواند.

خانه حائري در قلب محله کليميان شيراز واقع بود. اين خانه آباء و اجدادي‌شان بود. خانه‌اي قديمي با زيرزميني بزرگ که سقف آئينه‌کاري شده داشت و به خانه بزرگان محله شبيه بود نه سکنه عادي. در آغاز بافت محله برايم ناآشنا و مرموز بود ولي به‌تدريج با آن، و با کوچه پس کوچه‌هايش، خو گرفتم. اکنون که به گذشته دور سفر مي‌کنم، به ياد مي‌آورم حتي آن زمان نيز برايم عجيب بود که چرا بايد خانه يک روحاني مسلمان در دل محله کليميان باشد. هيچگاه از حائري نپرسيدم. در سال‌هاي اخير، به دليل بازگشت به شيراز، پس از سي سال اقامت در تهران، و آشنايي نزديک با برخي مسائل، اين پرسش به جدّ برايم مطرح شد. [1]

محله کليميان شيراز از زماني اهميت يافت که اين شهر به پايتخت ايران بدل شد (1180 ق./ 1766 م.) و يهودياني فراوان، به‌ويژه از بغداد و بصره، بدان‌جا مهاجرت کردند. در اين باره به تفصيل سخن گفته ‎ام. [2] مي‌نويسند:

«در عصر خان زند نزديک به دو هزار يهودي در شيراز سکونت داشتند که در محله‌اي مخصوص به خود زندگي مي‌کردند. اين محله به صورت گذرگاهي مسدود (بن‌بست) در محله ميدان شاه بود که تقريباً مي‌توان گفت در آن حدود به جز يهوديان کس ديگري ساکن نبود و اگر کسي جز يهوديان در آن محدوده تردد مي‌نمود قطعاً براي انجام کاري بوده که تهيه شراب از آن جمله بوده است.» (حميد هاشمي، شيراز: ديدني‌ترين شهر ايران، تهران: انتشارات فرهنگ و قلم، 1384، ص 90)

حبيب لوي نيز محله‌هاي يهوديان شهرهاي ايران را «گتوهاي ايران» ناميده؛ بدان معنا که، به سان محله‌هاي يهوديان اروپا (گتوها)، به جز يهوديان کسي در اين محله‌ها ساکن نبود. (حبيب لوي، تاريخ يهود ايران، تهران: کتابفروشي بروخيم، 1339، ج 3، صص 674-681) فسائي محله کليميان شيراز را در سال 1301 ق./ 1883 م.، در دوران سلطنت ناصرالدين شاه، مشتمل بر 222 خانه مسکوني و شمار سکنه را 930 مرد و 1040 زن ذکر کرده است. (حاج ميرزا حسن حسيني فسائي، فارسنامه ناصري، به‌کوشش منصور رستگار فسائي، تهران: اميرکبير، 1378، ج 2، ص 1134)

شهر قديمي شيراز به ده محله تقسيم مي‌شد. به پنج محله (اسحاق بيگ، بازار مرغ، بالا کفت، درب شاهزاده و ميدان شاه) «محلات حيدري خانه» مي‌گفتند و به پنج محله (درب مسجد، سرباغ، سردزک، سنگ سياه و لب آب) «نعمتي خانه». محله کليميان يازدهمين محله شيراز بود و در جنب محله ميدان شاه. [3]

نقشه بافت قديمي شهر شيراز

زنده شدن خاطرات سال‌هاي دور مرا در هفته گذشته به گشت و گذار در بافت قديمي شيراز برانگيخت. از محله کليميان آغاز کردم و به بازار حاجي و مناطق مجاور شاهچراغ (س) و سپس به دروازه اصفهان رفتم. آن‌چه ديدم حيرت‌انگيز بود. تخريب گسترده بافت قديمي شيراز! به بسياري از کشورهاي جهان سفر کرده‌ام، در هيچ جا تخريب ميراث فرهنگي و بافت کهن شهري را چنين بي‌پروا نديده‌ام.

گويي تعمدي در کار است که از «گذشته» چيزي بر جا نماند. بخش عمده بافت قديمي شيراز محو شده و مابقي آن نيز در معرض نابودي است. پرس‌و‌جو کردم. تک و توک، خانه‌هايي را خريده‌اند تا حفظ کنند. ولي آيا اين خانه‌هاي معدود مي‌تواند نمادي از شيراز قديم باشد؟ کوچه پس کوچه‌ها و بازارچه‌ها و طاق‌هاي قديمي همه نابود شده، يا در معرض نابودي است؛ و به جاي آن پاساژها و خانه‌هاي جديد، با سيمايي زشت، سر بر آورده. هيچ طرحي براي حفظ يا بازسازي بافت قديمي شيراز وجود ندارد. حتي خانه پدري آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب را، و مکاني را که او در اثر حمله انتحاري به شهادت رسيد، تخريب کرده‌اند!

نمي‌دانم. گويا تنها انگيزه «پول» است. و شايد کساني از تاريخ يک ملّت انتقام مي‌گيرند. تخريب بافت قديمي شيراز در کنار سرقت گسترده و سازمان‌يافته سنگ قبرهاي قديمي و درهاي امام‌زاده ها و مقابر محترم و تاريخي فارس در دو دهه اخير، و حتي سرقت قرآن خطي منسوب به حضرت علي (ع) از موزه پارس، [4] و اقدامات ديگر از اين‌گونه آيا معنادار نيست؟

فرجام بافت قديمي شيراز را تنها مي‌توانم «جنايت فرهنگي» بنامم. اين کار موجوداتي است از نظر مادي به شدت آزمند و از نظر فرهنگي بسيار حقير و عقب‌مانده، و يا شايد به شدت کينه توز.

عکس‌هاي زير حاصل اين گشت و گذار است:

خيابان فرهنگ (روبروي در حياط دبيرستان نمازي)، کوچه‌اي که از آن وارد محله کليمي‌ها و خانه حائري شيرازي مي‌شدم. امروزه به‌کلي تخريب شده.

شروع محله کليمي‌هاي شيراز. تخريب شده و تنها نام «محله قدس» بر ديوار يادآور آن است. 

مکاني که خانه حائري شيرازي در آن واقع بود. قلب محله کليمي‌هاي شيراز. از کوچه‌ها و خانه‌هاي قديمي چيزي بر جاي نمانده. ساختمان تجاري بزرگي، مشرف بر خيابان طالقاني کنوني، در دست احداث است.

نزديک خانه پدري حائري. کوچه‌اي که سه کنيسه قديمي محله کليميان شيراز در آن واقع بود. تعريض شده و کنيسه‌ها بازسازي شده‌اند. درب سمت راست و دو درب سمت چپ سه کنيسه فوق است.

داخل کنيسه قديمي معروف به «مسجد نارنجي». اين بنا نيز بازسازي شده و تنها بقايايي از کاشيکاري‌هاي قديمي آن بر جاي مانده. همين!

کنيسه فوق به دليل اين دو درخت قديمي نارنج «مسجد نارنجي» ناميده مي‌شود.  

حوالي دروازه اصفهان شيراز. ساختمان‌هاي کهن در شرف تخريب است. بناهاي بي هويت جديد نيز نمايان است.

حوالي شاهچراغ (س) و مسجد جامع عتيق و بازار حاجي. بافت قديمي و خانه‌هاي کهن تخريب شده يا در حال تخريب است. عکس‌هاي زير گوياي فاجعه است.

در آهني خانه جديد است. کاشي‌کاري قديمي است. «گشاده باد به دولت هميشه اين درگاه». افسوس!

حياط يکي از خانه‌ها


دوشنبه، 21 دي 1388/ 11 ژانويه 2010، ساعت 11:45 بعد از ظهر

اين است فرجام ما؟

ماه‌هاست به هر روزنه‌اي از عقلانيت خيره مي‌شوم شايد گشاده‌تر شود. ماه‌هاست به «اعتدال» مي‌خوانم شايد گوشي شنوا باشد. اين و آن دوست مي‌پرسيدند. مي‌گفتم در انتظار باشيم؛ از سر نجابت دستي پيش آمده، شايد دستي آن را بفشرد.

اينک، با زمزمه‌هايي که آغاز شده، و در روزهاي پسين به فرياد و پرخاش بدل خواهد شد، برايم اميدي نمانده. ديروز خاکستري مي‌ديدم؛ اينک سياه مي‌بينم. واپسين کلام «عين‌القضات» را خواندم. [1] از سر بصيرت بود. واقعيتي را مي‌بيند که من نيز، کم و بيش، همان را ديده‌ و هشدار داده‌‎ام. دلم را به درد آورد. اين است فرجام ما؟


دوشنبه، 21 دي 1388/ 11 ژانويه 2010، ساعت 11:45 بعد از ظهر

نقش اسناد بريتانيا در تحليل تاريخ ايران

گفتگويي است با سيد ابوالحسن مختاباد که در ضميمه پنجشنبه 17 دي 1388 روزنامه اعتماد منتشر شد. متن کامل را در اينجا بخوانيد. [1]


Monday, January 18, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.